کد سایت
fa89718
کد بایگانی
106607
نمایه
ارتباط فرم و محتوا با رابطه ماهیت و وجود
طبقه بندی موضوعی
کلیات
خلاصه پرسش
ارتباط «فرم و محتوا» چگونه است؟ آیا مشابه همان ارتباط «ماهیت و وجود» است؟
پرسش
سلام؛ ارتباط فرم و محتوا چگونه است؟ آیا به مثابه ماهیت و وجود است؟ لطفاً رابطه محتوا و فرم را تبیین نمایید؟ لطفاً رابطه ماهیت و وجود و اصالت وجود را هم به زبان ساده بیان کنید.
پاسخ اجمالی
رابطه «فرم و محتوا» از نوع رابطه «حالّ و محلّ»، یا همان «ظرف و مظروف» است. در حقیقت، فرم به مثابه ظرفی است که با محتوا، پُر میشود. به همین جهت هر مقدار که محتوا بیشتر باشد، فضای بیشتری از فرم را اشغال نموده و فرم را بیشتر پُر مینماید. همچنین، افزایش مقدار محتوا سبب کاهش یا افزایش ظرفیت اصلی فرم (یعنی گنجایش فی حدّ نفسه آن)، نمیشود؛ از اینرو، وحدت فرم و محتوا را باید از نوع «ترکیب انضمامی» به شمار آورد که در آن، دو چیزِ بالفعل (نظیر سفیدی و دیوار) با ماهیات متفاوت، یکجا جمع شدهاند.
اما درباره رابطه وجود و ماهیت باید گفت؛ میان اندیشمندان در این زمینه اختلاف نظر جدّی وجود دارد و مباحث مفصّلی راجع به ویژگیهای ماهیت و نوع تحقق آن و... مطرح گردیده است.
به طور کلی میتوان گفت؛ اغلب فلاسفه مسلمان، رابطه «حالّ و محلّ» را در خصوص وجود و ماهیت نمیپذیرند. در نظر ایشان، فقط یکی از ایندو (یعنی یا وجود و یا ماهیت) اصیل بوده و دیگری تنها یک اعتبار فرضی است؛ یعنی وحدتی که میان آنها لحاظ میگردد از نوع «ترکیب اتحادی» است نه «ترکیب انضمامی». پس در خارج و واقع، دو چیز اصیل نداریم که به یکدیگر ضمیمه شده باشند؛ بلکه یک شیء واحد است که از آن، دو معنا ادراک میشود: یکی ماهیت و یکی وجود.[1]
برای تقریب ذهن به رابطه ماهیت و وجود میتوان «دایره کاغذی» را مثال زد. در یک کاغذ که به صورت دایره بریده شده است، حاشیه کاغذ چیزی جز خود کاغذ نیست، و اینگونه نیست که چیزی از خارج، به کاغذ ضمیمه شده باشد، اما در عین حال، این حاشیه کاغذ است که به کاغذ صورت بخشیده و سبب میشود کاغذی که محدود به آن شده است، دیگر به شکل مربع و... نباشد. البته این مثال در حقیقت بیانگر رابطه صورت و ماده است (که در آن دو ماهیت - یکی بالفعل و یکی بالقوه- در یک وجود جمع شدهاند) و رابطه وجود و ماهیت، بسیار دقیقتر از این نوع رابطه میباشد. به عبارت بهتر، هیچ ترکیبی در خارج نظیر ترکیب ممکن الوجود از وجود و ماهیت نیست (حتی ترکیب از جنس و فصل که از نوع رابطه اتحاد لابشرط با مشروط است) و در نتیجه نباید مثالی دقیقاً مشابه را انتظار داشت.
با این بیان، دانسته میشود که رابطه وجود و ماهیت از سنخ رابطه فرم و محتوا نیست؛ زیرا اگر چنین میبود باید با تغییر در وسعت وجودِ شیء، ماهیت آن ثابت میماند، چنانکه با تغییر در محتوا، حقیقت فرم تغییری نمیکند و حالت اصلی آن ثابت میماند. علاوه بر این، باید ماهیت انتزاع شده از وجود نیز خود، دارای ماهیتی مستقل میبود -کما اینکه هر یک از محتوا و فرم، دارای ماهیتی مستقل از یکدیگر هستند و میشود محتوا را در غیر فرم و نیز، فرم را بدون محتوا ایجاد نمود؛ در حالیکه در ماهیت و وجود چنین نیست؛ زیرا به تسلسل میانجامد و دیگر ماهیتی دانسته نمیشود .
اما درباره رابطه وجود و ماهیت باید گفت؛ میان اندیشمندان در این زمینه اختلاف نظر جدّی وجود دارد و مباحث مفصّلی راجع به ویژگیهای ماهیت و نوع تحقق آن و... مطرح گردیده است.
به طور کلی میتوان گفت؛ اغلب فلاسفه مسلمان، رابطه «حالّ و محلّ» را در خصوص وجود و ماهیت نمیپذیرند. در نظر ایشان، فقط یکی از ایندو (یعنی یا وجود و یا ماهیت) اصیل بوده و دیگری تنها یک اعتبار فرضی است؛ یعنی وحدتی که میان آنها لحاظ میگردد از نوع «ترکیب اتحادی» است نه «ترکیب انضمامی». پس در خارج و واقع، دو چیز اصیل نداریم که به یکدیگر ضمیمه شده باشند؛ بلکه یک شیء واحد است که از آن، دو معنا ادراک میشود: یکی ماهیت و یکی وجود.[1]
برای تقریب ذهن به رابطه ماهیت و وجود میتوان «دایره کاغذی» را مثال زد. در یک کاغذ که به صورت دایره بریده شده است، حاشیه کاغذ چیزی جز خود کاغذ نیست، و اینگونه نیست که چیزی از خارج، به کاغذ ضمیمه شده باشد، اما در عین حال، این حاشیه کاغذ است که به کاغذ صورت بخشیده و سبب میشود کاغذی که محدود به آن شده است، دیگر به شکل مربع و... نباشد. البته این مثال در حقیقت بیانگر رابطه صورت و ماده است (که در آن دو ماهیت - یکی بالفعل و یکی بالقوه- در یک وجود جمع شدهاند) و رابطه وجود و ماهیت، بسیار دقیقتر از این نوع رابطه میباشد. به عبارت بهتر، هیچ ترکیبی در خارج نظیر ترکیب ممکن الوجود از وجود و ماهیت نیست (حتی ترکیب از جنس و فصل که از نوع رابطه اتحاد لابشرط با مشروط است) و در نتیجه نباید مثالی دقیقاً مشابه را انتظار داشت.
با این بیان، دانسته میشود که رابطه وجود و ماهیت از سنخ رابطه فرم و محتوا نیست؛ زیرا اگر چنین میبود باید با تغییر در وسعت وجودِ شیء، ماهیت آن ثابت میماند، چنانکه با تغییر در محتوا، حقیقت فرم تغییری نمیکند و حالت اصلی آن ثابت میماند. علاوه بر این، باید ماهیت انتزاع شده از وجود نیز خود، دارای ماهیتی مستقل میبود -کما اینکه هر یک از محتوا و فرم، دارای ماهیتی مستقل از یکدیگر هستند و میشود محتوا را در غیر فرم و نیز، فرم را بدون محتوا ایجاد نمود؛ در حالیکه در ماهیت و وجود چنین نیست؛ زیرا به تسلسل میانجامد و دیگر ماهیتی دانسته نمیشود .