برخی از گزارشهای تاریخی حاکی از آن است که زنی به نام«عصماء بنت مروان»،[1] از قبیله «بنی امیة بن عدی»،[2] و همسر «یزید بن زید خطمى»[3]که شاعر بود، در هجو اسلام و مسلمانان شعر میگفت و به آزار رسول خدا(ص) و یارانش میپرداخت و آنان را دشنام میداد و دشمنان حضرتشان را با اشعار خود تحریک میکرد.[4]
علاوه بر این، او پارچههای آلوده به خون حیض را به داخل مسجد پرتاب میکرد؛[5] و ...
او فردی بود که آرامش را از جامعه سلب کرده بود و با اموری؛ مانند نهی از منکر و مجازاتهای کوچک، صحنه را خالی نمیکرد.
لذا برخی از مسلمانان بدون آنکه از پیامبر(ص) اجازه بگیرند، به دنبال کشتن او بودند. «عمیر بن عدی» او را کشت و سپس نزد پیامبر(ص) آمد و به ایشان خبر داد و گفت از انتقام قبیله او هراسان است که پیامبر(ص) به ایشان فرمود نگران نباشد.[6]
اما در نقل دیگر، پیامبر(ص) از یاران خود خواست تا ایشان را از دست آزارهای آن زن نجات دهند. «عمیر بن عدى بن خرشه خطمی» شبانه بر «عصماء» وارد شد در حالیکه که برخی از فرزندانش در خواب بودند و فرزندی در آغوش او در حال شیر خوردن بود. عمیر ابتدا فرزند شیرخوار را از آغوش او گرفته و به کناری گذاشت و سپس او را کشت و از آنجا خارج شد و نماز صبح را در کنار پیامبر(ص) خواند و به آنحضرت(ص) گفت: اى رسول خدا من «عصماء» را کشتم، اما از آنجا که از پیامدهای این قضیه میترسید، پیامبر(ص) به ایشان فرمود: «لا ینتطح فیها عنزان»؛ (در این باره دو بز با هم شاخ به شاخ نخواهند شد) و این سخن آنحضرت(ص) ضرب المثلی شد که اول بار از ایشان(ص) شنیده شد. سپس پیامبر(ص) به کسانی که در اطراف ایشان(ص) بودند فرمود: اگر کسی بخواهد به کسی که خدا و رسول او را یاری کرده است، نگاه کند، به عمیر نگاه کند. عمر بن خطاب گفت: به این شخص نابینا نگاه کند که خدا را اطاعت کرده است. پیامبر(ص) فرمود به او نابینا نگویید، بلکه او بصیر و بینا است. سپس «عمیر» نزد «بنیخطمه» که در حال دفن «عصماء» بودند، بازگشت و گفت: من دختر «مروان» را کشتم، و اگر بخواهید با من در این باره جنگ کنید، با شما میجنگم تا کشته شوم و یا شما را نیز به قتل برسانم. اتفاقاً از اینروز بود که اسلام در «بنیخطمه» گسترش یافت.[7]
در مورد این گزارشها ابتدا باید گفت که نمیتوان این ماجرا را با تمام شاخ و برگهایش به عنوان اتفاقی قطعی دانست و با فرض پذیرش این نقل، باید گفت برخورد شدید پیامبر(ص) با این زن تنها به دلیل حفظ امنیت و ثبات جامعه بود، و گرنه واضح است که بر اساس آموزههای اسلام تا آنجا که امکان دارد نباید از ترور استفاده کرد: «ألْإِسْلَامَ قَیدَ الْفَتْک»؛[8] اسلام ترور را جایز نمیداند.
علاوه بر اینکه توصیه پیامبر(ص) در مورد خودداری از کشتن و آسیبرساندن به زنان، تنها در ارتباط با زنان غیر نظامی است که نقش چندانی در نبرد نداشتهاند، نه آنکه اگر مثلاً زنی شمشیر به دست بر شما حملهور شد، چون زن است، به او هیچ آسیبی نرسانید!
در ضمن، این بخش از گزارش که هنگام کشتهشدن او، فرزندان یتیمش در کنارش بوده و او مشغول شیر دادن به یکی از آنها بود، در بسیاری از منابع کهنی که کشته شدن او را گزارش کردهاند، وجود ندارد.[9]و از این رو شاید از اسرائیلیاتی باشد که برای تخریب چهره اسلام به اصل داستان افزوده شده باشد.
در ضمن، اگر فردی برای جامعه خطرناک بوده و حتماً باید کشته شود و فرصت اندکی نیز وجود دارد، میتوان در چنین شرایطی نیز او را کشت. به عنوان نمونه، اگر زنی با در دست داشت نوزادی با کمربند انفجاری به سمت جمعیت گستردهای حرکت کند، نباید برای کشتن او و فرزندش تردید کرد.
البته این زن تا آن حد خطرناک به نظر نمیرسید؛ از اینرو در همان منابعی که وجود فرزند شیرخواره را در آغوش او گزارش کردهاند، آمده است که او ابتدا فرزند را از آغوش زن گرفت و به کناری گذاشت و سپس او را کشت: «فنحّى الصّبی عنها».[10]
[1]. «دلیل دستور قتل کعب بن اشرف توسط پیامبر اسلام(ص)»، 33850؛ « دستور پیامبر اسلام(ص) به قتل کعب بن زهیر»، 70047؛ «موارد جواز قتل در قانون و شرع»، 69577.
[2]. ابن هشام،عبد الملک، السیرة النبویة، تحقیق، السقا، مصطفی، الأبیاری، ابراهیم، شلبی، عبد الحفیظ، ج 2، ص 636، بیروت، دار المعرفة، چاپ اول، بیتا.
[3]. همان، ج 2، ص 637.
[4]. واقدی، محمد بن عمر، کتاب المغازی، تحقیق، مارسدن جونس، ج 1، ص 172، بیروت، مؤسسة الأعلمی، چاپ سوم، 1409ق.
[5]. صالحی دمشقی، محمد بن یوسف، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج 6، ص 21، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1414ق.
[6]. ابن عبدالبر، یوسف بن عبد الله، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، تحقیق، البجاوی، علی محمد، ج 3، ص 1218، بیروت، دار الجیل، چاپ اول، 1412ق.
[7]. کتاب المغازی، ج 1، ص 172 – 174.
[8]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 7، ص 375، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[9]. الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج 3، ص 1218؛ ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابة فی تمییز الصحابة، تحقیق، عبد الموجود، عادل احمد، معوض، علی محمد، ج 4، ص 599، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1415ق.
[10]. سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج 6، ص 21؛ ابن جوزی، عبد الرحمن بن علی، المنتظم، محقق، عطا، محمد عبد القادر، عطا، مصطفی عبد القادر، ج 3، ص 135، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1412ق.