کد سایت
fa83180
کد بایگانی
101066
نمایه
جنگ شوشتر
طبقه بندی موضوعی
تاریخ
خلاصه پرسش
زمینه آغاز «جنگ شوشتر» در زمان خلیفه دوم چه بود و آیا امام علی(ع) و دیگر افراد اهل بیت در آن نقشی داشتند؟
پرسش
جنگ شوشتر را توضیح کامل دهید و آیا پس از تصرف شوشتر؛ لشکر اعراب در شهر به قتل و غارت پرداختند و آنانی را که از پذیرفتن اسلام خودداری کرده بودند را گردن زدند؟! آیا اهل بیت در مورد این جنگ موضعی داشتند؟
پاسخ اجمالی
جنگ شوشتر به نبردهایی گفته میشود که در سال 17 قمری بین مسلمانان از یک سو و سپاه ساسانی از سوی دیگر در منطقه شوشتر رخ داده است.[1]
یکی از زمینههای وقوع این جنگ آن بود که یزدگرد، پادشاه فراری ساسانی که آن زمان در شهر مرو اقامت داشت، همواره ایرانیان را میشورانید و آنها را برای از دست دادن سرزمینشان مورد سرزنش و ملامت قرار میداد. در همین راستا، برخی ایرانیان نیز تحریک شده و خود را برای نبردی سنگینتر با مسلمانان آماده کردند.
گزارشهای پیاپی از این زمینهسازیها به گوش فرماندهان اسلامی در آن منطقه، چون حرقوص بن زهیر، جزء بن معاویه و ... میرسید و آنان نیز عمر بن خطاب را از این جریان آگاه کردند. عمر هم به سعد بن ابی وقاص دستور داد که سپاهى به فرماندهى نعمان بن مقرن به اهواز بفرستد. همچنین به ابوموسى که امیر بصره بود نامه نوشت که لشکرى به فرماندهی سهیل بن عدى برای کمک آنها بفرستد؛ لذا نعمان بن مقرن با کمک اهل کوفه به سوى اهواز حرکت کرد. وقتی هرمزان از حرکت نعمان آگاه شد، با لشکری برای نبرد با او حرکت کرد و این دو سپاه در منطقه «اربک» با هم درگیر شده و در نهایت، سپاه هرمزان شکست خورد. هرمزان نیز رامهرمز را ترک کرد و به شوشتر رفت و با کمک افرادی از مردم پارس و کوهستان و اهواز، خندقی در اطراف آن منطقه کشید. لشکر نعمان که به آنجا حرکت کرده بود، با حرقوص و سلمى و... تقویت شده و آنان شوشتر را محاصره کردند. عمر نیز ابوموسى را به یارى آنها فرستاد و فرماندهى سپاه بصره را به او سپرد.[2]
مسلمانان به مدت یک ماه، شوشتر را محاصره کردند و در این مدت، سپاه هرمزان هشتاد بار به آنان حمله کردند که گاهى آنان پیروز میشدند و گاهى مسلمانان. در این نبردها صحابیانی چون براء بن مالک و مجزأة بن ثور کشته شده و از ایرانیان نیز هزار نفر کشته و ششصد نفر اسیر شدند که با دستور ابوموسى گردن زده شدند.[3]
در این زمان تعدادی از ایرانیان از نعمان امان خواستند به شرط اینکه به آنان کمک کرده و راه مناسبی برای رسیدن به شهر را نشانشان دهند. آنها نیز با پذیرش این موضوع، با هجومی شبانه وارد شهر شده و مردم شهر نیز تسلیم آنان شدند.[4] هرمزان نیز که در قلعهای که هنوز در اختیارش بود به بست نشسته بود، بخاطر تمام شدن آذوقه[5] و ابزار جنگی، پیشنهاد داد که هر آنچه عمر در مورد او دستور دهد را بپذیرد؛ مسلمانان نیز پیشنهادش را پذیرفتند؛[6] هرمزان در نهایت به مدینه برده شد و آنجا با ترفندی جان خود را از خطر مرگ رها کرد.[7]
بعد از پایان نبرد، کسانی که امان خواسته و یا در خانه خود به بست نشسته بودند، در امان قرار گرفته و تعرضی به آنها نشد.[8]
به هرحال در مورد نقش امام علی(ع) و فرزندانشان در این نبرد، گزارش قابل استنادی وجود ندارد.[9]
یکی از زمینههای وقوع این جنگ آن بود که یزدگرد، پادشاه فراری ساسانی که آن زمان در شهر مرو اقامت داشت، همواره ایرانیان را میشورانید و آنها را برای از دست دادن سرزمینشان مورد سرزنش و ملامت قرار میداد. در همین راستا، برخی ایرانیان نیز تحریک شده و خود را برای نبردی سنگینتر با مسلمانان آماده کردند.
گزارشهای پیاپی از این زمینهسازیها به گوش فرماندهان اسلامی در آن منطقه، چون حرقوص بن زهیر، جزء بن معاویه و ... میرسید و آنان نیز عمر بن خطاب را از این جریان آگاه کردند. عمر هم به سعد بن ابی وقاص دستور داد که سپاهى به فرماندهى نعمان بن مقرن به اهواز بفرستد. همچنین به ابوموسى که امیر بصره بود نامه نوشت که لشکرى به فرماندهی سهیل بن عدى برای کمک آنها بفرستد؛ لذا نعمان بن مقرن با کمک اهل کوفه به سوى اهواز حرکت کرد. وقتی هرمزان از حرکت نعمان آگاه شد، با لشکری برای نبرد با او حرکت کرد و این دو سپاه در منطقه «اربک» با هم درگیر شده و در نهایت، سپاه هرمزان شکست خورد. هرمزان نیز رامهرمز را ترک کرد و به شوشتر رفت و با کمک افرادی از مردم پارس و کوهستان و اهواز، خندقی در اطراف آن منطقه کشید. لشکر نعمان که به آنجا حرکت کرده بود، با حرقوص و سلمى و... تقویت شده و آنان شوشتر را محاصره کردند. عمر نیز ابوموسى را به یارى آنها فرستاد و فرماندهى سپاه بصره را به او سپرد.[2]
مسلمانان به مدت یک ماه، شوشتر را محاصره کردند و در این مدت، سپاه هرمزان هشتاد بار به آنان حمله کردند که گاهى آنان پیروز میشدند و گاهى مسلمانان. در این نبردها صحابیانی چون براء بن مالک و مجزأة بن ثور کشته شده و از ایرانیان نیز هزار نفر کشته و ششصد نفر اسیر شدند که با دستور ابوموسى گردن زده شدند.[3]
در این زمان تعدادی از ایرانیان از نعمان امان خواستند به شرط اینکه به آنان کمک کرده و راه مناسبی برای رسیدن به شهر را نشانشان دهند. آنها نیز با پذیرش این موضوع، با هجومی شبانه وارد شهر شده و مردم شهر نیز تسلیم آنان شدند.[4] هرمزان نیز که در قلعهای که هنوز در اختیارش بود به بست نشسته بود، بخاطر تمام شدن آذوقه[5] و ابزار جنگی، پیشنهاد داد که هر آنچه عمر در مورد او دستور دهد را بپذیرد؛ مسلمانان نیز پیشنهادش را پذیرفتند؛[6] هرمزان در نهایت به مدینه برده شد و آنجا با ترفندی جان خود را از خطر مرگ رها کرد.[7]
بعد از پایان نبرد، کسانی که امان خواسته و یا در خانه خود به بست نشسته بودند، در امان قرار گرفته و تعرضی به آنها نشد.[8]
به هرحال در مورد نقش امام علی(ع) و فرزندانشان در این نبرد، گزارش قابل استنادی وجود ندارد.[9]
[1]. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج 4، ص 77، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، 1387ق.
[2]. ر.ک: ابن أثیر، عز الدین أبو الحسن على بن ابیالکرم، الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 546 – 548، بیروت، دار صادر، 1385ق.
[3]. دینورى، ابو حنیفه احمد بن داود، الأخبار الطوال، ص 130، قم، منشورات الرضى، 1368ش.
[4]. الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 547.
[5]. الأخبار الطوال، ص 130.
[6]. تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج 4، ص 85.
[7]. الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 549.
[8]. همان، ص 548.