کد سایت
fa52101
کد بایگانی
64096
نمایه
علم ائمه(ع) نسبت به ظاهر و باطن قرآن
طبقه بندی موضوعی
دانش، مقام و توانایی های معصومان,علم
خلاصه پرسش
معصومان تا چه اندازه بر دانشهای قرآنی تسلط داشته و آیا آنان حافظ کل قرآن بودند؟
پرسش
آیا پیامبر اکرم(ص) و امامان(ع) حافظ کل قرآن بودند؟
پاسخ اجمالی
پیامبر گرامی اسلام(ص) و ائمه(ع) به عنوان برترین خلیفهها و جانشینان خدا بر روی زمین، منبع و گنجینه علوم الهی و حاملان کتاب او هستند. حکمتها و اسرار خداوند در نزد آنان به ودیعه گذاشته شده است.[1] از اینرو؛ آن بزرگواران نه تنها حافظ الفاظ قرآن بوده، بلکه به تفسیر و تأویل و باطنهای آن علم و احاطه دارند.
امام باقر(ع) میفرماید:
«هیچکس غیر از اوصیاء پیامبر و ائمه نمیتواند ادعا کند که همه قرآن؛ ظاهر و باطنش نزد او وجود دارد».[2]
همچنین آنها به محکم و متشابه و ناسخ و منسوخ و نیز تأویل آیات قرآن آگاهند.
سند این گفته روایتی است که از امام باقر(ع) یا امام صادق(ع) نقل شده است:
«پیامبر خدا(ص)، برترین افراد در بین راسخون در علم هستند. خداوند همه آنچه را که نازل کرده، اعم از تنزیل و تأویل، به او آموخته است. خداوند تأویل همه آیاتی که بر او نازل کرده، آموزش داده است.
جانشینان و اوصیاء بعد از او(امامان معصوم) نیز همه این علوم را میدانند ...
قرآن؛ خاص و عام، محکم و متشابه، و ناسخ و منسوخ دارد و راسخون از علم، به همه اینها آگاه هستند».[3]
آنها کسانی هستند که آیات قرآن در قلبشان قرار داده شده[4] و عالمترین مردم نسبت به قرآن و معارف آن هستند. از اینرو؛ امام صادق(ع) میفرماید:
«من کتاب خدا را از اول تا آخرش میشناسم. انگار که همه آن در کف دستم قرار دارد...».[5]
این علم به کتاب خدا، هم شامل الفاظ آن میشود که در نتیجه میتوانیم بگوییم که آنها حافظ کل قرآن بودهاند و هم شامل تفسیر و تأویل آن آیات میشود که در روایات قبل به آن اشاره شد.
این پیشوایان نه تنها از ظاهر و باطن قرآن مطلعاند، بلکه همه معارف همه کتابهای آسمانی به آنان عطا شده است. در اینباره، امام صادق(ع) میفرماید:
«حضرت داود علم همه پیامبران قبل از خود را به ارث برد، حضرت سلیمان هم علم داود را به ارث برد، پیامبر اسلام(ص) هم این علوم را از حضرت سلیمان به ارث برده و ما هم این علوم را از پیامبر(ص) به ارث بردهایم. از اینرو، صُحُف ابراهیم و الواح موسی در نزد ما است...».[6]
امام باقر(ع) میفرماید:
«هیچکس غیر از اوصیاء پیامبر و ائمه نمیتواند ادعا کند که همه قرآن؛ ظاهر و باطنش نزد او وجود دارد».[2]
همچنین آنها به محکم و متشابه و ناسخ و منسوخ و نیز تأویل آیات قرآن آگاهند.
سند این گفته روایتی است که از امام باقر(ع) یا امام صادق(ع) نقل شده است:
«پیامبر خدا(ص)، برترین افراد در بین راسخون در علم هستند. خداوند همه آنچه را که نازل کرده، اعم از تنزیل و تأویل، به او آموخته است. خداوند تأویل همه آیاتی که بر او نازل کرده، آموزش داده است.
جانشینان و اوصیاء بعد از او(امامان معصوم) نیز همه این علوم را میدانند ...
قرآن؛ خاص و عام، محکم و متشابه، و ناسخ و منسوخ دارد و راسخون از علم، به همه اینها آگاه هستند».[3]
آنها کسانی هستند که آیات قرآن در قلبشان قرار داده شده[4] و عالمترین مردم نسبت به قرآن و معارف آن هستند. از اینرو؛ امام صادق(ع) میفرماید:
«من کتاب خدا را از اول تا آخرش میشناسم. انگار که همه آن در کف دستم قرار دارد...».[5]
این علم به کتاب خدا، هم شامل الفاظ آن میشود که در نتیجه میتوانیم بگوییم که آنها حافظ کل قرآن بودهاند و هم شامل تفسیر و تأویل آن آیات میشود که در روایات قبل به آن اشاره شد.
این پیشوایان نه تنها از ظاهر و باطن قرآن مطلعاند، بلکه همه معارف همه کتابهای آسمانی به آنان عطا شده است. در اینباره، امام صادق(ع) میفرماید:
«حضرت داود علم همه پیامبران قبل از خود را به ارث برد، حضرت سلیمان هم علم داود را به ارث برد، پیامبر اسلام(ص) هم این علوم را از حضرت سلیمان به ارث برده و ما هم این علوم را از پیامبر(ص) به ارث بردهایم. از اینرو، صُحُف ابراهیم و الواح موسی در نزد ما است...».[6]
[1]. «وَ مَعَادِنِ حِکْمَةِ اللَّهِ وَ حَفَظَةِ سِرِّ اللَّهِ وَ حَمَلَةِ کِتَابِ اللَّه»؛ شیخ صدوق، محمد بن على، من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 610، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، 1413ق.
[2]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 1، ص 288، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[3]. عروسی حویزی، عبد علی بن جمعه، تفسیر نور الثقلین، ج 1، ص 317، قم، اسماعیلیان، چاپ چهارم، 1415ق.
[4]. «بَلْ هُوَ آیاتٌ بَیِّناتٌ فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ قَالَ هِیَ الْأَئِمَّةُ خَاصَّة»؛ صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمّد(ص)، ج 1، ص 205، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، چاپ دوم، 1404ق.
[5]. «وَ اللَّهِ إِنِّی لَأَعْلَمُ کِتَابَ اللَّهِ مِنْ أَوَّلِهِ إِلَى آخِرِهِ کَأَنَّهُ فِی کَفِّی»؛ الکافی، ج 1، ص 229.
[6]. همان، ص 225.