موضوع «نکاح ازلی» از مباحث مطرح در علم عرفان است و در آیات و روایات چنین مبحثی مطرح نیست. البته عارفان سعی میکنند مطالب خود را به گونهای به آیات و روایات مرتبط کنند.
آنان در توضیح نکاح ازلی میگویند: بزرگترین وصلت، نکاح (به معناى لغوى) است و نکاح نظیر توجه الهى است بر آنچه که بر صورت خود خلق کرده است.[1] تا آنرا خلیفهی خود قرار دهد و در آن، صورتش را به اعتبار تعین، بلکه نفسش را (به اعتبار عین مطلقش) ببیند (و آن مخلوق انسان است) که او را تسویه و تعدیل نمود،[2] و در آن از روح خود که نفس او است دمید. پس ظاهر او خلق است و باطنش حق.
غرض از این تنظیر و تشبیه آن است که همانگونه که شخص نکاحکننده به تولید مثل و ایجاد فرزندی بر صورت خود توجه مینماید؛ یعنى در حقیقت بعضى از روح خود را در نطفه میدمد، و این عمل خود یکى از مصادیق «نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی»[3] است، تا از نفخ روح بدین معنا و آمیزش، نفس و عین خود را در آیینهی فرزند خود ببیند که «الولد سرّ أبیه» و از عظمت شأن این امر خداوند قسم میخورد: «وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ»،[4] اینگونه است خداوند سبحان در ایجاد خلق بر صورت خود که از آن تعبیر به نکاح اصلى أزلی میشود.[5]
به عبارت دیگر، این اصطلاح در صدد بیان این واقعیت است که توجه خداوند به انسان بعد از نفخ روح و خلیفهساختن او در روی زمین، مانند و بلکه بسیار بیشتر از توجه پدر به فرزند است که به نوعی جانشین او به شمار میآید.
[1]. ر. ک: «خلقت انسان به صورت خداوند»، 114878.
[2]. تسویه و تعدیل اشاره است به آیه کریمه: «الَّذِی خَلَقَکَ فَسَوَّاکَ فَعَدَلَکَ». انفطار، 7.
[5]. ر. ک: حسن زاده آملى، حسن، ممد الهمم در شرح فصوص الحکم، ص 609، تهران، وزارت ارشاد، چاپ اول، 1378ش.