کد سایت
id25123
کد بایگانی
83918
نمایه
زندگینامه ارقم بن ابی ارقم
طبقه بندی موضوعی
تاريخ بزرگان,بزرگان,صحابه ,صحابه و یاران پیامبران
خلاصه پرسش
مختصری از زندگی «ارقم بن ابی ارقم» - که پیامبر اکرم(ص) دعوت مخفیانه به اسلام را از خانه او آغاز کرده بود – میخواهم؟
پرسش
پیامبر اسلام(ص) از خانه چه کسی دعوت سرّی و مخفیانه خود را آغاز کرد؟
پاسخ اجمالی
«عبد مناف بن اسد بن عبدالله بن عمر بن مخزوم»، معروف به «ارقم بن ابی ارقم»؛[1] کنیه او «ابو عبدالله» بود.[2] مادرش «امیمه» دختر «حارث بن حباله بن عمیر بن غبشان» از قبیله «خزاعه»،[3] و دایى او هم «نافع بن عبد الحارث خزاعى» حاکم عمر در مکه بود.[4] «ارقم بن ابى ارقم»، هفتمین،[5] یا دهمین[6] نفری بود که مسلمان شد.
ارقم چند فرزند به نامهای عثمان، عبیدالله، امیّه، مریم و صفیه داشت.[7] او در جنگ بدر، احد، خندق و دیگر جنگها همراه پیامبر(ص) بود.[8] پیامبر(ص) بین او و سهل بن زیاد پیمان برادری و اخوت[9] برقرار کرد.[10] او در پیمان «حلف الفضول»[11] شرکت کرده بود.[12] همچنین آنحضرت(ص)، او را بر گردآورى زکات گماشت.[13]
خانه ارقم، در مکه کنار کوه صفا قرار داشت، و آن همان خانهاى است که پیامبر خدا(ص) در آغاز اسلام [و آغاز بعثت و پیش از اعلان رسمى رسالت] در آنجا مردم را [مخفیانه] به اسلام دعوت میفرمود و گروه زیادى آنجا مسلمان شدند.[14] بنابر آنچه در منابع آمده، نزدیک به چهل نفر، در این خانه به اسلام گرویدند.[15] خانه ارقم به خانه اسلام معروف بود[16] و ارقم آنرا براى فرزندان خود وقف کرده بود.[17] اما در دوره خلافت عباسی، مَهدى عباسى آن خانه را به همسرش خیزران بخشید[18] و از آن سال به «دار خیزران» معروف شد.[19] خانه ارقم همچنان تا سال 1395ق( 1354ش) شناخته شده بود که در محل آن کتابخانهاى قرار داشت که در طرح توسعه سعودى (پشت صفا) تخریب گردید. امروزه بر پلکان برقى سمت صفا که مدخل ورودى به طبقه دوم است، نام «مدرج کهربائیة ارقم بن ابى ارقم» دیده میشود.[20]
بعد از هجرت مسلمانان به مدینه، خانه ارقم در این شهر در محله بنى زریق و در قطعه زمینى بود که پیامبر(ص) به او هدیه داده بودند.[21]
از جریان زندگی ارقم بن ابی ارقم در شهر مدینه تا زمان رحلت پیامبر اسلام(ص) گزارشهای پراکندهای وجود دارد:
1. ابو اسید ساعدی گزارش میکند: من در جنگ بدر، شمشیر معروف «مرزبان» که متعلق به تیره بنى عائذ از قبیله مخزوم بود را بهدست آورده بودم و هنگامی که رسول خدا(ص) دستور داد تمام غنائم در یکجا جمع شود تا تکلیف آنها روشن گردد، من آن شمشیر را تحویل دادم. ارقم بن ابى ارقم آن شمشیر را شناخت و [هنگام تقسیم غنائم] نزد پیامبر(ص) آمده و خواهش کرد تا آن شمشیر را به او بدهد، رسول خدا(ص) نیز اخلاقش چنان بود که هرکس چیزى را از او تقاضا میکرد به او میداد، پس آن شمشیر را به أرقم هدیه کرد.[22] گفته میشود که این درخواست هدیه، موجب ناراحتی ابو اسید ساعدى نسبت به ارقم بن ابی ارقم شد.[23]
2 . ارقم بن ابى ارقم تصمیم داشت تا مسافرتی به بیت المقدس داشته باشد، از این رو به حضور پیامبر(ص) آمده تا با حضرتشان وداع کند؛ پیامبر خدا(ص) به او فرمود: «چرا تصمیم گرفتی از مدینه خارج شوى؟ آیا مسئلهای پیش آمده و یا براى تجارت میروى؟!» گفت: هیچکدام، اى رسول خدا! اراده کردم به سبب فضل بیت المقدس، در آنجا نماز بگزارم. پیامبر(ص) فرمود: «یک نماز در مسجد من بهتر از هزار نماز در غیر آن است، مگر در مسجدالحرام». با این سخن پیامبر(ص)، ارقم ابن ابى ارقم از آهنگ خویش منصرف شد و در مدینه ماند.[24]
اما از جریان زندگی ارقم بعد از رحلت پیامبر(ص) گزارش معتبری در کتب تاریخی نیافتیم جز آنکه او در سال 55 هجری در مدینه وفات یافت؛[25] و به هنگام مرگ بیش از هشتاد سال بود[26] که در برخی منابع سن دقیق او 83 سال اعلام شده است.[27] او بعد از مرگ در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.[28]
البته در برخی منابع روز وفات ارقم را مصادف با روز درگذشت ابوبکر دانستهاند که گویا تاریخ وفات او را با تاریخ وفات پدرش اشتباه گرفتهاند.[29]
ارقم چند فرزند به نامهای عثمان، عبیدالله، امیّه، مریم و صفیه داشت.[7] او در جنگ بدر، احد، خندق و دیگر جنگها همراه پیامبر(ص) بود.[8] پیامبر(ص) بین او و سهل بن زیاد پیمان برادری و اخوت[9] برقرار کرد.[10] او در پیمان «حلف الفضول»[11] شرکت کرده بود.[12] همچنین آنحضرت(ص)، او را بر گردآورى زکات گماشت.[13]
خانه ارقم، در مکه کنار کوه صفا قرار داشت، و آن همان خانهاى است که پیامبر خدا(ص) در آغاز اسلام [و آغاز بعثت و پیش از اعلان رسمى رسالت] در آنجا مردم را [مخفیانه] به اسلام دعوت میفرمود و گروه زیادى آنجا مسلمان شدند.[14] بنابر آنچه در منابع آمده، نزدیک به چهل نفر، در این خانه به اسلام گرویدند.[15] خانه ارقم به خانه اسلام معروف بود[16] و ارقم آنرا براى فرزندان خود وقف کرده بود.[17] اما در دوره خلافت عباسی، مَهدى عباسى آن خانه را به همسرش خیزران بخشید[18] و از آن سال به «دار خیزران» معروف شد.[19] خانه ارقم همچنان تا سال 1395ق( 1354ش) شناخته شده بود که در محل آن کتابخانهاى قرار داشت که در طرح توسعه سعودى (پشت صفا) تخریب گردید. امروزه بر پلکان برقى سمت صفا که مدخل ورودى به طبقه دوم است، نام «مدرج کهربائیة ارقم بن ابى ارقم» دیده میشود.[20]
بعد از هجرت مسلمانان به مدینه، خانه ارقم در این شهر در محله بنى زریق و در قطعه زمینى بود که پیامبر(ص) به او هدیه داده بودند.[21]
از جریان زندگی ارقم بن ابی ارقم در شهر مدینه تا زمان رحلت پیامبر اسلام(ص) گزارشهای پراکندهای وجود دارد:
1. ابو اسید ساعدی گزارش میکند: من در جنگ بدر، شمشیر معروف «مرزبان» که متعلق به تیره بنى عائذ از قبیله مخزوم بود را بهدست آورده بودم و هنگامی که رسول خدا(ص) دستور داد تمام غنائم در یکجا جمع شود تا تکلیف آنها روشن گردد، من آن شمشیر را تحویل دادم. ارقم بن ابى ارقم آن شمشیر را شناخت و [هنگام تقسیم غنائم] نزد پیامبر(ص) آمده و خواهش کرد تا آن شمشیر را به او بدهد، رسول خدا(ص) نیز اخلاقش چنان بود که هرکس چیزى را از او تقاضا میکرد به او میداد، پس آن شمشیر را به أرقم هدیه کرد.[22] گفته میشود که این درخواست هدیه، موجب ناراحتی ابو اسید ساعدى نسبت به ارقم بن ابی ارقم شد.[23]
2 . ارقم بن ابى ارقم تصمیم داشت تا مسافرتی به بیت المقدس داشته باشد، از این رو به حضور پیامبر(ص) آمده تا با حضرتشان وداع کند؛ پیامبر خدا(ص) به او فرمود: «چرا تصمیم گرفتی از مدینه خارج شوى؟ آیا مسئلهای پیش آمده و یا براى تجارت میروى؟!» گفت: هیچکدام، اى رسول خدا! اراده کردم به سبب فضل بیت المقدس، در آنجا نماز بگزارم. پیامبر(ص) فرمود: «یک نماز در مسجد من بهتر از هزار نماز در غیر آن است، مگر در مسجدالحرام». با این سخن پیامبر(ص)، ارقم ابن ابى ارقم از آهنگ خویش منصرف شد و در مدینه ماند.[24]
اما از جریان زندگی ارقم بعد از رحلت پیامبر(ص) گزارش معتبری در کتب تاریخی نیافتیم جز آنکه او در سال 55 هجری در مدینه وفات یافت؛[25] و به هنگام مرگ بیش از هشتاد سال بود[26] که در برخی منابع سن دقیق او 83 سال اعلام شده است.[27] او بعد از مرگ در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.[28]
البته در برخی منابع روز وفات ارقم را مصادف با روز درگذشت ابوبکر دانستهاند که گویا تاریخ وفات او را با تاریخ وفات پدرش اشتباه گرفتهاند.[29]
[1]. ابن حجر عسقلانى، الإصابة فی تمییز الصحابة، ج 1، ص 196، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اوّل، 1415ق.
[2]. ابن سعد هاشمی بصری، محمد بن سعد، الطبقات الکبرى، ج 3، ص 183، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1410ق.
[3]. همان.
[4]. همان.
[5]. همان؛ الإصابة فی تمییز الصحابة، ج 1، ص 197.
[6]. ابن عبدالبر، یوسف بن عبد الله، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، تحقیق: البجاوی، علی محمد، ج 1، ص 131، بیروت، دار الجیل، بیروت، چاپ اول، 1412ق.
[7]. الطبقات الکبرى، ج 3، ص 183.
[8]. همان، ج 3، ص 185؛ الإصابة فی تمییز الصحابة، ج 1، ص 198.
[10]. الطبقات الکبرى، ج 3، ص 185.
[12]. الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج 1، ص 131.
[13]. مرعشی تستری، قاضی نور الله، احقاق الحق و إزهاق الباطل، ج 33، ص 130، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، 1409ق.
[14]. الطبقات الکبرى، ج 3، ص 183.
[15]. ابن اثیر جزری، على بن محمد، أسدالغابة فى معرفة الصحابة، ج 1، ص 74، بیروت، دار الفکر، 1409ق؛ الإصابة فی تمییز الصحابة، ج 1، ص 197.
[16]. الطبقات الکبرى، ج 3، ص 184؛ ابو الفرج ابن جوزی، عبدالرحمن بن على، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج 5، ص 279، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اوّل، 1412ق.
[17]. الطبقات الکبرى، ج 3، ص 184؛ دیار بکری، حسین، تاریخ الخمیس فی أحوال أنفس النفیس، ج 1، ص 293، بیروت، دار الصادر، بیتا.
[18]. الطبقات الکبرى، ج 3، ص 184.
[19]. ازرقى، ابو الولید محمد بن عبدالله، اخبار مکة و ما جاء فیها من الآثار، ج 2، ص 200، بیروت، دار الاندلس، 1416ق.
[20]. قائدان، اصغر، تاریخ و آثار اسلامى مکه و مدینه، ص 123 – 124، تهران، مشعر، چاپ نهم، 1386ش.
[21]. الطبقات الکبرى، ج 3، ص 184.
[22]. ابن هشام حمیری، عبدالملک بن هشام، السیرة النبویة، ج 1، ص 642، بیروت، دار المعرفة، بیتا.
[23]. واقدی، محمد بن عمر، کتاب المغازی، تحقیق، مارسدن جونس، ج 1، ص 103 – 104، بیروت، مؤسسة الأعلمی، چاپ سوم، 1409ق.
[24]. أسدالغابة، ج 1، ص 74.
[25]. همان، ص 75؛ الطبقات الکبرى، ج 3، ص 185.
[26]. الطبقات الکبرى، ج 3، ص 185.
[27]. أسدالغابة، ج 1، ص 75.
[28]. ابن عساکر، ابو القاسم على بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، ج 4، ص 326، بیروت، دار الفکر، 1415ق.
[29]. الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج 1، ص 132.