کد سایت
fa64751
کد بایگانی
79373
نمایه
فلسفه مقدم شدن مرگ بر حیات در قرآن کریم
طبقه بندی موضوعی
تفسیر
خلاصه پرسش
چرا در قرآن کریم در بیشتر موارد، «مرگ» قبل از «زندگی» و «تاریکی» قبل از «نور» ذکر شده است؟!
پرسش
چرا در قرآن کریم کلمات «موت» قبل از «حیات» و «ظلمات» قبل از «نور» آمده است؟
پاسخ اجمالی
در ابتدای پاسخ، توجه به این نکته ضروری است که گرچه در بیشتر موارد موجود در قرآن کریم، واژگانهای حاوی معنای مرگ، مقدم بر واژگانهای حاوی معنای زندگی هستند، اما همواره اینگونه نبوده و در آیاتی چون آیه 258 سوره بقره، به زندگی پیش از مرگ اشاره شده است، اما شاید در توجیه تقدم مرگ و تاریکی بر زندگی و روشنایی در بیشتر آیات بتوان گفت:
یک. مرگ و زندگی دو آفریده از آفریدههای خدای متعالاند. قرآن کریم در این باره میفرماید: «تَبارَکَ الَّذی بِیَدِهِ الْمُلْک ... الَّذی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً»؛[1] پربرکت و زوالناپذیر است کسى که حکومت جهان هستى به دست او است. ... آنکس که مرگ و حیات را آفرید تا شما را بیازماید که کدامیک از شما بهتر عمل میکنید.
مرگ و زندگی دو امر وجودى از باب عدم و ملکه است؛ زیرا مرگ بر چیزى صدق میکند که لایق حیات باشد و قابلیت آنرا داشته باشد که آثار حیاتى بر وى بروز و ظهور نماید؛ مانند نابینایی در مقابل بینایى. انسان و حیوانى را کور میگویند که بیناییاش را از دست داده باشد. اما سنگ و چوب و چیزهای دیگر را کور نمیگوید، اگر چه چشم ندارند.
به بیان دیگر، در نظام عالم مکوّنات و مادّیات، مرگ مقدمه حیات است. چنانچه مشاهده میشود هر موجود زندهاى از مرده بیرون میآید که موت و حیات متعاقب یکدیگر و دنبال هم این نظام بدیع و ترتیب جمیل خلقت را تشکیل میدهند؛ از نطفه مرده، حیوان و انسان پدید میآید؛ از جماد، نبات و... .
به بیان روشنتر؛ هر فعلیّتى مسبوق به جهت قابلى است؛ یعنى هیچ موجود مادّى به کمال و فعلیّت خود نمیرسد، مگر پس از آنکه جهات قابلى و استعدادى آن تکمیل گردد، و آن جهت قابلى به منزله موت و کمالى که بر آن مترتب میگردد، به منزله حیات است.[2]
و شاید همین تقدّم جهات قابلى بر جهات فعلیّت و وجود، سرّ مقدّم داشتن مرگ بر حیات در آیه شریفه باشد؛ زیرا به قرینه «الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ»، عالم مادّه، عالم اجسام و عالم طبیعت را عالم ملک میگویند؛ در مقابل عالم ملکوت که عالم معنا، عالم نفوس و عالم ما فوق الطّبیعه مینامند؛ مرگ ذاتى عالم مادّه و اجسام است و حیات نسبت به آن عرضى بوده و از عالم ملکوت به آن افاضه شده است؛ زیرا که عالم ملکوت، عالم حیات و فعلیّت است. و شاید به همین معنا اشاره دارد سخن خدای تعالى که فرمود: «وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ»،[3] که مرگ و حیات که عبارت از جهات قابلى و فعلى بوده، مترتب بر هم نموده است.[4]
البته مفسران احتمالات دیگری را نیز در مورد علت تقدیم مرگ بر حیات مطرح کرده، و گفتهاند تقدیم و تأخیر در آیات قرآن، بویژه اگر بر خلاف معمول باشد، باید علتی برای تقدیم وجود داشته باشد؛ مانند:
1. علت تقدیم مرگ بر زندگى؛ براى این است که مرگ به قهر و غلبه نزدیکتر است، چنانکه «بنات» را بر «بنین» مقدّم داشت. آنجا که فرمود: «یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ إِناثاً وَ یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ الذُّکُورَ»؛[5] به هر کس دختر میبخشد و به هر کس بخواهد پسر؛ چون دختر و زن به مغلوبیت و مقهوریت از مرد نزدیکتر است.[6]
2. تقدیم مرگ میتواند از این جهت باشد که مرگ بیشتر مردم را به اعمال نیکو میخواند، چنانچه در دنباله آیه میفرماید: «لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا».[7]
3. احتمال دارد که مراد از مرگ، مرگ دنیوى، و از حیات، زندگی اخروى باشد که در این صورت نیز خلق مرگ مقدم بر خلق حیات است.[8]
دو. اما در ارتباط با مقدم داشتن «ظلمت» بر «نور» باید گفت؛ از مجموع آیاتی که واژه ظلمت و تاریکی بر نور و روشنی مقدم شده، میفهمیم که انسان در بدو تولد چون ناآگاه است،[9] ابتدا در تاریکی قرار دارد، مگر آنکه مقدماتی ایجاد کند که خدا دست او را گرفته و به نور هدایت رهنمون شود. با این وجود ممکن است همین انسان اگر نور هدایت را نادیده بگیرد، شیطان او را مجدّداً در تاریکی و گمراهی قرار دهد. به این واقعیت در آیه 257 سوره بقره اشاره شده که یک بار ظلمت را بر نور مقدم داشته و بار دیگر نور را بر ظلمت مقدم میداند.[10]
در همین راستا باید دانست که ظلمت و نور را میتوان از دیدگاههای مختلف، به عوامل مختلفی منتسب کرد؛ مانند ظلمت کفر، ظلمت جهل، ظلمت اخلاق رذیله، ظلمت معاصى. در مقابل نور ایمان، نور علم، نور صفات حمیده، نور عبادت و... خداوند مؤمنان را از جمیع این نوع ظلمات بیرون برده و در نور ایمان و علم و صفات حمیده و اعمال صالحه داخل فرموده و آنها را هدایت و ارشاد و توفیق و سعادت مرحمت کرده و قلوب آنها را نورانى نموده و از ظلمت قبر و قیامت نجات بخشیده است.[11]
یک. مرگ و زندگی دو آفریده از آفریدههای خدای متعالاند. قرآن کریم در این باره میفرماید: «تَبارَکَ الَّذی بِیَدِهِ الْمُلْک ... الَّذی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً»؛[1] پربرکت و زوالناپذیر است کسى که حکومت جهان هستى به دست او است. ... آنکس که مرگ و حیات را آفرید تا شما را بیازماید که کدامیک از شما بهتر عمل میکنید.
مرگ و زندگی دو امر وجودى از باب عدم و ملکه است؛ زیرا مرگ بر چیزى صدق میکند که لایق حیات باشد و قابلیت آنرا داشته باشد که آثار حیاتى بر وى بروز و ظهور نماید؛ مانند نابینایی در مقابل بینایى. انسان و حیوانى را کور میگویند که بیناییاش را از دست داده باشد. اما سنگ و چوب و چیزهای دیگر را کور نمیگوید، اگر چه چشم ندارند.
به بیان دیگر، در نظام عالم مکوّنات و مادّیات، مرگ مقدمه حیات است. چنانچه مشاهده میشود هر موجود زندهاى از مرده بیرون میآید که موت و حیات متعاقب یکدیگر و دنبال هم این نظام بدیع و ترتیب جمیل خلقت را تشکیل میدهند؛ از نطفه مرده، حیوان و انسان پدید میآید؛ از جماد، نبات و... .
به بیان روشنتر؛ هر فعلیّتى مسبوق به جهت قابلى است؛ یعنى هیچ موجود مادّى به کمال و فعلیّت خود نمیرسد، مگر پس از آنکه جهات قابلى و استعدادى آن تکمیل گردد، و آن جهت قابلى به منزله موت و کمالى که بر آن مترتب میگردد، به منزله حیات است.[2]
و شاید همین تقدّم جهات قابلى بر جهات فعلیّت و وجود، سرّ مقدّم داشتن مرگ بر حیات در آیه شریفه باشد؛ زیرا به قرینه «الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ»، عالم مادّه، عالم اجسام و عالم طبیعت را عالم ملک میگویند؛ در مقابل عالم ملکوت که عالم معنا، عالم نفوس و عالم ما فوق الطّبیعه مینامند؛ مرگ ذاتى عالم مادّه و اجسام است و حیات نسبت به آن عرضى بوده و از عالم ملکوت به آن افاضه شده است؛ زیرا که عالم ملکوت، عالم حیات و فعلیّت است. و شاید به همین معنا اشاره دارد سخن خدای تعالى که فرمود: «وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ»،[3] که مرگ و حیات که عبارت از جهات قابلى و فعلى بوده، مترتب بر هم نموده است.[4]
البته مفسران احتمالات دیگری را نیز در مورد علت تقدیم مرگ بر حیات مطرح کرده، و گفتهاند تقدیم و تأخیر در آیات قرآن، بویژه اگر بر خلاف معمول باشد، باید علتی برای تقدیم وجود داشته باشد؛ مانند:
1. علت تقدیم مرگ بر زندگى؛ براى این است که مرگ به قهر و غلبه نزدیکتر است، چنانکه «بنات» را بر «بنین» مقدّم داشت. آنجا که فرمود: «یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ إِناثاً وَ یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ الذُّکُورَ»؛[5] به هر کس دختر میبخشد و به هر کس بخواهد پسر؛ چون دختر و زن به مغلوبیت و مقهوریت از مرد نزدیکتر است.[6]
2. تقدیم مرگ میتواند از این جهت باشد که مرگ بیشتر مردم را به اعمال نیکو میخواند، چنانچه در دنباله آیه میفرماید: «لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا».[7]
3. احتمال دارد که مراد از مرگ، مرگ دنیوى، و از حیات، زندگی اخروى باشد که در این صورت نیز خلق مرگ مقدم بر خلق حیات است.[8]
دو. اما در ارتباط با مقدم داشتن «ظلمت» بر «نور» باید گفت؛ از مجموع آیاتی که واژه ظلمت و تاریکی بر نور و روشنی مقدم شده، میفهمیم که انسان در بدو تولد چون ناآگاه است،[9] ابتدا در تاریکی قرار دارد، مگر آنکه مقدماتی ایجاد کند که خدا دست او را گرفته و به نور هدایت رهنمون شود. با این وجود ممکن است همین انسان اگر نور هدایت را نادیده بگیرد، شیطان او را مجدّداً در تاریکی و گمراهی قرار دهد. به این واقعیت در آیه 257 سوره بقره اشاره شده که یک بار ظلمت را بر نور مقدم داشته و بار دیگر نور را بر ظلمت مقدم میداند.[10]
در همین راستا باید دانست که ظلمت و نور را میتوان از دیدگاههای مختلف، به عوامل مختلفی منتسب کرد؛ مانند ظلمت کفر، ظلمت جهل، ظلمت اخلاق رذیله، ظلمت معاصى. در مقابل نور ایمان، نور علم، نور صفات حمیده، نور عبادت و... خداوند مؤمنان را از جمیع این نوع ظلمات بیرون برده و در نور ایمان و علم و صفات حمیده و اعمال صالحه داخل فرموده و آنها را هدایت و ارشاد و توفیق و سعادت مرحمت کرده و قلوب آنها را نورانى نموده و از ظلمت قبر و قیامت نجات بخشیده است.[11]
[1]. ملک، 1، 2.
[2]. بانوی اصفهانی، سیده نصرت امین، مخزن العرفان در تفسیر قرآن، ج 14، ص 7، تهران، نهضت زنان مسلمان، 1361ش.
[3]. بقره، 28.
[4]. مخزن العرفان در تفسیر قرآن، ج 14، ص 8.
[5]. شوری، 49.
[6]. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، بلاغی، محمد جواد، ج 10، ص 484، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، 1372ش.
[7]. شریف لاهیجی، محمد بن علی، تفسیر شریف لاهیجی، تحقیق، حسینی ارموی (محدث)، میر جلال الدین، ج 4، ص 527، تهران، دفتر نشر داد، چاپ اول، 1373ش.
[8] محمد بن ابى بکر الرازى، أسئلة القرآن و أجوبتها، ص 332، بیروت، المکتبة العصریه، چاپ اول، 1423ق، 2003م.
[9]. نحل، 78.
[10]. «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمات».
[11]. طیب، سید عبد الحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص 23، تهران، اسلام، چاپ دوم، 1378ش.