کد سایت
fa78948
کد بایگانی
96396
نمایه
معنای «بعدد ما احاط به علمک»
طبقه بندی موضوعی
صفات الهی
برچسب
صلوات|حضرت فاطمه|علم خدا|احاطه
خلاصه پرسش
در برخی از ادعیه، عبارت «عدد ما احاط به علمک» آمده است. مگر علم خداوند محدود است که بتوان برای آن عددی را مشخص کرد؟
پرسش
در انتهای صلوات حضرت فاطمه(س) آمده است: «بعدد ما احاط به علمک»؛ آیا علم خداوند محدود است؟ چون از اصطلاح «احاطه» استفاده شده است.
پاسخ اجمالی
علم خدای تعالی محدود نیست؛ چرا که علم یکی از صفات خدا است و صفات خدا نیز عین ذاتش نامحدود میباشد. اما با توجه به اینکه بشر هر عددی را فرض کند، بالاتر از آن نیز مفروض است، و به عبارتی عدد، بینهایت است، گاه در دعاها انسان از عباراتی استفاده میکند که با اعداد طبیعی قابل شمارش نیست. و گاه در ادامه نیز عددی مشخص نکرده و تعداد آنرا به خدا واگذار میکند. به عبارت روشنتر منظور این است که خدایا من هر عددی که بگویم کوچک است، و هر عددی که خودت میدانی از جانب من انتخاب کن:
«اللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ عَدَدَ الْوَرِقِ وَ الشَّجَرِ، وَ لَکَ الْحَمْدُ عَدَدَ الْحَصَى وَ الْمَدَرِ وَ لَکَ الْحَمْدُ عَدَدَ الشَّعْرِ وَ الْوَبَرِ، وَ لَکَ الْحَمْدُ عَدَدَ أَیَّامِ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ، وَ لَکَ الْحَمْدُ عَدَدَ نُجُومِ السَّمَاءِ، وَ لَکَ الْحَمْدُ عَدَدَ قَطْرِ الْمَطَرِ، وَ لَکَ الْحَمْدُ عَدَدَ کُلِّ شَیْءٍ خَلَقْتَ، وَ لَکَ الْحَمْدُ عَدَدَ کَلِمَاتِکَ، وَ لَکَ الْحَمْدُ رِضَا نَفْسِکَ، وَ لَکَ الْحَمْدُ عَلَى مَا أَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ».[1]
خدایا! تو را ستایش به عدد هر برگ و درخت، و تو را ستایش به شماره هر سنگریزه و کلوخ، تو را ستایش به شماره هر تار مو و کرک و تو را ستایش به شماره هر تل ریگ، و تو را ستایش به شماره روزهاى دنیا و آخرت، و تو را ستایش به شماره اختران آسمان، ... و تو را ستایش به عدد آنچه را که علم تو بر آن احاطه دارد.
تمام اینها بدان معنا است که بینهایت ستایشت میکنم.
این اصطلاح هم در قرآن و هم در روایت فراوان استفاده شده است؛ مانند «إِنَّ اللهَ بِما یَعْمَلُونَ مُحیط»،[2] «وَ بِعِلْمِکَ الَّذِی أَحاطَ بِکُلِّ شَیْء».[3]
یعنی علم خدا محیط بر همه و آنچه واقع شده و میشود در علم حضورى او ظاهر و مکشوف است. احاطه وجودى به موجودات و قیومیت به آنها احاطه علمى و شهودى است؛ زیرا وجود و علم فعلى و قدرت لایزالى، حقیقت واحده است و ساحت کبریایى، علم به اشیاء و به موجودات دارد، در اثر علم بذات خود، نه به علم دیگرى، همه صفات کبریایى و حیثیات ساحت او راجع به نفس ذات است و همه موصوف به صفت ذات از وجود ذاتى و احدیت و فردانیت و تقدم نسبت به همه موجودات هستند؛ چون علم عین ذات است و ذات صرف وجود است ازلاً و ابداً غیر متناهى است. نه اول دارد و نه آخر و حاوى جمیع مراتب وجود است، احاطه به جمیع مراتب وجود دارد از عالم لاهوت تا عالم ناسوت.[4]
«اللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ عَدَدَ الْوَرِقِ وَ الشَّجَرِ، وَ لَکَ الْحَمْدُ عَدَدَ الْحَصَى وَ الْمَدَرِ وَ لَکَ الْحَمْدُ عَدَدَ الشَّعْرِ وَ الْوَبَرِ، وَ لَکَ الْحَمْدُ عَدَدَ أَیَّامِ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ، وَ لَکَ الْحَمْدُ عَدَدَ نُجُومِ السَّمَاءِ، وَ لَکَ الْحَمْدُ عَدَدَ قَطْرِ الْمَطَرِ، وَ لَکَ الْحَمْدُ عَدَدَ کُلِّ شَیْءٍ خَلَقْتَ، وَ لَکَ الْحَمْدُ عَدَدَ کَلِمَاتِکَ، وَ لَکَ الْحَمْدُ رِضَا نَفْسِکَ، وَ لَکَ الْحَمْدُ عَلَى مَا أَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ».[1]
خدایا! تو را ستایش به عدد هر برگ و درخت، و تو را ستایش به شماره هر سنگریزه و کلوخ، تو را ستایش به شماره هر تار مو و کرک و تو را ستایش به شماره هر تل ریگ، و تو را ستایش به شماره روزهاى دنیا و آخرت، و تو را ستایش به شماره اختران آسمان، ... و تو را ستایش به عدد آنچه را که علم تو بر آن احاطه دارد.
تمام اینها بدان معنا است که بینهایت ستایشت میکنم.
این اصطلاح هم در قرآن و هم در روایت فراوان استفاده شده است؛ مانند «إِنَّ اللهَ بِما یَعْمَلُونَ مُحیط»،[2] «وَ بِعِلْمِکَ الَّذِی أَحاطَ بِکُلِّ شَیْء».[3]
یعنی علم خدا محیط بر همه و آنچه واقع شده و میشود در علم حضورى او ظاهر و مکشوف است. احاطه وجودى به موجودات و قیومیت به آنها احاطه علمى و شهودى است؛ زیرا وجود و علم فعلى و قدرت لایزالى، حقیقت واحده است و ساحت کبریایى، علم به اشیاء و به موجودات دارد، در اثر علم بذات خود، نه به علم دیگرى، همه صفات کبریایى و حیثیات ساحت او راجع به نفس ذات است و همه موصوف به صفت ذات از وجود ذاتى و احدیت و فردانیت و تقدم نسبت به همه موجودات هستند؛ چون علم عین ذات است و ذات صرف وجود است ازلاً و ابداً غیر متناهى است. نه اول دارد و نه آخر و حاوى جمیع مراتب وجود است، احاطه به جمیع مراتب وجود دارد از عالم لاهوت تا عالم ناسوت.[4]
[1]. ابن طاووس، علی بن موسی، الدروع الواقیة، ص 99 - 100، بیروت، مؤسسة آل البیت(ع)، چاپ اول، 1415ق.
[2]. آل عمران، 120.
[3]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 4، ص 72، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[4]. طیب، سید عبد الحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج 13، ص 68، تهران، اسلام، چاپ دوم، 1378ش.