کد سایت
fa82826
کد بایگانی
100709
نمایه
فرقه خطابیه
طبقه بندی موضوعی
امام صادق ع,فرقه های منشعب از شیعه
خلاصه پرسش
چه کسی مؤسس فرقه خطابیه بود؟ این فرقه چه اعتقاداتی داشتند؟
پرسش
مقصود از این حدیث: «أبو الخطّاب محمّد بن ابی زینب اجدع و اصحابش ملعون میباشند، با أهل ایشان همنشین مشو، که من از آنان بیزارم، و پدرانم نیز بیزارند»، چه کسی است؟ آیا مراد از ابوالخطاب در این روایت، همان فردی است که مؤسس خطابیه به شمار میآید؟
پاسخ اجمالی
از فرقههای منحرفی که در زمان امامت امام صادق(ع) به وجود آمد، «فرقه خطابیه» است.
در اینجا به صورت خلاصه به بررسی شخصیت مؤسس این فرقه (ابو الخطاب) و عقاید این گروه میپردازیم.
أبو الخطّاب محمد بن مقلاص اجدع زراد اسدى کوفى،[1] سرکرده فرقه خطابیه است.[2] او نخست از یاران برجسته امام صادق(ع) بود، اما بعد از مدتی به انحراف گرویده و عقاید باطل خود را نشان داد.[3]
وی ابتدا گفت؛ امامان شیعی پیامبرند! سپس مدعی شد که آن حضرات، خدایند! و بعد از آن، خود را دارای این مراتب دانست![4]
به دلیل همین عقاید انحرافی بود که ائمه اطهار(ع) او را مورد نفرین خود قرار دادند.[5] در همین زمینه، امام صادق(ع) میفرماید: «لَعَنَ اللهُ أَبَا الْخَطَّابِ وَ لَعَنَ مَنْ قُتِلَ مَعَهُ وَ لَعَنَ مَنْ بَقِیَ مِنْهُمْ وَ لَعَنَ اللهُ مَنْ دَخَلَ قَلْبَهُ رَحْمَةٌ لَهُم»؛[6] خدا لعنت کند ابوالخطاب را؛ کسانی را که در کنار او کشته شده؛ هرکس از آنان باقی مانده، و هرکس که دلسوز آنان است.
در این روایت، امام صادق(ع) مؤسس و پیروان این فرقه را با قدرت هرچه تمام تر نفرین فرمودند.
اندیشمندان شیعی در پذیرش روایاتی که او قبل از منحرف شدن نقل کرده بود، اختلاف نظر دارند، اما بیشتر آنها این دسته از روایات او را میپذیرند.[7]
هنگامى که خبر سخنان غلوّآمیز ابوالخطاب به عیسى بن موسى حاکم کوفه رسید، او را به قتل رساند.[8]
بعد از کشته شدن او طرفدارانش به گروههای مختلف تقسیم شدند. گروهی قائل به امامت معمر بن خیثم شدند؛ لذا به آنها «معمریه» میگویند. این گروه معتقد بودند که دنیا از بین نمیرود و مراد از بهشت، همان قرار گرفتن در نعمتها و مراد از جهنم، همان سختیها و مشقتهایی است که نصیب انسانها میشود. شراب، زنا و دیگر محرّمات حلال است و با ترک نماز و دیگر واجبات نیز میتوان به خدا رسید!
گروهی از آنها، قائل به امامت بزیع بن موسی شدند که به آنها «بزیعیه» میگویند. این گروه عقیده داشتند که خدا به هر انسان مؤمنی وحی میکند و در میان یاران او افرادی هستند که از جبرئیل و میکائیل بالاترند!
پارهای از آنان نیز قائل به امامت عمیر بن بیان عجلی شدند که به آنها «عجلیه» یا «عمیریه» میگویند.
گروهی نیز رهبری مفضّل صیرفی را پذیرفتند که به آنها «مفضّلیه» میگویند. آنها معتقد بودند که امام صادق(ع) پیامبر نیست، بلکه خدا است.[9]
در اینجا به صورت خلاصه به بررسی شخصیت مؤسس این فرقه (ابو الخطاب) و عقاید این گروه میپردازیم.
أبو الخطّاب محمد بن مقلاص اجدع زراد اسدى کوفى،[1] سرکرده فرقه خطابیه است.[2] او نخست از یاران برجسته امام صادق(ع) بود، اما بعد از مدتی به انحراف گرویده و عقاید باطل خود را نشان داد.[3]
وی ابتدا گفت؛ امامان شیعی پیامبرند! سپس مدعی شد که آن حضرات، خدایند! و بعد از آن، خود را دارای این مراتب دانست![4]
به دلیل همین عقاید انحرافی بود که ائمه اطهار(ع) او را مورد نفرین خود قرار دادند.[5] در همین زمینه، امام صادق(ع) میفرماید: «لَعَنَ اللهُ أَبَا الْخَطَّابِ وَ لَعَنَ مَنْ قُتِلَ مَعَهُ وَ لَعَنَ مَنْ بَقِیَ مِنْهُمْ وَ لَعَنَ اللهُ مَنْ دَخَلَ قَلْبَهُ رَحْمَةٌ لَهُم»؛[6] خدا لعنت کند ابوالخطاب را؛ کسانی را که در کنار او کشته شده؛ هرکس از آنان باقی مانده، و هرکس که دلسوز آنان است.
در این روایت، امام صادق(ع) مؤسس و پیروان این فرقه را با قدرت هرچه تمام تر نفرین فرمودند.
اندیشمندان شیعی در پذیرش روایاتی که او قبل از منحرف شدن نقل کرده بود، اختلاف نظر دارند، اما بیشتر آنها این دسته از روایات او را میپذیرند.[7]
هنگامى که خبر سخنان غلوّآمیز ابوالخطاب به عیسى بن موسى حاکم کوفه رسید، او را به قتل رساند.[8]
بعد از کشته شدن او طرفدارانش به گروههای مختلف تقسیم شدند. گروهی قائل به امامت معمر بن خیثم شدند؛ لذا به آنها «معمریه» میگویند. این گروه معتقد بودند که دنیا از بین نمیرود و مراد از بهشت، همان قرار گرفتن در نعمتها و مراد از جهنم، همان سختیها و مشقتهایی است که نصیب انسانها میشود. شراب، زنا و دیگر محرّمات حلال است و با ترک نماز و دیگر واجبات نیز میتوان به خدا رسید!
گروهی از آنها، قائل به امامت بزیع بن موسی شدند که به آنها «بزیعیه» میگویند. این گروه عقیده داشتند که خدا به هر انسان مؤمنی وحی میکند و در میان یاران او افرادی هستند که از جبرئیل و میکائیل بالاترند!
پارهای از آنان نیز قائل به امامت عمیر بن بیان عجلی شدند که به آنها «عجلیه» یا «عمیریه» میگویند.
گروهی نیز رهبری مفضّل صیرفی را پذیرفتند که به آنها «مفضّلیه» میگویند. آنها معتقد بودند که امام صادق(ع) پیامبر نیست، بلکه خدا است.[9]
[1]. حلى، حسن بن یوسف، رجال العلامة الحلی، ص 250، نجف اشرف، دار الذخائر، چاپ دوم، 1411ق.
[2]. سبحانی، جعفر، بحوث فی الملل و النحل، ج 7، ص 16، قم، مؤسسة النشر الإسلامی؛ سیف الدین آمدى، أبکار الأفکار فی أصول الدین، ج 5، ص 56، قاهره، دار الکتب، 1423ق.
[3]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 66، ص 220، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.
[4]. شهرستانى، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، ج 1، ص 210، قم، الشریف الرضی، چاپ سوم، 1364ش؛ سمعانی، أبو سعید عبدالکریم بن محمد، الانساب، ج 5، ص 161، حیدر آباد، مجلس دائرة المعارف العثمانیة، چاپ اول، 1382ق.
[5]. کشی، محمد بن عمر، اختیار معرفة الرجال، ص 224 و 528، مؤسسه نشر دانشگاه مشهد، چاپ اول، 1409ق.
[6]. همان، ص 295.
[7]. بحار الأنوار، ج 66، ص 220.
[8]. الملل و النحل، ج 1، ص 211.
[9]. همان، ص 211 - 212.