کد سایت
fa59830
کد بایگانی
73546
نمایه
معنای مشاکله در اصطلاح علم بیان
طبقه بندی موضوعی
فصاحت و بلاغت
برچسب
معنوی|بدیع|فصاحت|بلاغت|معانی بیان|مشاکله|محسنات لفظی
خلاصه پرسش
مراد از «مشاکله» در اصطلاح «علم بیان» چیست؟
پرسش
مشاکله چیست؟
پاسخ اجمالی
هر انسانی برای رساندن معانی مورد نظر خود و القای آن به مخاطب، ناچار باید از الفاظ استفاده نماید. بنابراین درست به کار بردن الفاظ و چگونگی کنار هم قرار دادن، و انتخاب نوع لفظ نسبت به مخاطبان مختلف، در زمان و مکان خاص میتواند نقش بسزایی در رساندن مقصود و تاثیر کلام بر مخاطب داشته باشد؛ از اینرو علوم متعددی؛ مانند: علم صرف، نحو، لغت، منطق، و علم بیان، تدوین شدهاند تا انسان را در ابراز و القای هر چه بهتر و زیباتر معانی مورد نظر کمک و یاری نمایند.
در میان این علوم متعدد برخی از علوم از قبیل علم صرف، نحو و علم بیان، نقش اصلی و کلیدی را دارند؛ چون علم صرف، براى نگرش در بنیاد واژهها قرار داده شد و علم نحو، براى نگریستن در اعراب آنچه از واژهها ترکیب یافته است؛ علم بیان هم براى ارزیابى و نگریستن به موقعیّت این ترکیب، وضع گردید.[1]
علم بیان، یک اصطلاح عام است که شامل «علم معانى»،[2] «علم بیان»[3] و «علم بدیع»[4] میشود.[5]
سخن و کلام، با سنجشهاى «معانى و بیان» از حیث لفظ، «فصیح» نامیده میشود؛ چون فصاحت، تنها به لفظ مینگرد و از جهت لفظ و معنا «بلیغ»، نام میگیرد؛ زیرا در بلاغت، به دو بعد (لفظ و معنا) توجّه میشود. امّا با سنجش بدیعى به سخن، فصیح و بلیغ گفته نمیشود؛ زیرا بدیع، چیزى خارج از ساختار اصلى سخن است و تنها براى نیکوسازى سخن، به کار میرود.[6]
شیوههاى زیباسازى کلام در علم بدیع در دو مبحث «محسنات لفظی» و «محسنات معنوی» مورد بررسی قرار میگیرد که یکی از محسنات 36 گانه معنوی،[7] «مشاکله» میباشد .
تعریف مشاکله و مثال برای آن
مشاکله عبارت است از اینکه چیزى با لفظ غیر خودش ذکر گردد؛ چون همراه آن غیر واقع شده است.[8] به عبارت دیگر، مشاکله عبارت است از: اراده یک معنا از غیر آن لفظی که در اصل برای آن معنا وضع شده است، به جهت مصاحبت و همنشینی آن با این غیر. مانند سخن پروردگار حکیم که میفرماید: «نَسُوا اللَّهَ فَاَنْساهُمْ اَنْفُسَهُمْ».[9]
«انساهم» در این آیه به معناى «اهملهم» است؛ یعنى آنان را واگذاشت. در اینجا «اهمال» به لفظ «نسیان» ذکر شده؛ چون همراه آن آمده است.[10]
و یا در زبان فارسی شاعر میگوید: «کند گر بر تو ظلم از کین، بد اندیش تو هم آن ظلم کن، بر وی میندیش»
ظلم دوم، در این شعر، به معنای جزا است،[11]ولی به دلیل مصاحبت با ظلم اول، جزا به لفظ ظلم بیان شده است.
در میان این علوم متعدد برخی از علوم از قبیل علم صرف، نحو و علم بیان، نقش اصلی و کلیدی را دارند؛ چون علم صرف، براى نگرش در بنیاد واژهها قرار داده شد و علم نحو، براى نگریستن در اعراب آنچه از واژهها ترکیب یافته است؛ علم بیان هم براى ارزیابى و نگریستن به موقعیّت این ترکیب، وضع گردید.[1]
علم بیان، یک اصطلاح عام است که شامل «علم معانى»،[2] «علم بیان»[3] و «علم بدیع»[4] میشود.[5]
سخن و کلام، با سنجشهاى «معانى و بیان» از حیث لفظ، «فصیح» نامیده میشود؛ چون فصاحت، تنها به لفظ مینگرد و از جهت لفظ و معنا «بلیغ»، نام میگیرد؛ زیرا در بلاغت، به دو بعد (لفظ و معنا) توجّه میشود. امّا با سنجش بدیعى به سخن، فصیح و بلیغ گفته نمیشود؛ زیرا بدیع، چیزى خارج از ساختار اصلى سخن است و تنها براى نیکوسازى سخن، به کار میرود.[6]
شیوههاى زیباسازى کلام در علم بدیع در دو مبحث «محسنات لفظی» و «محسنات معنوی» مورد بررسی قرار میگیرد که یکی از محسنات 36 گانه معنوی،[7] «مشاکله» میباشد .
تعریف مشاکله و مثال برای آن
مشاکله عبارت است از اینکه چیزى با لفظ غیر خودش ذکر گردد؛ چون همراه آن غیر واقع شده است.[8] به عبارت دیگر، مشاکله عبارت است از: اراده یک معنا از غیر آن لفظی که در اصل برای آن معنا وضع شده است، به جهت مصاحبت و همنشینی آن با این غیر. مانند سخن پروردگار حکیم که میفرماید: «نَسُوا اللَّهَ فَاَنْساهُمْ اَنْفُسَهُمْ».[9]
«انساهم» در این آیه به معناى «اهملهم» است؛ یعنى آنان را واگذاشت. در اینجا «اهمال» به لفظ «نسیان» ذکر شده؛ چون همراه آن آمده است.[10]
و یا در زبان فارسی شاعر میگوید: «کند گر بر تو ظلم از کین، بد اندیش تو هم آن ظلم کن، بر وی میندیش»
ظلم دوم، در این شعر، به معنای جزا است،[11]ولی به دلیل مصاحبت با ظلم اول، جزا به لفظ ظلم بیان شده است.
[1] . هاشمى، احمد، ترجمه و شرح جواهر البلاغه، مترجم، عرفان، حسن، ج 1، ص 8 - 9، قم، بلاغت، چاپ دهم، 1388ش.
[2]. «دانشى است که به وسیله آن از اشتباه در اداى معنایى که گوینده میخواهد به ذهن شنونده برساند، پرهیز میشود». ترجمه و شرح جواهر البلاغه، ج 1، ص 9.
[3]. «دانشى است که با آن، از پیچیدگى معنوى یعنى ناآشکارى دلالت کلام بر مقصود، پرهیز میگردد». ترجمه و شرح جواهر البلاغه، ج 1، ص 9.
[4]. «دانشى است که هدف آن، نیکوسازى سخن است». ترجمه و شرح جواهر البلاغه، ج 1، ص 9.
[5]. همان.
[6] . همان، ج 1، ص 9 – 10.
[7]. «1. توریه 2. استخدام 3. استطراد 4. افتنان 5. طباق 6. مقابله 7. مراعات نظیر 8. ارصاد 9. ادماج 10. مذهب کلامی 11. حسن تعلیل(دلیل تراشی یا دلیل آفرینی ادبی) 12.تجرید 13.مشاکله 14.مزاوجه 15. طی و نشر(لف و نشر یا به هم پیچاندن و بازگشودن) 16.جمع 17. تفریق(جدایی انداختن) 18. تقسیم 19. جمع با تفریق 20. جمع با تقسیم 21.مبالغه 22.مغایره 23.تاکید مدح با چیزی که شبیه به ذم است 24. تاکید ذم با چیزی که شبیه مدح است 25.توجیه 26.نفی کردن چیزی به سبب ایجاب آن 27. قول به موجب 28. ائتلاف لفظ با معنا(تناسب و سازگاری لفظ با معنا) 29. تفریع 30. استتباع 31.سلب و ایجاب 32. ابداع 33. اسلوب حکیم 34. تشابه اطراف(همانندی کرانه های سخن) 35. عکس(واژگون) 36. تجاهل عارف(جاهل نمایی آگاه).»، ترجمه و شرح جواهر البلاغه، ج 2، ص 239 – 317.
[8] . «المشاکله هى ان یذکر الشّىء بلفظ غیره لوقوعه فى صحبته». همان، ج 2، ص 271.
[9] . «آنان خدا را فراموش کردند و خدا نیز آنها را به «خود فراموشى» گرفتار کرد». حشر، 19.
[10] . ترجمه و شرح جواهر البلاغه، ج 2، ص 271.
[11] . همان، ج 2، ص 272 – 273.