کد سایت
fa73551
کد بایگانی
89957
نمایه
فرار خلفای سهگانه از جنگهای زمان پیامبر خدا(ص)
طبقه بندی موضوعی
جنگهای پیامبر ص,صحابه در نگاهی کلی,آنچه شیعه پاسخ گوی آن نیست
برچسب
جنگ احد|ابوبکر|پیامبر اسلام|جنگ|عثمان|عمر بن خطاب|خیبر|فرار
خلاصه پرسش
آیا ابوبکر، عمر و عثمان در جنگهای زمان پیامبر اسلام(ص) شرکت داشته و آیا فرماندهی هیچ نبردی را بر عهده داشتند؟ آیا آنان از هیچ نبردی گریختند؟
پرسش
آیا در صدر اسلام، جنگهایی بوده است که پیامبر اکرم (ص)، عمر یا ابوبکر را به عنوان فرمانده انتخاب کرده باشد؟
پاسخ اجمالی
بر اساس آنچه در منابع روایی و تاریخی مورد پذیرش اهلسنت وجود دارد؛ سه خلیفه (ابوبکر، عمر و عثمان)، در برخی جنگهای زمان پیامبر اکرم(ص) شرکت داشتند، اما به عنوان یک فرمانده پیروز عمل نکردند، و گزارشهایی از فرار در صحنه نبرد و نیز تخلف از فرماندهی نیز در ارتباط با آنها وجود دارد:
1. عائشه میگوید: «ابوبکر هرگاه یاد روز اُحُد میافتاد، میگریست و میگفت: آن روز، روز طلحه بود! و بعد از آن میگفت: نخستین کسى از فراریان که در آن روز بازگشت، من بودم، رسول خدا را دیدم که با یکى از کفّار میجنگید، به طلحه گفتم: همان جایى که هستى باش ... و من به رسول خدا نزدیکتر بودم، فرد ناشناسی به سمت رسول خدا آمد، هنگامى که نزدیک شد دیدم ابوعبیده جراح است، خودمان را به پیامبر رساندیم، دیدم دندانهاى جلوى آنحضرت شکسته شده و صورتش شکافته و دو حلقه از حلقههاى زره در صورتش فرو رفته بود».[1]
حاکم نیشابورى پس از نقل این روایت میگوید: «این حدیث به شرط مسلم و بخاری صحیح است».[2]
2. عمر، در خطبه روز جمعه، به تلاوت سوره آل عمران پرداخت … و هنگامی که به این آیه رسید: «کسانى که در روز روبرو شدن دو جمعیت با یکدیگر [در جنگ احد]، فرار کردند، شیطان آنها را بر اثر بعضى از گناهانى که مرتکب شده بودند، به لغزش انداخت و خداوند آنها را بخشید. خداوند، آمرزنده و بردبار است»،[3] توضیح داد: روز احد در برابر مشرکان رو به هزیمت نهادیم، و من فرار میکردم تا اینکه به قله کوه رسیدم! و چنان میپریدم که خودم را مانند یک بز کوهی فرض میکردم، و مردم فریاد میزدند که محمد کشته شد! و من میگفتم: اگر از کسی این سخن را بشنوم، او را خواهم کشت!… پس این آیه نازل شد.[4]
3. «در روز جنگ احد... عثمان بن عفان و دو نفر از انصار به نامهاى عقبة بن عثمان و سعد بن عثمان و افرادى از بنى زریق گریختند تا به کوه جلعب در اطراف مدینه رسیدند و سه شبانهروز در آنجا ماندند، سپس نزد پیامبر(ص) بازگشتند...».[5]
4. پیامبر (ص) ابوبکر را به همراه جمعی به سوی خیبر فرستاد اما ابوبکر پا به فرار گذاشت و شکست خورده برگشت.[6]
5. «پیامبر(ص) به طرف خیبر حرکت کرد وقتی به آنجا رسید عمر و عدهای از مردم را به همراه وی به شهرهایشان یا به قصرشان فرستاد پس با آنها مبارزه کردند و طولی نکشید که عمر و یارانش را شکست دادند یارانش با ترس به نزدش آمدند و او را هراسان دیدند».[7]
6. پیامبر(ص) به ابوبکر و عمر دستور داده بود که در سپاه اسامه قرار بگیرند: «آن افرادی که در سپاه أسامه بودند، شخصیتهای بزرگ مهاجرین و انصار بودند. شخصیتهایی؛ مانند أبوبکر، عمر، أبو عبیده جراح، سعد، سعید و قتاده. اینها در رابطه با فرماندهی أسامه اشکالتراشی کردند. تا اینکه پیامبر بیماریش شدّت گرفت، فرمان داد هر چه سریعتر سپاه أسامه را مجهّز کنید و آماده حرکت باشید».[8]
1. عائشه میگوید: «ابوبکر هرگاه یاد روز اُحُد میافتاد، میگریست و میگفت: آن روز، روز طلحه بود! و بعد از آن میگفت: نخستین کسى از فراریان که در آن روز بازگشت، من بودم، رسول خدا را دیدم که با یکى از کفّار میجنگید، به طلحه گفتم: همان جایى که هستى باش ... و من به رسول خدا نزدیکتر بودم، فرد ناشناسی به سمت رسول خدا آمد، هنگامى که نزدیک شد دیدم ابوعبیده جراح است، خودمان را به پیامبر رساندیم، دیدم دندانهاى جلوى آنحضرت شکسته شده و صورتش شکافته و دو حلقه از حلقههاى زره در صورتش فرو رفته بود».[1]
حاکم نیشابورى پس از نقل این روایت میگوید: «این حدیث به شرط مسلم و بخاری صحیح است».[2]
2. عمر، در خطبه روز جمعه، به تلاوت سوره آل عمران پرداخت … و هنگامی که به این آیه رسید: «کسانى که در روز روبرو شدن دو جمعیت با یکدیگر [در جنگ احد]، فرار کردند، شیطان آنها را بر اثر بعضى از گناهانى که مرتکب شده بودند، به لغزش انداخت و خداوند آنها را بخشید. خداوند، آمرزنده و بردبار است»،[3] توضیح داد: روز احد در برابر مشرکان رو به هزیمت نهادیم، و من فرار میکردم تا اینکه به قله کوه رسیدم! و چنان میپریدم که خودم را مانند یک بز کوهی فرض میکردم، و مردم فریاد میزدند که محمد کشته شد! و من میگفتم: اگر از کسی این سخن را بشنوم، او را خواهم کشت!… پس این آیه نازل شد.[4]
3. «در روز جنگ احد... عثمان بن عفان و دو نفر از انصار به نامهاى عقبة بن عثمان و سعد بن عثمان و افرادى از بنى زریق گریختند تا به کوه جلعب در اطراف مدینه رسیدند و سه شبانهروز در آنجا ماندند، سپس نزد پیامبر(ص) بازگشتند...».[5]
4. پیامبر (ص) ابوبکر را به همراه جمعی به سوی خیبر فرستاد اما ابوبکر پا به فرار گذاشت و شکست خورده برگشت.[6]
5. «پیامبر(ص) به طرف خیبر حرکت کرد وقتی به آنجا رسید عمر و عدهای از مردم را به همراه وی به شهرهایشان یا به قصرشان فرستاد پس با آنها مبارزه کردند و طولی نکشید که عمر و یارانش را شکست دادند یارانش با ترس به نزدش آمدند و او را هراسان دیدند».[7]
6. پیامبر(ص) به ابوبکر و عمر دستور داده بود که در سپاه اسامه قرار بگیرند: «آن افرادی که در سپاه أسامه بودند، شخصیتهای بزرگ مهاجرین و انصار بودند. شخصیتهایی؛ مانند أبوبکر، عمر، أبو عبیده جراح، سعد، سعید و قتاده. اینها در رابطه با فرماندهی أسامه اشکالتراشی کردند. تا اینکه پیامبر بیماریش شدّت گرفت، فرمان داد هر چه سریعتر سپاه أسامه را مجهّز کنید و آماده حرکت باشید».[8]
[1]. طیالسی، أبوداود سلیمان بن داود، مسند أبیداود، ج 1، ص 8، مصر، دار هجر، چاپ اول، 1419ق؛ شیبانی، أحمد بن محمد، فضائل الصحابة، بیروت، مؤسسة الرسالة، چاپ اول، 1403ق؛ بیهقی، ابوبکر احمد بن حسین، دلائل النبوة، ج 3، ص 263، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اوّل، 1405ق؛ ذهبی، ابوعبدالله محمد بن احمد، تاریخ الإسلام، ج 2، ص 190 – 191، بیروت، دار الکتاب العربى، چاپ دوم، 1409ق.
[2]. حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک على الصحیحین، ج 3، ص 298، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1411ق.
[3]. آل عمران، 155.
[4]. طبرى، ابوجعفر محمد بن جریر، جامع البیان فى تفسیر القرآن، ج 4، ص 95 – 96، بیروت، دار المعرفه، چاپ اول، 1412ق؛ همچنین ر. ک: فخرالدین رازى ابوعبدالله محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج 9، ص 398، بیروت، دار احیاء التراث العربى، چاپ سوم، 1420 ق.
[5]. ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج 3، ص 1074، بیروت، دار الجیل، چاپ اول، 1412ق؛ طبری، أبوجعفر محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، ج 2، ص 522، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، 1387ق؛ مفاتیح الغیب، ج 9، ص 398.
[6]. المستدرک على الصحیحین، ج 3، ص 39؛
[7]. همان، ص 40.
[8]. ابن حجر عسقلانی، أحمد بن علی، فتح الباری (شرح صحیح البخاری)، ج 8، ص 152، بیروت، دار المعرفة، 1379ق.