کد سایت
fa56837
کد بایگانی
69793
نمایه
معنای جمود و خمود
خلاصه پرسش
معنای جمود و خمود در لغت و منابع دینی چیست؟
پرسش
چه آیات یا احادیثی در رابطه با «جمود» و «خمود» وجود دارد؟
پاسخ اجمالی
الف) معنای جمود و خمود:
جمود از ریشه «جمد» در اصل به معنای یخ بستن آب[1] و خشک شدن خون است.[2] و خمود از «خمد» به معنای فروکش کردن شعله آتش بدون اینکه کاملاً خاموش شود، بهکار میرود،[3] که میتوان آنرا به معنای ضعیف شدن و کاهش شدید فعالیت دانست.
در زبان فارسی؛ «جمود» به معنای جامد شدن، افسرده و بیحرکت شدن، عدم انعطاف و در نهایت باز ایستادن از رشد و بالندگی است. «خمود» نیز به معنای بیحرکت شدن، و سرد شدن است.[4]
این دو کلمه به صورت مصطلح، جمود برای جمود فکری و خمود برای کسالت و بیتحرکی عملی بهکار گرفته میشود.
ب) جمود و خمود از نگاه منابع اسلامی:
با اینکه در قرآن و احادیث، موضوع کسالت و تنبلی مورد بررسی و نقد قرار گرفته شده،[5] ولی از این دو واژه برای اصطلاحی که در زبان فارسی از آن استفاده میشود یعنی جمود فکر و کسالت، به کار نرفته است، بلکه در معانی دیگر و مرتبط با معنای ریشهای آن استعمال شده است.
1. جمود:
در قرآن؛ «جمود»، صفتی برای بیحرکت بودن کوهها،[6] و خمود، صفتی برای بیحرکت بودن انسانها[7](کنایه از مرگ) به کار رفته است.
در احادیث؛ «جمود» در معانی خشک شدن اشک چشم،[8] بخیل بودن[9] و خشکی در مقابل مرطوب بودن[10] بهکار رفته است.
2. خمود:
در احادیث؛ «خمود» به معنای خاموش شدن آتش،[11] و مرگ[12] آمده است. از جنبه مثبت نیز این واژه در روایتی از امام صادق(ع)، به معنای قرار گرفتن و ثابت ماندن است؛ از ایشان نقل شده است که حضرت علی(ع) در پاسخ کسی که پرسید: برای غضّ بصر(چشم فرو بستن از محرّمات) از چه چیزی کمک بگیریم، فرمود: «بِالْخُمُودِ تَحْتَ سُلْطَانِ الْمُطَّلِعِ عَلَى سِرِّکَ»؛[13] به وسیله خضوع و اطمینان پیدا کردن در تحت سلطنت و حکومت کسى که آگاه است بر باطن تو؛ یعنی برای اینکه بتوان چشم از محرمات پوشاند، باید به یاد آورد که خداوند عالم، به جمیع افعال و اعمال انسان مطّلع است و به هر چه میکند؛ اعم از نیک و بد، علم و احاطه دارد. انجام این راهکار موجب میشود میل به محرّمات از دل انسان زدوده شود و از ارتکاب آن منصرف گردد.[14]
جمود از ریشه «جمد» در اصل به معنای یخ بستن آب[1] و خشک شدن خون است.[2] و خمود از «خمد» به معنای فروکش کردن شعله آتش بدون اینکه کاملاً خاموش شود، بهکار میرود،[3] که میتوان آنرا به معنای ضعیف شدن و کاهش شدید فعالیت دانست.
در زبان فارسی؛ «جمود» به معنای جامد شدن، افسرده و بیحرکت شدن، عدم انعطاف و در نهایت باز ایستادن از رشد و بالندگی است. «خمود» نیز به معنای بیحرکت شدن، و سرد شدن است.[4]
این دو کلمه به صورت مصطلح، جمود برای جمود فکری و خمود برای کسالت و بیتحرکی عملی بهکار گرفته میشود.
ب) جمود و خمود از نگاه منابع اسلامی:
با اینکه در قرآن و احادیث، موضوع کسالت و تنبلی مورد بررسی و نقد قرار گرفته شده،[5] ولی از این دو واژه برای اصطلاحی که در زبان فارسی از آن استفاده میشود یعنی جمود فکر و کسالت، به کار نرفته است، بلکه در معانی دیگر و مرتبط با معنای ریشهای آن استعمال شده است.
1. جمود:
در قرآن؛ «جمود»، صفتی برای بیحرکت بودن کوهها،[6] و خمود، صفتی برای بیحرکت بودن انسانها[7](کنایه از مرگ) به کار رفته است.
در احادیث؛ «جمود» در معانی خشک شدن اشک چشم،[8] بخیل بودن[9] و خشکی در مقابل مرطوب بودن[10] بهکار رفته است.
2. خمود:
در احادیث؛ «خمود» به معنای خاموش شدن آتش،[11] و مرگ[12] آمده است. از جنبه مثبت نیز این واژه در روایتی از امام صادق(ع)، به معنای قرار گرفتن و ثابت ماندن است؛ از ایشان نقل شده است که حضرت علی(ع) در پاسخ کسی که پرسید: برای غضّ بصر(چشم فرو بستن از محرّمات) از چه چیزی کمک بگیریم، فرمود: «بِالْخُمُودِ تَحْتَ سُلْطَانِ الْمُطَّلِعِ عَلَى سِرِّکَ»؛[13] به وسیله خضوع و اطمینان پیدا کردن در تحت سلطنت و حکومت کسى که آگاه است بر باطن تو؛ یعنی برای اینکه بتوان چشم از محرمات پوشاند، باید به یاد آورد که خداوند عالم، به جمیع افعال و اعمال انسان مطّلع است و به هر چه میکند؛ اعم از نیک و بد، علم و احاطه دارد. انجام این راهکار موجب میشود میل به محرّمات از دل انسان زدوده شود و از ارتکاب آن منصرف گردد.[14]
[1]. ر. ک: ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج 3، ص 129، بیروت، دار الفکر، چاپ سوم، 1414ق.
[2]. ر. ک: ابن درید، محمد بن حسن، ج 1، ص 450، دار العلم للملایین، چاپ اول، 1988م.
[3]. ر. ک: ازهری، محمد بن احمد، تهذیب اللغه، ج 7، ص 129، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، 1421ق.
[4]. لغتنامه دهخدا، واژههای «جمود» و «خمود».
[6]. «وَ تَرَى الْجِبالَ تَحْسَبُها جامِدَةً»؛ نمل، 88.
[7]. « فَما زالَتْ تِلْکَ دَعْواهُمْ حَتَّى جَعَلْناهُمْ حَصیداً خامِدین» انبیاء، 15؛ «إِنْ کانَتْ إِلاَّ صَیْحَةً واحِدَةً فَإِذا هُمْ خامِدُونَ» یس، 29.
[8]. «أَرْبَعُ خِصَالٍ مِنَ الشَّقَاءِ جُمُودُ الْعَیْنِ و...»؛ کوفی، محمد بن محمد اشعث، الجعفریات(الأشعثیات)، ص 168، تهران، مکتبة نینوی الحدیثة، چاپ اول، بیتا.
[9]. «وَ عِنْدَ جُمُودِهِ عَلَى الْبَذْل»؛ ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول عن آل الرسول(ص)، ص 12، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، 1404ق.
[10]. «وَ الْجُمُودَ بِالْبَلَل»؛ سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق، صبحی صالح، ص 273، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق.
[11]. «ثُمَّ أَمَرَ النَّارَ فَخَمَدَتْ فَارْتَفَعَ مِنْ خُمُودِهَا دُخَانٌ»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 8، ص 95، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[12]. «فَنَادَى یَا أَهْلَ التُّرْبَةِ وَ یَا أَهْلَ الْغُرْبَةِ وَ یَا أَهْلَ الْخُمُود»؛ ابن قولویه، جعفر بن محمد، کامل الزیارات، ص 320 – 321، نجف اشرف، دار المرتضویة، چاپ اول، 1356ش.
[13]. منسوب به جعفر بن محمد(ع)، مصباح الشریعة، ص 9، اعلمی، بیروت، چاپ اول، 1400ق.
[14]. منسوب به جعفر بن محمد(ع)، مصباح الشریعة، ترجمه و شرح: گیلانی، عبد الرزاق بن محمد هاشم، ص 274 – 245، تهران، پیام حق، چاپ اول، 1377ش.