کد سایت
fa74886
کد بایگانی
91497
نمایه
آثار دنیوی و اخروی اخلاق خوب و بد
طبقه بندی موضوعی
نظری
خلاصه پرسش
اخلاق خوب و اخلاق بد چه آثاری در زندگی انسان دارد؟ آیا صاحبان اخلاقهای زشت، در قیامت به شکل جانوران وحشی محشور میشوند؟
پرسش
اخلاق خوب و اخلاق بد چه آثاری در زندگی دنیوی و اخروی انسان دارد؟
پاسخ اجمالی
تعریف اخلاق
واژه «اخلاق» از نظر لغوی جمع «خُلْق» به معنای خوی، طبع، سجیه و عادت است، اعمّ از اینکه آن سجیه و عادت نیکو باشد یا زشت و بد. اما غالباً اخلاق را تنها بر عادات نیکو و فضایل اخلاقی اطلاق میکنند و آنرا در مقابل رفتار زشت و ضد اخلاق به کار میبرند.
«اخلاق» عبارت است از ملکهای نفسانی که مقتضی صدور کارها از انسان بدون نیاز به فکر و اندیشه است. به بیان دیگر اخلاق کیفیتی برای نفس آدمی است که رفتارهایی متناسب با آن از انسان بروز میکند.[1]
توضیح اینکه انسان در ابتدا اعمال و رفتار را با سختی انجام میدهد؛ مانند کودک که ابتدا به راحتی نمیتواند پستان مادر را بمکد؛ اما در اثر تکرار و ممارست به آن عادت پیدا میکند؛ بهگونهای که بعد از مدتی اینکار را به راحتی انجام میدهد؛ این حالت و کیفیت را ملکه نفسانی و «اخلاق» میگویند. بنابراین رفتار، در اثر تکرار تبدیل به اخلاق یعنی خلق و خو و سجیه میشوند، و مجدداً همین اخلاق و خلق و خو موجب بروز رفتار متناسب با خود میشوند.[2]
تأثیر اخلاق در زندگی دنیوی
با توضیحی که در باره اخلاق داده شد، تأثیر اخلاق بر زندگی دنیوی روشن شد؛ زیرا رفتارهایی که بدون فکر و اندیشه و به راحتی از انسانها سر میزند در اثر وجود ملکات و خلق و خویی است که طی سالیانی طولانی در شخص به وجود آمده و روزبروز رشد کرده و تقویت شده است؛ یعنی اگر افراد دارای رفتار درست و صالحی هستند در اثر این است که اخلاق درست دارند و از فضایل اخلاقی برخوردارند؛ و اگر رفتار برخی از انسانها زشت و ناهنجار است، کشف میکند که اخلاق ناپسند و رذیله دارند.[3]
تأثیر اخلاق در زندگی اخروی
برای درک تأثیر اخلاق در زندگی اخروی باید به این نکته توجه داشت که زندگی اخروی نتیجه و ثمره اخلاق و رفتارِ این دنیا است؛ یعنی در آخرت فرصت و میدان عمل به انسان داده نمیشود؛ انسان در آخرت مهمان سفرهی اعمالی است که در این دنیا انجام داده است. علاوه بر این از نظر مباحث فلسفی و اخلاقی، ملکات نفسانی، خلق و خو و اخلاق در عوالم پس از مرگ نیز همراه انسان هستند و انسان با آنها محشور میشود.
به عبارت دیگر، «هر چند صورت ظاهر عمل در اینجا حرکت است، راه میرود، حرکت است، فکر میکند، حرکت است، مینویسد، حرکت است، طواف میکند، جهاد میرود، تعلیم میدهد، حرکت است، و همه احوال و اطوار او در این نشأه حرکت است، و حرکت عرض است و متصّرم است و دوام ندارد و پایدار نیست، اما از همین عرضها در سرّ و باطن انسان، اخلاق ثابتى به نام ملکات تقرّر مییابد و ساخته میشود که حقیقت و هویّت انسان و قدر و ارزش آن، همان حقایق و همان ملکات او است».[4]
برخی از حکیمان در این باره میگویند: «جزا در طول عمل، بلکه نفس عمل است و هر کسى مجموعه کردار و نیات خویش است، و جمیع اعمال و نیاتش بذرهایى است که در خود میافشاند و خود همان بذرها میشود، و اخلاق وى ملکات ذاتش و صفات لازمش میگردند و همیشه با آنها محشور است، و آنها او میشوند و او آنها».[5]
مولوی نیز میگوید:
واژه «اخلاق» از نظر لغوی جمع «خُلْق» به معنای خوی، طبع، سجیه و عادت است، اعمّ از اینکه آن سجیه و عادت نیکو باشد یا زشت و بد. اما غالباً اخلاق را تنها بر عادات نیکو و فضایل اخلاقی اطلاق میکنند و آنرا در مقابل رفتار زشت و ضد اخلاق به کار میبرند.
«اخلاق» عبارت است از ملکهای نفسانی که مقتضی صدور کارها از انسان بدون نیاز به فکر و اندیشه است. به بیان دیگر اخلاق کیفیتی برای نفس آدمی است که رفتارهایی متناسب با آن از انسان بروز میکند.[1]
توضیح اینکه انسان در ابتدا اعمال و رفتار را با سختی انجام میدهد؛ مانند کودک که ابتدا به راحتی نمیتواند پستان مادر را بمکد؛ اما در اثر تکرار و ممارست به آن عادت پیدا میکند؛ بهگونهای که بعد از مدتی اینکار را به راحتی انجام میدهد؛ این حالت و کیفیت را ملکه نفسانی و «اخلاق» میگویند. بنابراین رفتار، در اثر تکرار تبدیل به اخلاق یعنی خلق و خو و سجیه میشوند، و مجدداً همین اخلاق و خلق و خو موجب بروز رفتار متناسب با خود میشوند.[2]
تأثیر اخلاق در زندگی دنیوی
با توضیحی که در باره اخلاق داده شد، تأثیر اخلاق بر زندگی دنیوی روشن شد؛ زیرا رفتارهایی که بدون فکر و اندیشه و به راحتی از انسانها سر میزند در اثر وجود ملکات و خلق و خویی است که طی سالیانی طولانی در شخص به وجود آمده و روزبروز رشد کرده و تقویت شده است؛ یعنی اگر افراد دارای رفتار درست و صالحی هستند در اثر این است که اخلاق درست دارند و از فضایل اخلاقی برخوردارند؛ و اگر رفتار برخی از انسانها زشت و ناهنجار است، کشف میکند که اخلاق ناپسند و رذیله دارند.[3]
تأثیر اخلاق در زندگی اخروی
برای درک تأثیر اخلاق در زندگی اخروی باید به این نکته توجه داشت که زندگی اخروی نتیجه و ثمره اخلاق و رفتارِ این دنیا است؛ یعنی در آخرت فرصت و میدان عمل به انسان داده نمیشود؛ انسان در آخرت مهمان سفرهی اعمالی است که در این دنیا انجام داده است. علاوه بر این از نظر مباحث فلسفی و اخلاقی، ملکات نفسانی، خلق و خو و اخلاق در عوالم پس از مرگ نیز همراه انسان هستند و انسان با آنها محشور میشود.
به عبارت دیگر، «هر چند صورت ظاهر عمل در اینجا حرکت است، راه میرود، حرکت است، فکر میکند، حرکت است، مینویسد، حرکت است، طواف میکند، جهاد میرود، تعلیم میدهد، حرکت است، و همه احوال و اطوار او در این نشأه حرکت است، و حرکت عرض است و متصّرم است و دوام ندارد و پایدار نیست، اما از همین عرضها در سرّ و باطن انسان، اخلاق ثابتى به نام ملکات تقرّر مییابد و ساخته میشود که حقیقت و هویّت انسان و قدر و ارزش آن، همان حقایق و همان ملکات او است».[4]
برخی از حکیمان در این باره میگویند: «جزا در طول عمل، بلکه نفس عمل است و هر کسى مجموعه کردار و نیات خویش است، و جمیع اعمال و نیاتش بذرهایى است که در خود میافشاند و خود همان بذرها میشود، و اخلاق وى ملکات ذاتش و صفات لازمش میگردند و همیشه با آنها محشور است، و آنها او میشوند و او آنها».[5]
مولوی نیز میگوید:
اى دریده پوستین یوسفان
گرگ برخیزى از آن خواب گران
گشته گرگان یک بیک خوهاى تو
مىدرانند از غضب اعضاى تو
آن سخنهاى چو مار و کژدمت
مار و کژدم گردد و گیرد دمت
زانیان را گند اندام نهان
خمر خواران را بود گند دهان
حشر پر حرص خس مردار خوار
صورت خوکى بود روز شمار
سیرتى کان در وجودت غالبست
هم بر آن تصویر حشرت واجب است.[6]
گرگ برخیزى از آن خواب گران
گشته گرگان یک بیک خوهاى تو
مىدرانند از غضب اعضاى تو
آن سخنهاى چو مار و کژدمت
مار و کژدم گردد و گیرد دمت
زانیان را گند اندام نهان
خمر خواران را بود گند دهان
حشر پر حرص خس مردار خوار
صورت خوکى بود روز شمار
سیرتى کان در وجودت غالبست
هم بر آن تصویر حشرت واجب است.[6]
این حکیمان این نظریه را مستفاد از آیات و روایات نیز میدانند؛ مانند: آیه شریفه «کُلٌّ یَعْمَلُ عَلى شاکِلَتِهِ»؛[7] بگو هر کس بر حال و هوا و ساختار نفسانى خود عمل میکند. و آیه «وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ»؛[8] و آنگاه که همه حیواناتِ وحشى، محشور شوند.[9]
مانند این روایت که از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است: «ده طائفه از امّت من به طور پراکنده محشور میشوند. خداوند آنها را از میان مسلمانان، مشخّص فرموده و صورت بعضى از آنها به شکل میمون و بوزینه و برخى را به صورت خوک و بعضى هیکلشان معکوس و وارونه است؛ پاهایشان بالا و صورتشان پایین آنگاه به صورتشان بر روى زمین کشیده میشوند؛ بعضى از آنها نابینایند و رفت و آمد میکنند و بعضى کر و گنگ هستند؛ بعضى زبانهاى خود را میجوند پس چرک از دهانشان جارى میشود که اهل محشر از بوى گند آن ناراحت میشوند؛ برخی دست و پایشان بریده و بعضى از ایشان، بر شاخههایى از آتش آویزانند؛ گروهی از آنها عفونتشان از مردار گندیده بدتر است؛ و بعضى از ایشان به لباسهایى از مس گداخته شده در آتش که چسبیده به بدنشان است پوشیدهاند...».[10]
مانند این روایت که از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است: «ده طائفه از امّت من به طور پراکنده محشور میشوند. خداوند آنها را از میان مسلمانان، مشخّص فرموده و صورت بعضى از آنها به شکل میمون و بوزینه و برخى را به صورت خوک و بعضى هیکلشان معکوس و وارونه است؛ پاهایشان بالا و صورتشان پایین آنگاه به صورتشان بر روى زمین کشیده میشوند؛ بعضى از آنها نابینایند و رفت و آمد میکنند و بعضى کر و گنگ هستند؛ بعضى زبانهاى خود را میجوند پس چرک از دهانشان جارى میشود که اهل محشر از بوى گند آن ناراحت میشوند؛ برخی دست و پایشان بریده و بعضى از ایشان، بر شاخههایى از آتش آویزانند؛ گروهی از آنها عفونتشان از مردار گندیده بدتر است؛ و بعضى از ایشان به لباسهایى از مس گداخته شده در آتش که چسبیده به بدنشان است پوشیدهاند...».[10]
[2]. «فإن تکرر الأفاعیل یوجب حدوث الملکات». ر. ک: صدر المتألهین، الشواهد الربوبیة فى المناهج السلوکیة، ج 1، ص640، مشهد، المرکز الجامعى للنشر، چاپ دوم، 1360ش؛ رازی، فخرالدین، مفاتیح الغیب، ج 1، ص 640، تهران، موسسه تحقیقات فرهنگى، چاپ اول، 1363ش.
[3]. برای اطلاع بیشتر، ر. ک: پاسخ 34226.
[4]. حسن زاده آملى، حسن، مجموعه مقالات، ص 41، قم، دفتر تبلیغات، چاپ پنجم، 1376ش.
[5]. حسن زاده آملى، حسن، نصوص الحکم بر فصوص الحکم، ص 229، تهران، رجاء، چاپ دوم، 1375ش.
[6]. مولوی، مثنوی معنوی، دفتر پنجم.
[7]. اسراء، 84.
[8]. تکویر، 5.
[9]. حسن زاده آملى، حسن، هزار و یک نکته، ص 247، تهران، رجاء، چاپ پنجم، 1365ش.
[10]. طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ج 10، ص 642، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، 1372ش.