کد سایت
fa73724
کد بایگانی
90175
نمایه
انواع حلول و اتحاد
خلاصه پرسش
انواع حلول و اتحاد از دیدگاه عرفان، کلام و حکمت اسلامی چیست؟
پرسش
نظر عرفای اسلامی(غیر صوفیه) درباره انواع حلول و انواع اتحاد چیست؟
پاسخ اجمالی
تعریف حلول و اتحاد
«حلول» در لغت از ریشه «حَلّ» به معنای فرود آمدن و نازل شدن است،[1] و «اتحاد» به معنای یکی شدنِ دو چیز است.[2]
اقسام حلول
در نظر متکلمان حلول اقسامی دارد که به برخی از آنها اشاره میشود:
1. حلول تبعی؛ یعنی قرارگرفتن چیزی در مکانی به تَبَع قرارگرفتن چیزی دیگر در آنجا است، مانند قرار داشتن آب در کوزه، که آب کوزه همواره در جایی است که کوزه در آنجا قرار دارد؛ یعنی جای آب تابعِ جای کوزه است. [3]
2. حلول ناعتی یا وصفی؛ یعنی یک نوع وابستگیِ که صفتساز است، مثلا ایستاده بودن نسبت به زید وابستگیِ صفتساز دارد؛ به این معنا که در عین وابستگی به زید، وصفِ ایستاده را برای او میسازد.[4]
البته حلول به معنای وصفی را به اقسامی؛ مانند حلول در متحیّز و حلول در غیرمتحیّز تقسیم کردهاند:
2-1. حلول در غیرمتحیّز مانند حلول صفات خدا در او است که صفاتی؛ مانند علم و قدرت اختصاص ناعت یا وابستگیِ صفتساز به خدا دارند؛ زیرا وابسته به خدایند و صفت عالم و قادر را برای او میسازند. بدینسان، خدا محل صفات خویش است، اما متحیّز و مکانمند نیست.
2-2. اما حلول در متحیّز ویژه اَعراض است. تمام اعراض، از جمله رنگها، حالّ در جواهرند. نشانه حلول در متحیّز این است که اشاره به یکی از حالّ و محل، اشاره به دیگری است، چنانکه اشاره به شیر به سفیدیِ آن نیز اشاره دارد و بالعکس.[5]
چنانکه حلول در متحیز را نیز به حلول سَرَیانی و حلول غیرسریانی تقسیم کردند:
2-2-1. حلول سریانی، هر جزء از محل، متصف به جزئی از حالّ است، از اینرو انقسام محل موجب انقسام حالّ میشود، مانند حلول رنگ در سطح جسم که با انقسام جسم، رنگ نیز منقسم میشود، زیرا هر جزئی از جسم متصف به جزئی از رنگ است.
2-2-2. در حلول غیرسریانی، حالّ وصفِ مجموعِ محل است و نه وصف اجزای داخلی آن بنابراین، حالّ به انقسام محل منقسم نمیشود، مانند حلول نقطه در خط یا جسم، که نقطه به انقسام خط منقسم نمیشود.
برخی حلول غیرسریانی را، چون مستلزم قیام واحد به کثیر است، محال شمرده و حلول در متحیّز را منحصر در حلول سریانی دانستهاند.[6]
دیدگاه متکلمان در باب اتحاد
در باب اتحاد، اغلب متکلمان، اتحاد را تبدیل شدن دو چیز به یک چیز و آنرا محال دانسته و محال بودن آنرا بدیهی و بینیاز از استدلال تلقی کردهاند؛ زیرا اتحاد حقیقیِ دو چیز، که اختلافشان ذاتی و زایل نشدنی است، اساسآ غیر قابل تصور و مستلزم تناقض است.
برخی، نیز استدلال کردهاند که در اتحاد، برای دو چیزِ متحد شده فقط یکی از سه حالت متصور است: اول آنکه هر دو موجود باشند، دوم آنکه هر دو معدوم باشند، و سوم آنکه یکی موجود و دیگری معدوم باشد. اما در هیچکدام از سه حالت، اتحاد حقیقی واقع نمیشود؛ زیرا در صورت نخست، آنها نه یکی بلکه دو تا هستند؛ در صورت دوم، آنها اصلا وجود ندارند؛ لذا اتحادی هم نمیتواند صورت بگیرد؛ و در صورت سوم هم معدوم با موجود متحد نمیشود.[7]
مسئله حلول و اتحاد در آثار حکما و عرفای مسلمانان
حکمای مسلمان هم حلول و اتحاد را در خصوص خدا رد کردهاند. و تنها فراموشی هویت شخصی عارف، یعنی فنا، را ممکن دانسته است. زیرا وحدت حقه حقیقیه جایی برای دویی باقی نمیگذارد، در حالیکه حلول و اتحاد مستلزم دویی در اصل وجود است.[8]
حلول و اتحاد در متون عرفانی هم مطرح شده است. برخی از عارفان هر چند در آثار خود به امتزاج لاهوت و ناسوت در انسان، مانند امتزاج آب و شراب، اشاره کردند؛[9] اما برخی دیگر هشدار میدهند که این عقیده را نباید با حلول اشتباه کرد.[10] به طور کلی، در بیشتر متون عرفانی حلول رد شده است. مثلا ابن عربی، بارها در فتوحات مکیه، حلول خدا در غیر را انکار کرده و ساحت خدا را منزه از حلول و مکان و محل دانسته است.[11] از نظر عارفانی مانند ابن عربی، قیصری، ابن ترکه اصفهانی و جامی، حلول مستلزم دوگانگی است، ولی چون وجود واحد است و وجود واحدِ مطلق، که چیزی جز هویت الهیه نیست، در تمام کائنات و ممکناتِ مقید ساری است؛[12] اساسا ثنویت و دوگانگی وجود ندارد تا حلول و اتحادی در کار باشد، بلکه در اینجا وحدت حاکم است. [13]
چنانکه در برخی آثار عرفانی، اتحاد به معنای فنای عبد در وجود حضرت حق، یا اتصال محب به محبوب، پذیرفته شده است، اما همانگونه که برخی بیان کردهاند مراد از اتحاد به معنایِ یاد شده، اتحاد حقیقی نیست، بلکه اتحاد مجازی است.[14]
«حلول» در لغت از ریشه «حَلّ» به معنای فرود آمدن و نازل شدن است،[1] و «اتحاد» به معنای یکی شدنِ دو چیز است.[2]
اقسام حلول
در نظر متکلمان حلول اقسامی دارد که به برخی از آنها اشاره میشود:
1. حلول تبعی؛ یعنی قرارگرفتن چیزی در مکانی به تَبَع قرارگرفتن چیزی دیگر در آنجا است، مانند قرار داشتن آب در کوزه، که آب کوزه همواره در جایی است که کوزه در آنجا قرار دارد؛ یعنی جای آب تابعِ جای کوزه است. [3]
2. حلول ناعتی یا وصفی؛ یعنی یک نوع وابستگیِ که صفتساز است، مثلا ایستاده بودن نسبت به زید وابستگیِ صفتساز دارد؛ به این معنا که در عین وابستگی به زید، وصفِ ایستاده را برای او میسازد.[4]
البته حلول به معنای وصفی را به اقسامی؛ مانند حلول در متحیّز و حلول در غیرمتحیّز تقسیم کردهاند:
2-1. حلول در غیرمتحیّز مانند حلول صفات خدا در او است که صفاتی؛ مانند علم و قدرت اختصاص ناعت یا وابستگیِ صفتساز به خدا دارند؛ زیرا وابسته به خدایند و صفت عالم و قادر را برای او میسازند. بدینسان، خدا محل صفات خویش است، اما متحیّز و مکانمند نیست.
2-2. اما حلول در متحیّز ویژه اَعراض است. تمام اعراض، از جمله رنگها، حالّ در جواهرند. نشانه حلول در متحیّز این است که اشاره به یکی از حالّ و محل، اشاره به دیگری است، چنانکه اشاره به شیر به سفیدیِ آن نیز اشاره دارد و بالعکس.[5]
چنانکه حلول در متحیز را نیز به حلول سَرَیانی و حلول غیرسریانی تقسیم کردند:
2-2-1. حلول سریانی، هر جزء از محل، متصف به جزئی از حالّ است، از اینرو انقسام محل موجب انقسام حالّ میشود، مانند حلول رنگ در سطح جسم که با انقسام جسم، رنگ نیز منقسم میشود، زیرا هر جزئی از جسم متصف به جزئی از رنگ است.
2-2-2. در حلول غیرسریانی، حالّ وصفِ مجموعِ محل است و نه وصف اجزای داخلی آن بنابراین، حالّ به انقسام محل منقسم نمیشود، مانند حلول نقطه در خط یا جسم، که نقطه به انقسام خط منقسم نمیشود.
برخی حلول غیرسریانی را، چون مستلزم قیام واحد به کثیر است، محال شمرده و حلول در متحیّز را منحصر در حلول سریانی دانستهاند.[6]
دیدگاه متکلمان در باب اتحاد
در باب اتحاد، اغلب متکلمان، اتحاد را تبدیل شدن دو چیز به یک چیز و آنرا محال دانسته و محال بودن آنرا بدیهی و بینیاز از استدلال تلقی کردهاند؛ زیرا اتحاد حقیقیِ دو چیز، که اختلافشان ذاتی و زایل نشدنی است، اساسآ غیر قابل تصور و مستلزم تناقض است.
برخی، نیز استدلال کردهاند که در اتحاد، برای دو چیزِ متحد شده فقط یکی از سه حالت متصور است: اول آنکه هر دو موجود باشند، دوم آنکه هر دو معدوم باشند، و سوم آنکه یکی موجود و دیگری معدوم باشد. اما در هیچکدام از سه حالت، اتحاد حقیقی واقع نمیشود؛ زیرا در صورت نخست، آنها نه یکی بلکه دو تا هستند؛ در صورت دوم، آنها اصلا وجود ندارند؛ لذا اتحادی هم نمیتواند صورت بگیرد؛ و در صورت سوم هم معدوم با موجود متحد نمیشود.[7]
مسئله حلول و اتحاد در آثار حکما و عرفای مسلمانان
حکمای مسلمان هم حلول و اتحاد را در خصوص خدا رد کردهاند. و تنها فراموشی هویت شخصی عارف، یعنی فنا، را ممکن دانسته است. زیرا وحدت حقه حقیقیه جایی برای دویی باقی نمیگذارد، در حالیکه حلول و اتحاد مستلزم دویی در اصل وجود است.[8]
حلول و اتحاد در متون عرفانی هم مطرح شده است. برخی از عارفان هر چند در آثار خود به امتزاج لاهوت و ناسوت در انسان، مانند امتزاج آب و شراب، اشاره کردند؛[9] اما برخی دیگر هشدار میدهند که این عقیده را نباید با حلول اشتباه کرد.[10] به طور کلی، در بیشتر متون عرفانی حلول رد شده است. مثلا ابن عربی، بارها در فتوحات مکیه، حلول خدا در غیر را انکار کرده و ساحت خدا را منزه از حلول و مکان و محل دانسته است.[11] از نظر عارفانی مانند ابن عربی، قیصری، ابن ترکه اصفهانی و جامی، حلول مستلزم دوگانگی است، ولی چون وجود واحد است و وجود واحدِ مطلق، که چیزی جز هویت الهیه نیست، در تمام کائنات و ممکناتِ مقید ساری است؛[12] اساسا ثنویت و دوگانگی وجود ندارد تا حلول و اتحادی در کار باشد، بلکه در اینجا وحدت حاکم است. [13]
چنانکه در برخی آثار عرفانی، اتحاد به معنای فنای عبد در وجود حضرت حق، یا اتصال محب به محبوب، پذیرفته شده است، اما همانگونه که برخی بیان کردهاند مراد از اتحاد به معنایِ یاد شده، اتحاد حقیقی نیست، بلکه اتحاد مجازی است.[14]
[1]. ازهرى، محمد بن احمد، تهذیب اللغة، ج 3، ص 280، ذیل واژه «حل»، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، 1421ق؛ ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج 11، ص 164، بیروت، دار صادر، چاپ سوم، 1414ق.
[2]. طریحى، فخر الدین بن محمد، مجمع البحرین، ج 3، ص 156، تهران، مرتضوی، چاپ سوم، 1375ش.
[3]. فخررازی، محمد بن عمر، کتاب المباحث المشرقیة فی علم الالهیات و الطبیعیات، ج 1، ص 154، قم، چاپ افست، 1411ق.
[4]. جرجانی، علی بن محمد، شرح المواقف، ج 5، ص117، مصر، چاپ محمد بدرالدین نعسانی حلبی، 1907م.
[5]. فاضل مقداد، مقداد بن عبدالله، اللوامع الالهیة فی المباحث الکلامیة، ج 1، ص160، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1380ش.
[6]. عضدالدین ایجی، عبدالرحمن بن احمد، المواقف فی علم الکلام، ج 1، ص 106 ـ 107، بیروت، عالم الکتب.
[7]. طوسی، محمد بن حسن، کتاب تمهید الاصول فی علم الکلام، ج 1، ص 96، تهران، چاپ عبدالمحسن مشکوةالدینی، 1362ش؛ علامه حلّی، حسن بن یوسف، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ج 1، ص 407، قم، مؤسسة النشر الإسلامی، 1407ق.
[8]. ر. ک: صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، سفر3، ج 1، ص 110 ـ 118، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1386ش.
[9] . حلاج، حسین بن منصور، مجموعه آثار، ج 1، ص 315، تهران، فهرست، 1392ش.
[10]. ر. ک: فرغانی، سعید (محمد) بن احمد، مشارق الدَّراری: شرح تائیه ابن فارض، ج 1، ص 271 ـ 280، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1379ش.
[11]. ابن عربی، الفتوحات المکیة، ج 2، ص 54، بیروت، دارصادر، بیتا.
[12]. ر. ک: ابن عربی، التجلیات الالهیة، ج 1، ص 467 ـ 468، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1367ش؛ قیصری، داود بن محمود، شرح فصوص الحکم، ج1، ص143، تهران، امیرکبیر، 1375ش؛ ترکه اصفهانی، علی بن محمد، تمهید القواعد، ج 1، ص 34 ـ 40، تهران، انجمن حکمت و فلسفة ایران، 1360ش؛ جامی، عبدالرحمن بن احمد، اشعّة اللمعات، ج 1، ص 109 ـ 117، قم، بوستان کتاب، 1383ش.
[13]. ر. ک: «وحدت وجود»، سؤال 4639.
[14]. ر. ک: دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «حلول و اتحاد»، شماره 6472.