کد سایت
fa90696
کد بایگانی
107428
نمایه
التزام به دو قدیم و تسلسل
طبقه بندی موضوعی
هستی شناسی,قدم
خلاصه پرسش
چگونه التزام به دو قدیم، مستلزم تسلسل و التزام به بینهایت قدیم است؟
پرسش
سلام؛ التزام به دو قدیم مستلزم التزام به سه قدیم است؛ چون لا محاله باید فرجهای بین آندو از قدیم باشد و گرنه یکی خواهد شد. و التزام به سه قدیم مستلزم التزام به پنج قدیم است؛ چون فرض وجود سه قدیم اقتضا دارد که فرجه بین آنها از قدیم باشد تا سه بودن صادق باشد، و التزام به پنج قدیم مستلزم التزام به نه قدیم است و همینطور بینهایت ادامه میابد. در حالیکه هیچکس به این معنا ملتزم نشده است. این به چه معنا است؟ لطفاً با مثال تقریب به ذهن این موضوع را بیان کنید.
پاسخ اجمالی
اثبات وحدت واجب الوجود یا قدیم بالذات، یکی از مباحث مهم در الهیات و فلسفه اسلامی به شمار میرود و براهین متعددی بر این مسئله اقامه شده است. یکی از این براهین که در روایات نیز بدان اشاره شده است،[1] چنین تقریر میگردد:
1. اگر دو «قدیمِ بالذات» وجود داشته باشند، باید بین آنها وجه تمایزی وجود داشته باشد، و گرنه «دو قدیم» تحقق نیافته و یک چیز خواهند بود.
2. این وجه تمایز یا عین «قدیم اول» است، یا عین «قدیم دوم»، یا عین هر دو است و یا عین هیچکدام نیست.[2]
2- 1. اگر عین «قدیم اول» باشد، در اینصورت «قدیم اول» به تمام ذات با «قدیم دوم» مغایر بوده و دیگر در چیزی حتی قدیم بودن با آن مشارکت نخواهد داشت و این خلاف فرض است (زیرا هر دو باید قدیم باشند).
2- 2. همچنین است اگر وجه تمایز را عین «قدیم دوم» لحاظ نماییم.
2- 3. اگر وجه تمایز میان دو قدیم، عین هر دو قدیم باشد؛ در اینصورت لازم میآید هر سه چیز (یعنی «قدیم اول»، «قدیم دوم» و «وجه تمایز میان آنها»)، یکی باشند که این خلاف فرض تحقق دو قدیم است.
2- 4. اما اگر وجه تمایز را غیر از دو قدیم لحاظ نماییم، در اینصورت سه چیز مجزّا خواهیم داشت: «قدیم اول»، «قدیم دوم» و «وجه تمایز میان آنها». پس تصور دو قدیم در این حالت ما را به سه قدیم رهنمون میسازد.[3]
حال این پرسش به وجود میآید که آیا بین وجه تمایز و هر یک از قدیمها، اختلاف و امتیازی وجود دارد یا خیر؟ اگر وجود نداشته باشد، فرض پیشین که در آن وجه تمایز، عین هر دو قدیم بود رخ میدهد و دیگر سه چیز نخواهند بود، اما اگر وجه تمایزی وجود داشته باشد، در اینصورت باید بین «قدیم اول» و «وجه تمایز»، و نیز میان «قدیم دوم» و «وجه تمایز»، چیزی که سبب اختلاف و امتیاز است تحقق یابد که در نتیجه منجرّ به وجود پنج چیز میشود: 1. قدیم اول، 2. قدیم دوم، 3. وجه تمایز میان قدیم اول و دوم، 4. وجه تمایز قدیم اول و وجه تمایز، 5. وجه تمایز قدیم دوم و وجه تمایز.
حال از این پنج چیز سؤال میشود که آیا همگی عین یکدیگرند، یا با هم اختلاف دارند. اگر عین یکدیگر باشند، دیگر پنج چیز نیستند، و اگر عین یکدیگر نباشند، لازم میآید وجه تمایزی میان آنها پدید آید و در نتیجه نُه چیز خواهیم داشت. این افزایش تصاعدی به صورت نامتناهی پیش میرود و لازم میآید از فرض دو قدیم، بینهایت قدیم تحقق یابد و این چیزی است که کسی به تحقق آن ملتزم نمیگردد.
اما در مورد مثالی مشابه، ابتدا باید به نکتهای توجه نمود و آن این است که «قدیم بالذات» یا «واجب الوجود»، بسیط محض به لحاظ وجودی و مفهومی است، و در نتیجه فرض اشتراک و اختلاف دو قدیم در جزء معنا، تصور صحیحی ندارد. اما در سایر اشیاء چنین امری ممکن است. در نتیجه نمیتوان مثالی که از همه جهات شبیه برهان فوق باشد را انتظار داشت و باید به وجه مُبعّد مثالها نیز توجه داشت.
حال برای تقریب ذهن به برهان مذکور، فرض کنید کسی ادعا کند در عالم فقط دو عدد وجود دارد: یکی «یک» و دیگری «دو». در اینصورت برای اثبات بطلان ادعای این شخص به وی گفته میشود که آیا عدد «یک» عین عدد «دو» است یا خیر؟ اگر بگوید عین یکدیگرند، در اینصورت به او میگوییم پس در عالم دو عدد نداریم، بلکه یک عدد داریم. اما اگر بگوید عین یکدیگر نیستند، در اینصورت از او پرسیده میشود وجه تمایز ایندو عدد آیا عین این دو عدد است یا با آنها فرق دارد؟ اگر بگوید عدد «یک» و «دو» عین وجه تمایز همدیگرند، در اینصورت به او گفته میشود، پس در عالم فقط یک عدد وجود دارد؛ زیرا هم عدد «یک» و هم عدد «دو» عین یک چیز -که وجه تمایز نامیدهاید- خواهند بود. اما اگر بگوید با آنها تفاوت دارد، در اینصورت به او گفته میشود پس فرض تصور دو عدد ما را به وجود عدد سه رهنمون میسازد؛ زیرا با فرض دو عدد، باید اذعان نماییم که سه چیز در عالم وجود دارد: 1. عدد یک. 2. عدد دو. 3. وجه تمایز میان آنها. این روند را میتوان به صورت تصاعدی برای اعداد 5، 9 و... نیز تصویر نمود.
1. اگر دو «قدیمِ بالذات» وجود داشته باشند، باید بین آنها وجه تمایزی وجود داشته باشد، و گرنه «دو قدیم» تحقق نیافته و یک چیز خواهند بود.
2. این وجه تمایز یا عین «قدیم اول» است، یا عین «قدیم دوم»، یا عین هر دو است و یا عین هیچکدام نیست.[2]
2- 1. اگر عین «قدیم اول» باشد، در اینصورت «قدیم اول» به تمام ذات با «قدیم دوم» مغایر بوده و دیگر در چیزی حتی قدیم بودن با آن مشارکت نخواهد داشت و این خلاف فرض است (زیرا هر دو باید قدیم باشند).
2- 2. همچنین است اگر وجه تمایز را عین «قدیم دوم» لحاظ نماییم.
2- 3. اگر وجه تمایز میان دو قدیم، عین هر دو قدیم باشد؛ در اینصورت لازم میآید هر سه چیز (یعنی «قدیم اول»، «قدیم دوم» و «وجه تمایز میان آنها»)، یکی باشند که این خلاف فرض تحقق دو قدیم است.
2- 4. اما اگر وجه تمایز را غیر از دو قدیم لحاظ نماییم، در اینصورت سه چیز مجزّا خواهیم داشت: «قدیم اول»، «قدیم دوم» و «وجه تمایز میان آنها». پس تصور دو قدیم در این حالت ما را به سه قدیم رهنمون میسازد.[3]
حال این پرسش به وجود میآید که آیا بین وجه تمایز و هر یک از قدیمها، اختلاف و امتیازی وجود دارد یا خیر؟ اگر وجود نداشته باشد، فرض پیشین که در آن وجه تمایز، عین هر دو قدیم بود رخ میدهد و دیگر سه چیز نخواهند بود، اما اگر وجه تمایزی وجود داشته باشد، در اینصورت باید بین «قدیم اول» و «وجه تمایز»، و نیز میان «قدیم دوم» و «وجه تمایز»، چیزی که سبب اختلاف و امتیاز است تحقق یابد که در نتیجه منجرّ به وجود پنج چیز میشود: 1. قدیم اول، 2. قدیم دوم، 3. وجه تمایز میان قدیم اول و دوم، 4. وجه تمایز قدیم اول و وجه تمایز، 5. وجه تمایز قدیم دوم و وجه تمایز.
حال از این پنج چیز سؤال میشود که آیا همگی عین یکدیگرند، یا با هم اختلاف دارند. اگر عین یکدیگر باشند، دیگر پنج چیز نیستند، و اگر عین یکدیگر نباشند، لازم میآید وجه تمایزی میان آنها پدید آید و در نتیجه نُه چیز خواهیم داشت. این افزایش تصاعدی به صورت نامتناهی پیش میرود و لازم میآید از فرض دو قدیم، بینهایت قدیم تحقق یابد و این چیزی است که کسی به تحقق آن ملتزم نمیگردد.
اما در مورد مثالی مشابه، ابتدا باید به نکتهای توجه نمود و آن این است که «قدیم بالذات» یا «واجب الوجود»، بسیط محض به لحاظ وجودی و مفهومی است، و در نتیجه فرض اشتراک و اختلاف دو قدیم در جزء معنا، تصور صحیحی ندارد. اما در سایر اشیاء چنین امری ممکن است. در نتیجه نمیتوان مثالی که از همه جهات شبیه برهان فوق باشد را انتظار داشت و باید به وجه مُبعّد مثالها نیز توجه داشت.
حال برای تقریب ذهن به برهان مذکور، فرض کنید کسی ادعا کند در عالم فقط دو عدد وجود دارد: یکی «یک» و دیگری «دو». در اینصورت برای اثبات بطلان ادعای این شخص به وی گفته میشود که آیا عدد «یک» عین عدد «دو» است یا خیر؟ اگر بگوید عین یکدیگرند، در اینصورت به او میگوییم پس در عالم دو عدد نداریم، بلکه یک عدد داریم. اما اگر بگوید عین یکدیگر نیستند، در اینصورت از او پرسیده میشود وجه تمایز ایندو عدد آیا عین این دو عدد است یا با آنها فرق دارد؟ اگر بگوید عدد «یک» و «دو» عین وجه تمایز همدیگرند، در اینصورت به او گفته میشود، پس در عالم فقط یک عدد وجود دارد؛ زیرا هم عدد «یک» و هم عدد «دو» عین یک چیز -که وجه تمایز نامیدهاید- خواهند بود. اما اگر بگوید با آنها تفاوت دارد، در اینصورت به او گفته میشود پس فرض تصور دو عدد ما را به وجود عدد سه رهنمون میسازد؛ زیرا با فرض دو عدد، باید اذعان نماییم که سه چیز در عالم وجود دارد: 1. عدد یک. 2. عدد دو. 3. وجه تمایز میان آنها. این روند را میتوان به صورت تصاعدی برای اعداد 5، 9 و... نیز تصویر نمود.
[1]. «هشام بن حکم در ضمن حدیثی از زندیقى که خدمت امام صادق(ع) رسیده نقل کرده است که امام صادق(ع) در ضمن بیاناتش فرمود: اینکه تو میگویى دو مبدأ وجود دارد، از این بیرون نیست که یا هر دو قدیماند و توانا، یا هر دو قدیماند و ضعیف، یا یکى توانا است و دیگرى ناتوان. اگر هر دو توانایند؛ چرا هر کدام به دفع دیگرى نپردازند و خود را بیهمتا نسازند در تدبیر جهان، اگر بگویى یکى توانا است و دیگرى ناتوان، ثابت میشود که همان توانا خدا است و آن ناتوان درمانده خدا نیست. اگر بگویى که آنها دوتایند، یا از هر جهت یگانهاند یا از هر جهت جدایند و از هم امتیاز دارند، وقتى ملاحظه میکنیم میبینیم خلقت رشته منظمى دارد و گردون گردش یکنواختى و تدبیر یکسان است و شب و روز و خورشید و ماه را هم میبینیم. درستى کار و تدبیر، هم آهنگى جریان هستى دلالت دارند که مدبر یکى است. باز هم اگر تو مدعى دو مبدأ آفرینش گردى بر تو لازم شود رخنهاى میان آنها معتقد شوى تا دو باشند، این رخنه خود مبدأ سومى گردد قدیم، و باید به سه مبدأ قدیم معتقد شوى و اگر به سه مبدأ معتقد شدى لازم است دو رخنه میان این سه باشد و سه، پنج میشود و به همین تقریر شماره بالا میگیرد تا از کثرت به لا نهایت رسد». کلینى، محمد بن یعقوب، کافی، ترجمه، کمرهاى، محمد باقر، ج1، ص236-237، قم، اسوه، چاپ سوم، 1375ش.
[2]. البته فرض دیگری نیز وجود دارد و آن این است که وجه تمایز، نه عین هر یک از قدما باشد و نه مخالف آنها، بلکه جزئی از آنها به شمار رود. این فرض به دو جهت باطل است: یکی به این لحاظ که در صورت وجود «جزء» برای قدیم، دیگر نباید «کلّ» را قدیم دانست؛ زیرا محتاج به «جزء» خویش است و در اینصورت، این «جزء» است که لایق وصف «قدیم» خواهد بود. دیگر اینکه اگر وجه تمایز را جزء هر یک از قدما لحاظ نماییم، در اینصورت وجه تمایز به وجه اشتراک منقلب میگردد و دیگر وجه تمایز نخواهد بود. به همین جهت در متن برهان و روایت، از فرض جزء بودن وجه تمایز سخنی به میان نیامده است.
[3]. علت اینکه «وجه تمایز» میان دو قدیم باید خودش «قدیم» باشد، این است که اگر آنرا قدیم لحاظ ننماییم، در این صورت باید بگوییم در مرتبهای «وجه تمایز» وجود نداشته و بعداً حاصل گشته است و در نتیجه، دو قدیم در مرتبۀ پیش از تحقق وجه تمایز، عین یکدیگر بودهاند و سپس متمایز گشتهاند. در این حالت، قدیم اول که بعداً متمایز شده است معلول به شمار رفته و باید علتی از بیرون یا درون داشته باشد که هر دو محالاند.