کد سایت
fa95719
کد بایگانی
112083
نمایه
قاعده قبح عقاب بلابیان
طبقه بندی موضوعی
General Terms,مبانی فقهی و اصولی
برچسب
قاعده|قبح عقاب بلا بیان|قاعده عقلی
خلاصه پرسش
قاعده «قبح عقاب بلا بیان» به چه معنا است؟
پرسش
قبح عقاب بلا بیان به چه معنا است؟
پاسخ اجمالی
قاعده «قبح عقاب بلا بیان»، قاعدهای عقلی و مبتنى بر پذیرش «حسن و قبح عقلى»میباشد و معنایش آن است که کیفر کردن کسى که اطلاع از دستور و تکلیفی نداشته و بیانى به وى نرسیده، زشت و ناپسند است؛ بنابراین، هرگاه در موردى، از سوى شارع، الزامى نرسد، قاعده قبح عقاب بلا بیان، آن الزام را برمیدارد و در نتیجه، مؤاخذه آن نیز برداشته میشود؛ زیرا در این صورت عقاب آن قبیح است[1] و بر همین اساس، قبل از آنکه شارع و قانونگذار، قوانین و تصمیمات خود را به اطلاع مردم برساند، نمیتواند به دلیل تخلف از آن، کسی را مجازات کند.[2]
بنابراین، مورد عمل به قاعده، در جایى است که یا اصلاً بیانى از جانب پروردگار خطاب به بندهاش، صادر نشده، و یا اگر صادر شده، به وى نرسیده، و او نیز در نرسیدن آن مقصر نیست.
آیاتی از قرآن کریم - مانند آیه 59 سوره قصص - را نیز میتوان مؤید این قاعده دانست:
«وَ ما کانَ رَبُّکَ مُهْلِکَ الْقُرى حَتَّى یَبْعَثَ فی أُمِّها رَسُولاً یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِنا وَ ما کُنَّا مُهْلِکِی الْقُرى إِلاَّ وَ أَهْلُها ظالِمُون»؛
خداوندت منطقهای را نابود نمیکند، مگر آنکه پیامبری برای آنان بفرستد تا آیات ما را بر آنان بخواند و ما منطقهای را نابود نمیکنیم، مگر آنکه ساکنانش ستمکار باشند.
آیات 115 سوره توبه و 15 سوره اسراء نیز به همین واقعیت اشاره میکنند.
همچنین در آیه 102سوره بقره میخوانیم که فرشتگان خداوند ابتدا حجت را بر مردم تمام کردند.
این آیات نشانگر آن است که مجازات تنها زمانی خواهد بود که یا خداوند، دستوراتش را توسط فرستادگانش ابلاغ کند و یا آنکه ظلم و ستم به گونهای باشد که هر انسان عاقلی قبح آنرا درک کند.
در پایان گفتنی است:
1. مشهور اندیشمندان اصولی، دلیل اصلى «برائت عقلى» را قاعده «قبح عقاب بلا بیان» میدانند.
2. در نگاه اول، شاید پنداشت که قاعده «دفع ضرر محتمل»، قاعده «قبح عقاب بلا بیان» را بیاثر میکند(چنانچه برخی اخباریها نیز اینگونه اعتقادی دارند)، اما در نگاه اصولیها این قاعده «قبح بلا بیان» است که قاعده «دفع ضرر محتمل» را بیاثر مینماید؛ چون قاعده «دفع ضرر محتمل»، تنها در جایی کاربرد دارد که احتمال عقاب و مجازات وجود داشته باشد و در جایی که بیان و توضیحی وجود ندارد، احتمال ضرر عقوبت و مجازات وجود ندارد تا در صدد دفع آن باشیم.
بنابراین، مورد عمل به قاعده، در جایى است که یا اصلاً بیانى از جانب پروردگار خطاب به بندهاش، صادر نشده، و یا اگر صادر شده، به وى نرسیده، و او نیز در نرسیدن آن مقصر نیست.
آیاتی از قرآن کریم - مانند آیه 59 سوره قصص - را نیز میتوان مؤید این قاعده دانست:
«وَ ما کانَ رَبُّکَ مُهْلِکَ الْقُرى حَتَّى یَبْعَثَ فی أُمِّها رَسُولاً یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِنا وَ ما کُنَّا مُهْلِکِی الْقُرى إِلاَّ وَ أَهْلُها ظالِمُون»؛
خداوندت منطقهای را نابود نمیکند، مگر آنکه پیامبری برای آنان بفرستد تا آیات ما را بر آنان بخواند و ما منطقهای را نابود نمیکنیم، مگر آنکه ساکنانش ستمکار باشند.
آیات 115 سوره توبه و 15 سوره اسراء نیز به همین واقعیت اشاره میکنند.
همچنین در آیه 102سوره بقره میخوانیم که فرشتگان خداوند ابتدا حجت را بر مردم تمام کردند.
این آیات نشانگر آن است که مجازات تنها زمانی خواهد بود که یا خداوند، دستوراتش را توسط فرستادگانش ابلاغ کند و یا آنکه ظلم و ستم به گونهای باشد که هر انسان عاقلی قبح آنرا درک کند.
در پایان گفتنی است:
1. مشهور اندیشمندان اصولی، دلیل اصلى «برائت عقلى» را قاعده «قبح عقاب بلا بیان» میدانند.
2. در نگاه اول، شاید پنداشت که قاعده «دفع ضرر محتمل»، قاعده «قبح عقاب بلا بیان» را بیاثر میکند(چنانچه برخی اخباریها نیز اینگونه اعتقادی دارند)، اما در نگاه اصولیها این قاعده «قبح بلا بیان» است که قاعده «دفع ضرر محتمل» را بیاثر مینماید؛ چون قاعده «دفع ضرر محتمل»، تنها در جایی کاربرد دارد که احتمال عقاب و مجازات وجود داشته باشد و در جایی که بیان و توضیحی وجود ندارد، احتمال ضرر عقوبت و مجازات وجود ندارد تا در صدد دفع آن باشیم.