با جستوجویی که در منابع روایی در دسترس صورت گرفت، این عبارت را به عنوان روایتی از پیامبر اسلام(ص) و یا دیگر معصومان(ع) نیافتیم و برخی محققان آن را به برخی از اهل عرفان نسبت میدهند.[1]
بنابراین سخن بزرگانی که این جملات را حدیث دانستهاند،[2] قابل پذیرش نیست.
البته، این بدان معنا نیست که این سخن به هیچ وجه قابل پذیرش نباشد، زیرا برخی اهل معرفت این جملات را به گونهای تفسیر و تأویل نمودهاند که میتواند پذیرفتنی باشد؛ به عنوان نمونه، برخی آن را اینگونه شرح کردهاند:
حقیقت توحید قابل دسترسی نیست، جایی که پیامبر(ص) میفرماید: خدایا من به حقیقت معرفت تو نرسیدم. بنابر این پرسش از چنین حقیقت دستنیافتنی ناشی از جهل انسان است و بر همین اساس هر کس که ادعای معرفت کامل را در زمینه توحید کند، گویا نشانی از شرک دارد؛ زیرا شناخت حقیقت توحید، مخصوص خود خداوند است، اما در طرف مقابل، هرکس که هیچ معرفت و شناختی نسبت به توحید نداشته باشد او کافر است.[3]
علامه طباطبائی نیز در تأیید این مطلب که توحید اطلاقى (وحدت اطلاقى حقیقت وجود) برتر و بالاتر از آن است که به وصف درآید و مورد توصیف قرار گیرد، استشهاد به همین عبارت کرده و البته گویا آنرا حدیث تصور نموده است.
[1]. من خلال التتبّع یظهر أنّ هذا الحدیث لیس من الأحادیث النبویّة، أو أحادیث أهل البیت، بل هو کلام لأحد العرفاء، و هو الشیخ المعروف بالشبلی، و قد ذکر فی کتاب جامع الشتات للخواجوئی، ص 128. ما نصّه: «نقل عن الشبلی أنّه لمّا سئل عن التوحید قال: من سأل عن التوحید فهو جاهل، و من أجاب عنه فهو مشرک، و من عرف التوحید فهو ملحد، و من لم یعرفه فهو کافر». طباطبائى، سید محمد حسین، مجموعة رسائل العلامة الطباطبائى، پاورقی، ص 35، قم، باقیات، چاپ اول.
و من هذا قال بعض العارفین: من سأل عن التوحید فهو جاهل، و من أجاب عنه فهو ملحد، و من عرّفه فهو مشرک، و من لم یعرف ذلک فهو کافر. روزبهان بقلى شیرازى، تقسیم الخواطر، ص 368، قاهره، دار الآفاق العربیة، چاپ اول، 1428ق.
ابو المواهب محمد بن احمد الشاذلى(ابن زغدان)، قوانین حکم الاشراق الى کافة الصوفیة بجمیع الافاق، ج 1، ص 15، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1428ق.
النقشبندى، احمد بن ابراهیم بن علان، شرح الحکم الغوثیة، ص 138، قاهره، دار الآفاق العربیة، چاپ اول، 1428ق.
القادری، حسن بن موسى بن عبد الله، شرح حکم الشیخ الأکبر، ص 259، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1427ق.
[2]. کربلائی، شیخ جواد، الأنوار الساطعة فى شرح الزیاره الجامعة،ج 2 ص 351، قم، دار الحدیث، چاپ اول؛ طباطبائی، سید محمد حسین، الرسائل التوحیدیة، ص 13، بیروت، النعمان، چاپ اول، 1999م.
[3]. یعنی التوحید لا یحصل بالطلب و السعی و الحیلة، فلا یمکن تحصیله، و طلب المحال محال، و الجواب عنه میل و عدّل عن حقیقة الأمر؛ لأنه لا یدخل تحت حیطة العبادة مع أنه مجهول للنفوس البشریة، فکل من تکلم فیه فقد تکلم بالمحال بغیر درایة الحال، فإنه لیس بالقیل و القال. قال أفضل الخلیقة- صلوات اللّه و سلامه علیه-: «سبحانک ما عرفناک حق معرفتک»، و کذا جمیع الأنبیاء و الأولیاء. و قال سید الطائفتین الجنید البغدادی- قدّس سرّه-: «و اللّه، ثم و اللّه، ثم و اللّه ما عرف اللّه سوى اللّه». و کل من یقول: أنا عارف بالتوحید فهو مشرک بعرفانه باللّه؛ لأن الذات المطلقة تأبى عن مشارکة العرفان لها و عن کلّ مشارک، و من لم یعرف بأن الحق تعالى له هذا التوحید مثل ما مرّ، و أنه تعین بهذه التعینات کلها فهو کافر ساتر لما هو الأمر علیه. روزبهان بقلى شیرازى، تقسیم الخواطر،ص 368، قاهره، دار الآفاق العربیة، چاپ اول، 1428ق.