عفو و گذشت از خصایص و ویژگی های انسان های بزرگ و نشانه بزرگ واری روح است. در مکتب اسلام این صفت از فضایل اخلاقی شمرده شده است. دینی که پیامبرش برانگیخته شد تا مکارم و فضایل اخلاقی را به اتمام برساند و خود نیز دارای خلق عظیم بود. در آیات و روایات فراوانی بر این فضیلت اخلاقی تأکید شده است. قرآن کریم در این باره می فرماید: " و جزای بدی ؛ بدیی مانند آن است پس هر که در گذرد و اصلاح کند اجرش بر عهده خدا است. به یقین او ستم کاران را دوست نمی دارد". "رگز نیکی و بدی یکسان نیست، بدی را با نیکی دفع کن ناگاه (خواهی دید) همان کس که میان تو و او دشمنی است، گویی دوستی گرم و صمیمی است" و "اگر نیکیها را آشکار یا مخفی سازید و از بدیها گذشت نمایید، خداوند آمرزنده و توانا است (و با این که قادر بر انتقام است، عفو و گذشت می کند)".
همچنین روایات فراوانی در منابع و آموزهای دینی ما وجود دارد که مردم را نه تنها به عفو و گذشت تشویق و ترغیب می کند، بلکه گذشت و بخشش را از خصایص و ویژگی های اهل بیت (ع) می داند: "سیره و منش ما اهل بیت گذشت و عفو در حق کسانی است که به ما ظلم نموده اند". اجر و پاداش انسان های با گذشت با خداوند است. در روایت چنین می خوانیم: "... در روز حساب منادی ندا خواهد داد؛ کسانی را که بر خدا حقی دارند برخیزند، برنمی خیزند، مگر صاحبان عفو و بخشش، آیا نشنیدید قول خدای متعال را که فرمود: پس هر که در گذرد و اصلاح کند اجرش بر عهده خدا است".
بنابراین، مؤمنان واقعی کسانی هستند که متخلق به اخلاق الاهی باشند و کسانی را که در حق آنها ظلم و بدی روا داشتند گذشت نمایند. شایسته و سزاوار نیست انسان از حدود الاهی تجاوز کرده و در حق کسی که به او ظلمی نموده، کارهایی انجام دهد که باعث اذیت آن طرف شود؛ چرا که این نوع برخورد هم، خود نوعی ظلم است که مورد نهی خداوند است: "مانا او (خداوند) ظالمان و ستمگران را دوست نمی دارد.
عفو و گذشت از خصایص و ویژگی های انسان های بزرگ و نشانه بزرگ واری روح است. در مکتب اسلام این صفت از فضایل اخلاقی شمرده شده است. دینی که پیامبرش برانگیخته شد تا مکارم و فضایل اخلاقی را به اتمام برساند و خود نیز دارای خلق عظیم بود.
مسئله مورد پرسش؛ یعنی عداوت، کینه و دشمنی آن هم از انسان مؤمن، از دو زاویه قابل بررسی است.
1. منظور از ایمان و مصادیق آن چیست؟
2. برخورد اسلام با مسئله دشمنی، کینه و ... چگونه است و راهکار درمان و علاج آن چیست؟
در باره معنای ایمان باید گفت: مفسران در ذیل این آیه: "آن بادیه نشینان گفتند: ما ایمان آورده ایم. بگو ایمان نیاورده اید ولی بگویید: تسلیم شده ایم؛ در حالی که هنوز ایمان در دل های شما داخل نشده است ..."[1]، در تفاوت بین اسلام و ایمان می گویند: طبق منطوق آیه، اسلام دارای یک شکل ظاهری و قانونی است که انسان با اقرار به شهادتین در زمره مسلمانان درمی آید و احکام اسلام بر وی جاری می شود. اما ایمان، امر واقعی و باطنی است و جایگاهش قلب است، نه آنچه را که فقط بر زبان جاری می شود. پذیرش اسلام چه بسا می تواند اغراض مختلف و متعددی داشته باشد؛ مانند منافع مادی یا شخصی، اما ایمان از اغراض معنوی سر چشمه می گیرد، پشتوانه اش علم و آگاهی و ثمره و نتیجه اش تقوا است. این معنا همان چیزی است که پیامبر گرامی اسلام (ص) در تعبیر رسایش فرمود: "اسلام گفتار و کردار ظاهری است، اما ایمان جایگاهش قلب است".[2] چنان که در تعبیر دیگر امام صادق (ع) فرمود: "اسلام گفتار و کردار ظاهری است که به وسیله آن جان ها محفوظ مانده، امانت ها به صاحبانش برگردانده شود و زناشویی روا گردد، اما اجر و پاداش نتیجه ایمان است".[3] شاید بدین جهت باشد که در تعدادی از روایات، معنای اسلام محصور در اقرار زبانی شده است، در حالی که ایمان اقرار به زبان و عمل کردن به دستورات اسلام است: "ایمان اقرار همراه با عمل است، اما اسلام اقرار بدون عمل است".[4]
همین معنا در تعبیر دیگر در بحث اسلام و ایمان آمده است. فضیل بن یسار می گوید: از امام صادق (ع) شنیدم که می فرمود: " ایمان در معنا با اسلام شریک است، در حالی که اسلام این گونه نیست، ایمان آن است که در قلب مستقر شده باشد، اما اسلام باعث جواز ازدواج، میراث و مصونیت جانی می شود".[5]
این فرق بین اسلام و ایمان در جایی است که واژه های اسلام و ایمان در کنار هم بیایند، اما اگر هریک به طور جداگانه استعمال شوند، چه بسا اسلام بر ایمان هم اطلاق شود؛ یعنی از هر دو واژه یک معنا اراده شود.[6]
شیخ محمد جواد مغنیه (ره) در تفسیر کاشف در فرق بین اسلام و ایمان، سخن دکتر طاها حسین را - که از ادیبان و عالمان به اسرار بلاغت است - چنین نقل می کند: در زمان رسول خدا (ص) مؤمنان و مسلمانان بودند و فرق بین اسلام و ایمان وجود داشت. اما منظور از ایمان در آیه 14 حجرات، چیزی است که جایگاهش قلب است؛ یعنی باور داشتن از اعماق جان همراه با اخلاص به هر آنچه که خداوند به رسولش وحی نموده باشد. نتیجه چنین ایمانی پذیرش و اجابت خدا و رسولش در هر آنچه که آنها انسان را به سوی آن می خوانند، بدون هیچ شک و تردید.
لازمه دیگر ایمان این چنینی، خوف عمیق از خدا هنگام شنیدن نامش و اطمینان و ازدیاد تصدیق با شنیدن آیات الاهی است. ایمان از چیزهایی است که قابل کم و زیاد شدن است. اما اسلام اطاعت ظاهری به انجام واجبات و دوری از محرمات الاهی است، اگر چه به مرتبه ایمان هم نرسد. چه بسا انسان های به سبب ترس اسلام بیاورند، چنان که سران قریش در روز فتح مکه اسلام آوردند. برخی هم به جهت ترس یا طمع اسلام می آورند مانند اعرابی که در آیه 14 سوره حجرات خداوند فرموده است.[7]
بنابراین، می توان چنین گفت: مؤمن واقعی کسی است که دین را با تمام ارزش ها و دستورات و عقایدش پذیرفته باشد، حتی اگر آن عقاید و دستورات بر خلاف میل و خواسته های نفسانی وی باشد.
از پرسش مطرح شده فهمیده می شود که یکی از طرفین نزاع آدم مغروری است، و اصرار و پافشاری بر عمل اشتباه خود دارد و به تعالیم و آموزه های دینی و آیات و روایات وارده از سوی ائمه در این باره (گذشت و عفو) توجهی ندارد.
یکی از آیاتی که در زمینه تشویق و ترغیب به عفو و گذشت نازل شده است، آیه 40 سوره شوری است که می فرماید: "و جزای بدی ؛ بدیی مانند آن است. پس هر که در گذرد و اصلاح کند اجرش بر عهده خدا است. به یقین او ستم کاران را دوست نمی دارد".
این آیه شریفه مفهومی فراتر از آن دارد که جواب بدی را باید به همان اندازه از بدی طرف مقابل داد، بلکه می خواهد بگوید انسان مجاز نیست و حق ندارد در تقاص از حد تجاوز کند و مرتکب ظلم و ستم شود؛ چرا که خداوند ستمگران را دوست ندارد. اگر همکلاسی، یا همسایه، ... کارهای بد و خلاف اخلاق به جهت اذیت به دیگری انجام می دهد، پس چگونه می تواند انسان مؤمن باشد، در حالی که از حد تقاص خارج شده است؟!
علاوه بر این، آیه شریفه از این حد فراتر می رود و می فرماید: عفو و گذشت از تقاص بهتر و با فضیلت تر است و شایسته نیست انسان با ایمان، بدی را با بدی پاسخ گوید، بلکه عفو و بخشش بهتر است و اجر و پاداش انسان های با گذشت با خداوند است: "... پس هر که در گذرد و اصلاح کند اجرش بر عهده خدا است...".[8] بنابراین، اگر انسان در مقابله به مثل و تقاص از حد تجاوز کند مصداق: "لایحب الظالمین" واقع می شود.
چگونه ممکن است انسان مؤمن واقعی باشد و به این دستور العمل های ایمانی و اخلاقی عمل نکند: "رگز نیکی و بدی یکسان نیست، بدی را با نیکی دفع کن ناگاه (خواهی دید) همان کس که میان تو و او دشمنی است، گویی دوستی گرم و صمیمی است".[9] "اگر نیکیها را آشکار یا مخفی سازید و از بدیها گذشت نمایید، خداوند آمرزنده و توانا است (و با این که قادر بر انتقام است، عفو و گذشت می کند)".[10] "... همانها که ... خشم خود را فرو می برند و از خطای مردم در می گذرند، و خدا نیکوکاران را دوست دارد".[11] آیات در این زمینه فراوان است که مردم را به گذشت و بخشش فرا می خواند. آیا مگر از صفات و خصایص مؤمن این نیست که باید متخلق به اخلاق الاهی باشد؟ هنگامی که خداوند با آن همه عظمت و جلالتش از گناهان و لغزش های ما می گذرد و چشم می پوشد! پس چگونه انسان مؤمن چنین نکند؟ آیا به رحمت پروردگارش در روز قیامت امید ندارد؟! انسانی که تا این حد در صدد انتقام جویی است، باید بداند بدون تردید، خداوند در روز حساب و جزا بر او سخت خواهد گرفت. چنان که او بر دیگران سخت می گرفت، و این مسئله ای است که در آن تردیدی نیست.
از پیامبر گرامی اسلام (ص) نقل شده است: "ر کس خطا و اشتباه مسلمانی را درگذرد، خداوند در روز قیامت از لغزش ها و خطاهایش می گذرد".[12] در روایتی دیگر می خوانیم: "ببخش کسی را که به تو ستم کرد، همان گونه که دوست داری بر تو ببخشایند، پس از عفو خدا نسبت به خود درس بگیر".[13] روشن تر و واضح تر از همه اینها فرموده خدای متعال است:"... آنها باید عفو کنند و چشم بپوشند، آیا دوست نمی دارید خداوند شما را ببخشد؟! و خداوند آمرزنده و مهربان است".[14] آیات و روایات در این باره فراوان است و مجال باز گو کردن همه آنها نیست.
سخن را با این نکته پایان می بریم که؛ عفو و گذشت از ویژگی های نفوس بزرگوار و انسان های بزرگ است. کسی که اهل گذشت نیست دارای ضعف شخصیت است. چه زیبا فرمود امام صادق (ع): "سیره و منش ما اهل بیت گذشت و عفو در حق کسانی است که به ما ظلم نموده اند".[15] آیا سزاوار است انسان این ارزش ها و این ثواب ها را رها کرده و با انجام کارهای زشت و قبیح به کمک و یاری نفس اماره بشتابد؟! نفسی که انسان را بسیار به بدی ها و زشتی ها فرا می خواند. آیا معقول است انسان از ثواب الاهی که خداوند آن را برای انسان های اهل بخشش آماده نموده روی گردان باشد؟! در روایت آمده است: "اگر غضبی بر شما عارض شد، آن را با عفو و گذشت به سرانجام برسانید. در روز قیامت منادی ندا می دهد کسانی را که بر خدا حقی دارند برخیزند، برنمی خیزند، مگر صاحبان عفو و بخشش، آیا نشنیدید قول خدای متعال را که فرمود: "... پس هر که در گذرد و اصلاح کند اجرش بر عهده خدا است".[16] فراموش نکنیم که شیطان ید طولایی در مکر، وسوسه و اغوای برادران ایمانی دارد و در داستان حضرت یوسف (ع) و نحوه برخورد با برادرانش درس بزرگی در عفو و گذشت و حیله های شیطان است.
خدای متعال در بیان چگونگی برخورد حضرت یوسف با برادرانش هنگام مواجهه با آنها چنین می فرماید: " گفتند: به خدا سوگند، خداوند تو را بر ما برترى بخشیده و ما خطاکار بودیم* (یوسف) گفت: امروز ملامت و توبیخى بر شما نیست! خداوند شما را مىبخشد و او مهربان ترین مهربانان است* این پیراهن مرا ببرید، و بر صورت پدرم بیندازید، بینا مىشود! و همه نزدیکان خود را نزد من بیاورید! *هنگامى که کاروان (از سرزمین مصر) جدا شد، پدرشان [یعقوب] گفت: من بوى یوسف را احساس مىکنم، اگر مرا به نادانى و کم عقلى نسبت ندهید! * گفتند: به خدا تو در همان گمراهى سابقت هستى! * امّا هنگامى که بشارت دهنده فرا رسید، آن (پیراهن) را بر صورت او افکند ناگهان بینا شد! گفت: آیا به شما نگفتم من از خدا چیزهایى مىدانم که شما نمىدانید؟! * گفتند: پدر! از خدا آمرزش گناهان ما را بخواه، که ما خطاکار بودیم! * گفت: بزودى براى شما از پروردگارم آمرزش مىطلبم، که او آمرزنده و مهربان است! *و هنگامى که بر یوسف وارد شدند، او پدر و مادر خود را در آغوش گرفت، و گفت: همگى داخل مصر شوید، که انشاء اللَّه در امن و امان خواهید بود! *و پدر و مادر خود را بر تخت نشاند و همگى بخاطر او به سجده افتادند و گفت: پدر! این تعبیر خوابى است که قبلًا دیدم پروردگارم آن را حقّ قرار داد! و او به من نیکى کرد هنگامى که مرا از زندان بیرون آورد، و شما را از آن بیابان (به این جا) آورد بعد از آن که شیطان، میان من و برادرانم فساد کرد. پروردگارم نسبت به آنچه مىخواهد (و شایسته مىداند،) صاحب لطف است؛ چرا که او دانا و حکیم است".[17]
[1] حجرات، 14.
[2] طبرسی، مجمع البیان، ج 9، ص 138.
[3] کلینی، کافی، ج 2، باب ان الاسلام یحقن به الدم، ح 1و 2.
[4] همان.
[5] همان، باب ان الایمان .... الاسلام، ح 3.
[6] تفسیر نمونه، ج 22، ص 210- 211.
[7] مغنیه، محمد جواد، تفسیر الکاشف، ج 7، ص 125.
[8] شوری، 40.
[9] فصلت، 34.
[10] نساء، 149.
[11] آل عمران، 134.
[12] میزان الحکمة، حرف عین، ص367، به نقل از کنز العمال، ح 7019.
[13] همان، ص 377.
[14] نور، 22.
[15] میزان الحکمة، حرف عین، ص 367.
[16] بحار الانوار، ج 74، ص 182.
[17] یوسف، 92 – 100.