کد سایت
fa57112
کد بایگانی
70146
نمایه
دلیل به وجود آمدن علوم انسانی - اسلامی
طبقه بندی موضوعی
بیشتر بدانیم,مبانی فقهی و اصولی
خلاصه پرسش
مراد از اسلامیکردن علوم انسانی چیست؟
پرسش
ضرورت به وجود آمدن روانشناسی اسلامی و به طور کلی، علوم انسانی - اسلامی، چیست؟
پاسخ اجمالی
اسلام این ادعا را ندارد که در متون منقول خود به تمام جزئیات علوم انسانی، اشاره کرده است، بلکه نقل و عقل به کمک هم علوم انسانی را میسازند. بر این اساس؛ اولاً: آنچه عقل سلیم بدان دست مییابد مخالف نقل نیست. ثانیاً: آنچه مسلماً از آموزههای شرعی است، خلاف عقل نخواهد بود؛ چرا که امام علی(ع) در فلسفه بعثت پیامبران میفرماید: «خداوند پیامبران را به سوی مردم فرستاد تا خردهای به گور خفته آنان را بیدار کنند».[1]
عقل و فطرت انسان، مانند مخزنی است که تمام حقایق و واقعیتها در آن وجود دارد؛ لذا پیامبران هرآنچه را که میگویند مطابق عقل و منطق است. در اصول فقه اصطلاحی (قاعده ملازمه) وجود دارد که میگوید: «کل ما حکم به العقل حکم به الشرع»؛[2] هر چیزی را که عقل حکم میکند، شرع هم به آن حکم میکند. عکس آن هم صحیح است؛ یعنی «کل ما حکم به الشرع حکم به العقل»؛ هر چه را شرع حکم میکند، عقل هم حکم میکند؛ لذا یکی از مبانی احکام شرع عقل است.
ثالثاً: میدانیم که بیشتر آنچه در علوم انسانی وجود دارد برگرفته از پژوهشهای انسانی بوده و حکم صد در صد عقلی هم نیست. در این موارد باید انطباق آنها با شرع و احراز موافقت و یا عدم مخالفت آنها با آموزههای دینی مورد بررسی قرار گیرد، و معنای اسلامی شدن علوم انسانی، نیز همین مطالعه تطبیقی است. به عبارتی، با آنکه آموزههای فراوانی که با علوم انسانی مرتبط است را میتوان در متون دینی یافت، اما با این وجود، نتایج تحقیقات پژوهشگران علوم انسانی را – اگر مخالف با نقل و عقل قطعی نبود – میتوان پذیرفت، حتی اگر آیه و روایتی در مورد آن وجود نداشته باشد.
با توجه به آنچه گفته شد، تعالیم و آموزههای اسلامی بر خلاف عقل نیست. تعالیم اسلامی همان مرتکزات عقل است که انسانها از آنها غفلت کردهاند. و پیامبران آمدند تا مرتکزات و دفائن عقول مردم را به آنان یادآوری کنند؛ و به همین دلیل است که انسان برای قبول هر چیزی به دنبال دلیل میرود که وجدان و ارتکازش را قانع سازد و زمانی که با دلیل، حقیقتی برایش روشن شود آنرا میپذیرد.
عقل و فطرت انسان، مانند مخزنی است که تمام حقایق و واقعیتها در آن وجود دارد؛ لذا پیامبران هرآنچه را که میگویند مطابق عقل و منطق است. در اصول فقه اصطلاحی (قاعده ملازمه) وجود دارد که میگوید: «کل ما حکم به العقل حکم به الشرع»؛[2] هر چیزی را که عقل حکم میکند، شرع هم به آن حکم میکند. عکس آن هم صحیح است؛ یعنی «کل ما حکم به الشرع حکم به العقل»؛ هر چه را شرع حکم میکند، عقل هم حکم میکند؛ لذا یکی از مبانی احکام شرع عقل است.
ثالثاً: میدانیم که بیشتر آنچه در علوم انسانی وجود دارد برگرفته از پژوهشهای انسانی بوده و حکم صد در صد عقلی هم نیست. در این موارد باید انطباق آنها با شرع و احراز موافقت و یا عدم مخالفت آنها با آموزههای دینی مورد بررسی قرار گیرد، و معنای اسلامی شدن علوم انسانی، نیز همین مطالعه تطبیقی است. به عبارتی، با آنکه آموزههای فراوانی که با علوم انسانی مرتبط است را میتوان در متون دینی یافت، اما با این وجود، نتایج تحقیقات پژوهشگران علوم انسانی را – اگر مخالف با نقل و عقل قطعی نبود – میتوان پذیرفت، حتی اگر آیه و روایتی در مورد آن وجود نداشته باشد.
با توجه به آنچه گفته شد، تعالیم و آموزههای اسلامی بر خلاف عقل نیست. تعالیم اسلامی همان مرتکزات عقل است که انسانها از آنها غفلت کردهاند. و پیامبران آمدند تا مرتکزات و دفائن عقول مردم را به آنان یادآوری کنند؛ و به همین دلیل است که انسان برای قبول هر چیزی به دنبال دلیل میرود که وجدان و ارتکازش را قانع سازد و زمانی که با دلیل، حقیقتی برایش روشن شود آنرا میپذیرد.