طبق نظریه کسب خداوند افعال انسانی را می آفریند و انسان این افعال را که خدا آفریده اکتساب می کند.[1]
پس کسب یعنی همزمان شدن خلق فعل با خلق قدرت در انسان، برای مثال وقتی می گوییم فردی راه می رود یا راه رفتن را کسب می کند؛ یعنی همزمان با خلق راه رفتن توسط خدا، خداوند قدرت حادثی را نیز در انسان ایجاد می کند تا او احساس کند که این کار را به اختیار خویش انجام داده است.[2]
در مقابل، معتزله افعال انسان را فقط منسوب به انسان می دانند و این که خداوند این امور را به انسان تفویض کرده است.
دیدگاه شیعه
امیرالمومنین(ع) در این زمینه می فرماید: نگوئید که خدا مردم را به خودشان واگذاشته و امور را به ایشان واگذار کرده که این توهین به مقام مقدّس اولوهیّت است. و نگوئید خدا مردم را مجبور به معصیت نموده که این نسبت ظلم به پروردگار است، بلکه بگوئید: اعمال خیر به یارى و توفیق خداوند است، و اعمال شرّ و بد در نتیجه سلب توفیق خداوند از انسان سر مىزند، و باید توجّه داشت که تمام این امور در مرحله علم خداوند ثبت و نوشته شده است.[3]
علامه محمدتقی جعفری(ره) در توضیح این بحث از دیدگاه شیعه میگوید:
"اصل قدرت تمام وسائلی که عوامل طبیعی کار میباشد از خداوند است و بهره برداری اختیاری از آن قدرت و وسائل مربوط به انسان است. نظر امامیه اصل امر بین الامرین است و بهترین تفسیر برای این اصل تفسیر آیتالله العظمی خویی(ره) است. بدین صورت که فرض کنیم فردی مبتلا به فلج است، به طوری که توانایی حرکت ندارد و ما میتوانیم با وصل کردن سیم برق او را به حرکت وادار کنیم و آن شخص فلج با نیروئی که ما در اختیارش گذاردهایم اختیاراً کارهایی را انجام دهد. در اینجا آنچه از این کار به ما مستند است نیرو و قدرتی است که ما توسط برق در او ایجاد کردهایم و در هر لحظه قدرت سلب آن را داریم. از طرف دیگر بهرهبرداری از این قدرت به اختیار اوست. همچنین است مَثل انسانها، در هر لحظه. چرا که ریزش آن نیرو از فیاض مطلق انجام میگیرد و در هر لحظه ای هم میتواند آن را قطع کند، ولی اختیار بهرهبرداری از آن نیرو کاملاً به دست ماست.[4]
بنابراین، اگر نظریه کسب به این معنا باشد که خداوند قدرت را به انسان می دهد و انسان آن کار را با اختیار خود کسب می کند و در نهایت مسئول همین کسب فعل خود خواهد بود، این بیان دیگری از نظر شیعه است، اما اگر منظور از نظریه کسب این بود که انسان نه فاعل فعل است (چون قدرتی جز خدا وجود ندارد) و نه فاعل کسبِ فعل خود، این نظریه جبر خواهد بود که مردود است.
[1] برای توضیح کامل در مورد نظریه کسب به پاسخ شماره 16786 (سایت: 15997) در سایت اسلام کوئست مراجعه کنید.
[2] برنجکار، رضا، آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی، ص 127 و 128، مؤسسه فرهنگی طه، چاپ چهارم، قم، 1381، به نقل از اشعری، مقالات الاسلامیین، ج 2، ص 199.
[3] «وَ رُوِیَ أَنَّهُ سُئِلَ عَنِ الْقَضَاءِ وَ الْقَدَرِ فَقَالَ لَا تَقُولُوا وَکَلَهُمُ اللَّهُ عَلَى أَنْفُسِهِمْ فَتُوَهِّنُوهُ وَ لَا تَقُولُوا أَجْبَرَهُمْ عَلَى الْمَعَاصِی فَتُظَلِّمُوهُ وَ لَکِنْ قُولُوا الْخَیْرُ بِتَوْفِیقِ اللَّهِ وَ الشَّرُّ بِخِذْلَانِ اللَّهِ وَ کُلٌّ سَابِقٌ فِی عِلْمِ اللَّه»، طبرسی، الاحتجاج، ج 1، ص 209. نشر مرتضی، 1403ق.
[4] جعفری، محمد تقی، جبر و اختیار، ص 214 ـ 215، نقل از دائره المعارف طهور.