کد سایت
fa84891
کد بایگانی
102576
نمایه
تعداد و ویژگیهای «افعال ناقصه»
طبقه بندی موضوعی
صرف و نحو
برچسب
افعال ناقصه|لیس|فعل ناقص|کان
خلاصه پرسش
تعداد و ویژگیهای «افعال ناقصه» را بیان کنید؟
پرسش
تعداد و ویژگیهای «افعال ناقصه» را بیان کنید؟
پاسخ اجمالی
«فعل ناقص» به فعلی گفته میشود که فی نفسه دلالتش تامّ نبوده و نیازمند جزئی است که دلالت آنرا تمام نماید.[1] از نگاهی دیگر، فعل ناقص فعلی است که برای تقریر فاعل[2] بر صفتی وضع شده است.[3]
به عبارت دیگر، «فعل ناقص» را میتوان فعلی دانست که اگر خبر آن آورده نشود، عملاً هیچ معنایی نخواهد داشت.
افعال ناقصه حدوداً سیزده فعلاند: «کَانَ- أَمْسَى- أصْبَح- أضْحَى- ظلَّ- بَاتَ- صَارَ- لَیْسَ- ما زال- مَا بَرِحَ- مَا فَتِىءَ- مَا انْفَکَّ- مَا دامَ».
در خصوص ویژگی افعال ناقصه باید گفت؛ مهمترین ویژگی مشترک این افعال، آن است که بر سر مبتدا و خبر در آمده، مبتدا را به عنوان «اسم» خود مرفوع و خبر را به عنوان «خبر» خود، منصوب مینمایند.[4] به همین جهت (یعنی به جهت نسخ اعراب قبلی و اعطای اعراب جدید) آنها را در زمره نواسخ مبتدا و خبر به شمار میآورند.[5]
در اینجا به صورت خلاصه به برخی ویژگیهای این افعال اشاره مینماییم.
1. «کان»: معنای کان ایجاد ربط بین اسم و خبر و اتصاف اسم به خبر است. در مورد فعل «کان» باید گفت این فعل با پنج شرط میتواند عمل نماید (یعنی اعراب مبتدا و خبر را تغییر دهد): اولاً: مبتدا از اسامی صدارتطلب نباشد. ثانیاً: مبتدا واجب الحذف نباشد. ثالثاً: مبتدا غیر متصرف (به لحاظ نحوی) نباشد. رابعاً: خبر مقدم بر «کان» نگردد. خامساً: خبر به صورت طلب و انشاء نباشد.[6]
2. «أمسَی»: این فعل «اسم» خود را متصف به «خبر» مینماید، با این ویژگی باید در وقت غروب(مساء) باشد. البته این فعل به صورت تامه نیز استعمال میگردد، مانند: «فَسُبحَانَ الله حِینَ تُمسُونِ».[7]، [8]
3. «أصبَحَ»: مانند «أمسی» بوده، اما مختص وقت «صبح» است. البته به معنای «صار» نیز استعمال میگردد.[9]
4. «أضحَی»: مانند «أمسی» است و ویژه وقت «ضُحی» (چاشت) بوده و نیز به معنای «صار» استعمال گردیده است.[10]
5. «ظَلَّ»: مانند «أمسی» بوده و برای اتصاف در وقت «ظهر» به کار میرود، اما اگر به معنای «دَامَ» یا «استَمَرَّ» به کار رود، به صورت «تامه» خواهد بود نه «ناقصه».[11]
6. «باتَ»: معنای فعل «تامه» آن «بیتوته کردن و شب سُکنی نمودن» است، اما هنگامی که به صورت «ناقصه» به کار رود، به معنای اتصاف اسم به خبر در وقت شب میباشد.[12]
7. «صَارَ»: به معنای «شدن (یا گردیدن)» بوده و شرط عمل نمودن آن این است که خبر آن، جمله فعلیهای که فعلش ماضی است نباشد. این فعل به صورت «تامه» هم به کار میرود که به معنای «انتقال یافتن» باشد.[13]
8. «لَیْسَ»: معنای آن «نیست» میباشد، اما به صورت ناقصه، یعنی نبودن شیء (اسم) بر حالتی (خبر) است. این فعل از افعال جامد به شمار میرود که غیر از حالت ماضی، دارای مضارع و امر و... نمیباشد. شرط عمل نمودن لیس نیز این است که «خبرش» بر آن مقدم نگردیده باشد. از دیگر ویژگیهای این فعل میتوان به ورود «باء» بر سر خبر آن اشاره نمود که بسیار شایع است.[14]
9. «مَا زَالَ»: فعل «زَالَ» هم به صورت ناقص به کار میرود که در این صورت شرط آن وجود نفی، نهی یا دعا پیش از آن میباشد و معنای آن نیز بقاء و استمرار است؛ و هم به صورت تامّه استعمال میشود که به معنای «امتیاز نهادن» میباشد.[15]
10. «مَا بَرِحَ»: اگر به معنای «مازال» (یا همان «بقاء») به کار رود، ناقصه بوده، شرط عمل آن نیز وجود نفی، نهی یا دعا پیش از آن میباشد. این فعل به صورت تامه نیز استعمال شده است و معنای آن «رفتن» خواهد بود.[16]
11. «مَا فَتِىءَ»: فعل «فَتِئَ» فعلی ناقص التصرف بوده (یعنی مضارع و امر ندارد) و به شرط تقدم نفی، نهی یا دعا میتواند عمل نماید.[17]
12. «مَا انْفَکَّ»: همانند «ما برح» بوده با این تفاوت که دعاء پیش از آن فقط با «لا» ممکن میباشد. معنای فعل تامه آن نیز «انفصل» است.[18]
13. «مَا دامَ»: فعل تامه آن به معنای «بَقِیَ» است و فعل ناقصهاش به معنای «استَمَرَّ» میباشد. شرط عمل آن نیز تقدم «ما»ی مصدریه ظرفیه بر آن است.[19]
به عبارت دیگر، «فعل ناقص» را میتوان فعلی دانست که اگر خبر آن آورده نشود، عملاً هیچ معنایی نخواهد داشت.
افعال ناقصه حدوداً سیزده فعلاند: «کَانَ- أَمْسَى- أصْبَح- أضْحَى- ظلَّ- بَاتَ- صَارَ- لَیْسَ- ما زال- مَا بَرِحَ- مَا فَتِىءَ- مَا انْفَکَّ- مَا دامَ».
در خصوص ویژگی افعال ناقصه باید گفت؛ مهمترین ویژگی مشترک این افعال، آن است که بر سر مبتدا و خبر در آمده، مبتدا را به عنوان «اسم» خود مرفوع و خبر را به عنوان «خبر» خود، منصوب مینمایند.[4] به همین جهت (یعنی به جهت نسخ اعراب قبلی و اعطای اعراب جدید) آنها را در زمره نواسخ مبتدا و خبر به شمار میآورند.[5]
در اینجا به صورت خلاصه به برخی ویژگیهای این افعال اشاره مینماییم.
1. «کان»: معنای کان ایجاد ربط بین اسم و خبر و اتصاف اسم به خبر است. در مورد فعل «کان» باید گفت این فعل با پنج شرط میتواند عمل نماید (یعنی اعراب مبتدا و خبر را تغییر دهد): اولاً: مبتدا از اسامی صدارتطلب نباشد. ثانیاً: مبتدا واجب الحذف نباشد. ثالثاً: مبتدا غیر متصرف (به لحاظ نحوی) نباشد. رابعاً: خبر مقدم بر «کان» نگردد. خامساً: خبر به صورت طلب و انشاء نباشد.[6]
2. «أمسَی»: این فعل «اسم» خود را متصف به «خبر» مینماید، با این ویژگی باید در وقت غروب(مساء) باشد. البته این فعل به صورت تامه نیز استعمال میگردد، مانند: «فَسُبحَانَ الله حِینَ تُمسُونِ».[7]، [8]
3. «أصبَحَ»: مانند «أمسی» بوده، اما مختص وقت «صبح» است. البته به معنای «صار» نیز استعمال میگردد.[9]
4. «أضحَی»: مانند «أمسی» است و ویژه وقت «ضُحی» (چاشت) بوده و نیز به معنای «صار» استعمال گردیده است.[10]
5. «ظَلَّ»: مانند «أمسی» بوده و برای اتصاف در وقت «ظهر» به کار میرود، اما اگر به معنای «دَامَ» یا «استَمَرَّ» به کار رود، به صورت «تامه» خواهد بود نه «ناقصه».[11]
6. «باتَ»: معنای فعل «تامه» آن «بیتوته کردن و شب سُکنی نمودن» است، اما هنگامی که به صورت «ناقصه» به کار رود، به معنای اتصاف اسم به خبر در وقت شب میباشد.[12]
7. «صَارَ»: به معنای «شدن (یا گردیدن)» بوده و شرط عمل نمودن آن این است که خبر آن، جمله فعلیهای که فعلش ماضی است نباشد. این فعل به صورت «تامه» هم به کار میرود که به معنای «انتقال یافتن» باشد.[13]
8. «لَیْسَ»: معنای آن «نیست» میباشد، اما به صورت ناقصه، یعنی نبودن شیء (اسم) بر حالتی (خبر) است. این فعل از افعال جامد به شمار میرود که غیر از حالت ماضی، دارای مضارع و امر و... نمیباشد. شرط عمل نمودن لیس نیز این است که «خبرش» بر آن مقدم نگردیده باشد. از دیگر ویژگیهای این فعل میتوان به ورود «باء» بر سر خبر آن اشاره نمود که بسیار شایع است.[14]
9. «مَا زَالَ»: فعل «زَالَ» هم به صورت ناقص به کار میرود که در این صورت شرط آن وجود نفی، نهی یا دعا پیش از آن میباشد و معنای آن نیز بقاء و استمرار است؛ و هم به صورت تامّه استعمال میشود که به معنای «امتیاز نهادن» میباشد.[15]
10. «مَا بَرِحَ»: اگر به معنای «مازال» (یا همان «بقاء») به کار رود، ناقصه بوده، شرط عمل آن نیز وجود نفی، نهی یا دعا پیش از آن میباشد. این فعل به صورت تامه نیز استعمال شده است و معنای آن «رفتن» خواهد بود.[16]
11. «مَا فَتِىءَ»: فعل «فَتِئَ» فعلی ناقص التصرف بوده (یعنی مضارع و امر ندارد) و به شرط تقدم نفی، نهی یا دعا میتواند عمل نماید.[17]
12. «مَا انْفَکَّ»: همانند «ما برح» بوده با این تفاوت که دعاء پیش از آن فقط با «لا» ممکن میباشد. معنای فعل تامه آن نیز «انفصل» است.[18]
13. «مَا دامَ»: فعل تامه آن به معنای «بَقِیَ» است و فعل ناقصهاش به معنای «استَمَرَّ» میباشد. شرط عمل آن نیز تقدم «ما»ی مصدریه ظرفیه بر آن است.[19]
[1]. به همین جهت نیز به لحاظ منطقی، افعال ناقصه باید در زمره حروف به شمار روند؛ زیرا اسم و فعل کلماتیاند که دارای معنای مستقلی میباشند، برخلاف حروف که معنای فی نفسه ندارند. ر. ک: فرید جبر، سمیح دغیم، رفیق العجم، جیرار جهامى، موسوعة مصطلحات علم المنطق عند العرب، ص 87، بیروت، مکتبة لبنان ناشرون، چاپ اول، 1996م.
[2]. البته این افعال دارای فاعل نیستند؛ به همین جهت نیز ابن هشام میگوید: «فترفع المبتدأ تشبیهاً بالفاعل و یسمی اسمها». ابن هشام، عبد الله بن یوسف، اوضح المسالک الی الفیة ابن مالک، تحقیق، عبد الحمید، محمد محی الدین، ج 1، ص 232، بیروت، المکتبة العصریة، 1429ق.
[3]. جرجانی، سید شریف، کتاب التعریفات، ص 14، تهران، ناصر خسرو، چاپ چهارم، 1370ش؛ التهانوى، محمد علی، کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ج 1، ص 238، بیروت، مکتبة لبنان ناشرون، اول، 1996م.
[4]. آنچه ذکر گردید طبق مکتب بصره است؛ اما طبق نظر مکتب کوفه، اسم کان مرفوع به همان ابتدائیت پیشین است و خبر نیز بر اساس نظر برخی از ایشان، به جهت تشبیه به «حال» منصوب گشته است. المرادی، ابن ام قاسم، توضیح المقاصد، تحقیق، سلیمان، عبد الرحمن، ج 1، ص 231، قاهره، دار الفکر العربی، چاپ اول، 1422ق.
[5]. المیدانی، عبد الرحمن، البلاغة العربیة اسسها و علومها و فنونها، ج 1، ص 357، بیروت، الدار الشامیة، چاپ اول، 1416ق.
[6]. توضیح المقاصد، ج 1، ص 231.
[7]. روم، 17.
[8]. یعقوب، امیل بدیع، موسوعة الصرف و النحو و الاعراب، ص 154، تهران، استقلال، چاپ پنجم، 1386ش.
[9]. همان، ص 93.
[10]. همان، ص 107.
[11]. همان، ص 435.
[12]. همان، ص 190.
[13]. همان، ص 415.
[14]. البته «لیس» به عنوان ادات استثناء نیز به کار میرود که معمولا در این حالت، اسم آنرا ضمیر مستتر گرفته و مستثنا را همان خبرش لحاظ مینمایند. همان، ص 589- 590.
[15]. همان، ص 598- 599.
[16]. همان، ص 597.
[17]. همان، ص 599.
[18]. همان، ص 596.
[19]. همان، ص 598.