کد سایت
fa53275
کد بایگانی
65554
نمایه
ناراحتی هند؛ زن یزید، از شهادت امام حسین(ع)
طبقه بندی موضوعی
تاریخ,حوادث بعد از شهادت
خلاصه پرسش
آیا هند همسر یزید، مدتی خادم خانه امام علی(ع) بود؟ آیا حقیقت دارد که خود یزید و اعضای خانواده او از شهادت امام حسین(ع) و یارانش اندوهناک بودند؟
پرسش
آیا هند همسر یزید و قبل از آن خادم خانه امام علی(ع) بود؟ آیا این حقیقت دارد که زنان یزید و خود او از کشته شدن امام حسین(ع) و یارانش ناراحت بودند؟
پاسخ اجمالی
بنابر منابع تاریخی؛ «هند» دختر «عبد الله بن عامر بن کریز» همسر «یزید بن معاویه» بود، که به او «ام کلثوم» نیز میگفتند،[1] اما در منابع معتبر و قابل استناد چنین چیزی نیافتیم که او خادم خانه امام علی(ع) بوده باشد.
درباره بخش دوم پرسش باید گفت:
گرچه برخی گزارشها حاکی از حُزن و ناراحتی یزید دارد، امّا هرگز این فرد خبیث در اعماق دلش ناراحت نبود و گرنه برخی رفتارها از او سر نمیزد، اما گاه مصلحت را در آن میدید که تظاهر به ناراحتی و بیتقصیر بودن کند.
گزارشهایی وجود دارد که برخی افراد موجود در کاخ یزید دلسوزیهایی داشتند؛ مانند هند همسر یزید که بنابر برخی از گزارشها، وی از کشته شدن امام حسین(ع) و یارانش و نیز اسارت اهل بیت آنحضرت ناراحت و محزون بود.[2]
از ابو مخنف چنین نقل شده است:
ابن زیاد؛ زنان و بچههاى امام حسین(ع) را در حالی که بر گردن على بن الحسین(ع) غل و زنجیر بسته شده بود، با مخفر بن ثعلبه عائذى [قرشى] و شمر بن ذى الجوشن [به طرف شام] فرستاد. آن دو، اسراء را به شام بردند و وارد مجلس یزید شدند. وقتى سر حسین(ع) و اهل بیت و اصحابش، پیش روى یزید نهاده شد، یزید با زبان شعر این معانى را گفت:
این شمشیرها سران مردانى را شکافتند که برایمان عزیز بودهاند، اما در عین [عزّت] ستمگرى کرده و قطع رحم نمودهاند.
در این هنگام یحیى بن حکم برادر مروان بن حکم زبان به اعتراض گشود و با اشعارى به این مضمون گفت:
سرى که در کناره طفّ [کربلا] بریده شد، از ابن زیاد، آن برده کم شرافت به ما نزدیکتر بود. [با این کار] نسل سمیّه به اندازه ریگها افزایش یافت و حال آنکه دختر رسول خدا(ص) بی نسل گردید!
یزید بن معاویه [از این سخنان برآشفت و] به سینه یحیى بن حکم زد و گفت: ساکت شو! آنگاه به مردم اجازه ورود داده شد، در حالى که سر حسین(ع) پیش روى یزید بود و با چوبدستى خود بر لب [مبارک آنحضرت] میزد. أبو برزه أسلمى - از اصحاب رسول خدا(ص) - از این حرکت یزید ناراحت شد و خطاب به او گفت: آیا با چوبدستیات به لب حسین میزنى؟! مگر نمیدانى که چوبدستیات بر جایى میخورد که بارها دیدهام رسول الله(ص) آنجا را میمکیده است؟!... .
هند دختر عبد الله بن عامر بن کریز - همسر یزید- وقتى این گفتگوها را شنید لباسش را به سر پیچید و بیرون آمد. [و به یزید] گفت: آیا این سر حسین پسر فاطمه دختر رسول خدا است! [یزید] گفت: بله، براى پسر دختر رسول خدا و عزیز دردانه قریش، بنال و آرایش را ترک گفته، لباس سیاه بر تن کن! ابن زیاد عجله به خرج داده او را کُشت!
یحیى بن حکم گفت: [با این عملتان] در روز قیامت از محمّد دور ماندهاید، [من از این پس] هرگز در هیچ کارى با شما همکارى نخواهم کرد! آنگاه برخاست و [از مجلس بیرون رفته] گفت: وقتى یزید بن معاویه میخواست وارد این مجلس شود، [ابتدا] أشراف اهل شام را دعوت کرد و آنان را در اطراف خود نشاند، سپس على بن الحسین و زنان و فرزندان حسین را خواست، آنها جلوى دیدگان مردم بر یزید وارد شده و پیش رویش نشانده شدند، [وقتى یزید] وضع نابسامان آنان را مشاهده کرد گفت: خدا پسر مرجانه را زشت گرداند! اگر بین شما و او پیوند خویشاوندى و یا قرابتى بود با شما اینگونه رفتار نمیکرد و بدین نحو شما را نمیفرستاد.[3]
اما همانگونه که بیان شد، چنین رفتارهایی ناشی از سیاستهای مزورانه یزید بوده و او بعد از حادثه عاشورا نیز از جنایتهای خود دست نکشید، بلکه به عنوان نمونه در واقعه حره، مردم مدینه را قتل عام کرده و حرمت حرم نبوی را پایمال کرد.
درباره بخش دوم پرسش باید گفت:
گرچه برخی گزارشها حاکی از حُزن و ناراحتی یزید دارد، امّا هرگز این فرد خبیث در اعماق دلش ناراحت نبود و گرنه برخی رفتارها از او سر نمیزد، اما گاه مصلحت را در آن میدید که تظاهر به ناراحتی و بیتقصیر بودن کند.
گزارشهایی وجود دارد که برخی افراد موجود در کاخ یزید دلسوزیهایی داشتند؛ مانند هند همسر یزید که بنابر برخی از گزارشها، وی از کشته شدن امام حسین(ع) و یارانش و نیز اسارت اهل بیت آنحضرت ناراحت و محزون بود.[2]
از ابو مخنف چنین نقل شده است:
ابن زیاد؛ زنان و بچههاى امام حسین(ع) را در حالی که بر گردن على بن الحسین(ع) غل و زنجیر بسته شده بود، با مخفر بن ثعلبه عائذى [قرشى] و شمر بن ذى الجوشن [به طرف شام] فرستاد. آن دو، اسراء را به شام بردند و وارد مجلس یزید شدند. وقتى سر حسین(ع) و اهل بیت و اصحابش، پیش روى یزید نهاده شد، یزید با زبان شعر این معانى را گفت:
این شمشیرها سران مردانى را شکافتند که برایمان عزیز بودهاند، اما در عین [عزّت] ستمگرى کرده و قطع رحم نمودهاند.
در این هنگام یحیى بن حکم برادر مروان بن حکم زبان به اعتراض گشود و با اشعارى به این مضمون گفت:
سرى که در کناره طفّ [کربلا] بریده شد، از ابن زیاد، آن برده کم شرافت به ما نزدیکتر بود. [با این کار] نسل سمیّه به اندازه ریگها افزایش یافت و حال آنکه دختر رسول خدا(ص) بی نسل گردید!
یزید بن معاویه [از این سخنان برآشفت و] به سینه یحیى بن حکم زد و گفت: ساکت شو! آنگاه به مردم اجازه ورود داده شد، در حالى که سر حسین(ع) پیش روى یزید بود و با چوبدستى خود بر لب [مبارک آنحضرت] میزد. أبو برزه أسلمى - از اصحاب رسول خدا(ص) - از این حرکت یزید ناراحت شد و خطاب به او گفت: آیا با چوبدستیات به لب حسین میزنى؟! مگر نمیدانى که چوبدستیات بر جایى میخورد که بارها دیدهام رسول الله(ص) آنجا را میمکیده است؟!... .
هند دختر عبد الله بن عامر بن کریز - همسر یزید- وقتى این گفتگوها را شنید لباسش را به سر پیچید و بیرون آمد. [و به یزید] گفت: آیا این سر حسین پسر فاطمه دختر رسول خدا است! [یزید] گفت: بله، براى پسر دختر رسول خدا و عزیز دردانه قریش، بنال و آرایش را ترک گفته، لباس سیاه بر تن کن! ابن زیاد عجله به خرج داده او را کُشت!
یحیى بن حکم گفت: [با این عملتان] در روز قیامت از محمّد دور ماندهاید، [من از این پس] هرگز در هیچ کارى با شما همکارى نخواهم کرد! آنگاه برخاست و [از مجلس بیرون رفته] گفت: وقتى یزید بن معاویه میخواست وارد این مجلس شود، [ابتدا] أشراف اهل شام را دعوت کرد و آنان را در اطراف خود نشاند، سپس على بن الحسین و زنان و فرزندان حسین را خواست، آنها جلوى دیدگان مردم بر یزید وارد شده و پیش رویش نشانده شدند، [وقتى یزید] وضع نابسامان آنان را مشاهده کرد گفت: خدا پسر مرجانه را زشت گرداند! اگر بین شما و او پیوند خویشاوندى و یا قرابتى بود با شما اینگونه رفتار نمیکرد و بدین نحو شما را نمیفرستاد.[3]
اما همانگونه که بیان شد، چنین رفتارهایی ناشی از سیاستهای مزورانه یزید بوده و او بعد از حادثه عاشورا نیز از جنایتهای خود دست نکشید، بلکه به عنوان نمونه در واقعه حره، مردم مدینه را قتل عام کرده و حرمت حرم نبوی را پایمال کرد.
[1]. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق: زکار، سهیل، زرکلی، ریاض، ج 9، ص 361، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، 1417ق؛ ابن اثیر جزری، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج 4، ص 84، بیروت، دار صادر، 1385ق.
[2]. مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج 45، ص 196، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.
[3]. ابو مخنف کوفى، لوط بن یحیى، وقعة الطف، ص 269 – 271، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ سوم، 1417ق.