ابتدا باید دانست که بیشتر گزارشهای تاریخی، مانند روایات دارای سلسله سند نیستند تا بتوان به بررسی یکایک راویان آنها پرداخت و در مورد آنها ابراز نظر کرد؛ لذا معیار پذیرش این گزارشها با معیار پذیرش احادیثی، مانند احادیث فقهی متفاوت است. به عنوان نمونه اعتبار یک کتاب و مخالفت نداشتن گزارش موجود در آن با قرآن و مسلمات دینی، از عوامل اعتبار آن گزارش است.
بعد از ذکر این مقدمه، به پرسش برمیگردیم.
تعدادی از منابع شیعه و اهلسنت به ماجرایی اعجازآمیز از پیامبر اسلام (ص) اشاره کردهاند:
یکى از جوانان انصار مادر پیر و کورى داشت. این جوان بیمار شد. رسول خدا(ص) به عیادتش رفت، بعد از مدتی آن جوان از دنیا رفت. مادرش گفت: خدایا، من به امید اینکه در هر مصیبتى یاریام کنى به سوى تو و پیامبرت آمدم. مرا گرفتار این مصیبت سنگین نکن! راوی میگوید: بعد از آن بود که پارچه را از صورت آن جوان برداشتیم و او زنده شد و با ما سخن گفت.[1]
گفتنی است؛ از آنجا که بر طبق آیات قرآن امکان زنده شدن مردگان وجود دارد و نمونههایی از آن در قرآن برای حضرت ابراهیم(ع)،[2]حضرت عیسی(ع)[3] نیز اشاره شده است، و از طرف دیگر مقام پیامبر خاتم(ص) از مقام پیامبران دیگر از جمله عیسی(ع) بالاتر است، کاملا پذیرفتنی است که پیامبر اکرم(ص) نیز بتواند کاری مانند کار آن پیامبران انجام دهد:
فیض روح القدس ار باز مدد فرماید دیگران هم بکنند آنچه مسیحا میکرد[4]
لذا این گزارش را -با آنکه از متواترات تاریخی نیست- میتوان پذیرفت، به ویژه آنکه منابعی از فریقین آنرا نقل کردهاند.
[1]. مقریزی، تقی الدین، امتاع الاسماع بما للنبی(ص) من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، تحقیق، نمیسی، محمد عبد الحمید، ج 5، ص 286، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1420ق؛ بیهقی، ابو بکر احمد بن حسین، دلائل النبوة و معرفة أحوال صاحب الشریعة، تحقیق، قلعجی، عبد المعطی، ج 6، ص 50، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1405ق؛ صالحی دمشقی، محمد بن یوسف، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج 10، ص 14، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1414ق؛ قطب الدین راوندی، سعید بن عبد اللّٰه، الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 45، قم، مؤسسه امام مهدی(عج)، چاپ اول، 1409ق.
[2]. «حضرت ابراهیم و درخواست زنده شدن پرنده مرده»، 40230.
[3]. «حضرت ابراهیم(ع) پرندگان، حضرت عیسی(ع)»، 49385؛ «نسبت دمیدن روح و زنده کردن مرده به عیسی(ع)»، 112485.
[4]. حافظ، دیوان، غزل شماره 143.