از این آیه اجمالاً استفاده مى شود که آزمایش سلیمان به وسیله جسد بى روحى بوده که بر تخت او در برابر چشمانش قرار گرفت. چیزى که انتظار آن را نداشت، و امید به غیر آن بسته بود، ولى قرآن شرح بیشترى در این زمینه نداده است امّا مفسّران، برای این آیه شریفه تفسیرهای مختلفی بیان کردنده اند که در پاسخ تفصیلی به آنها خواهیم پرداخت.
مفسران قرآن در تفسیر آیۀ «وَ لَقَدْ فَتَنَّا سُلَیْمانَ وَ أَلْقَیْنا عَلى کُرْسِیِّهِ جَسَداً ثُمَّ أَنابَ»،[1] نظریات گوناگون ارائه نمودند که پس از بیان معنای لغوی تعدادی از مفردات آیه، به آنها اشاره خواهیم کرد.
معنای فتنه و جسد از نظر اهل لغت
اصل «فتن» گذاشتن طلا در آتش است تا خالصی آن از ناخالصی آشکار شود؛[2] همچنین «فتنه» به معنای امتحان و آزمایش، گرفتارى و عذاب نیز آمده است.[3]
«جسد» عبارت است از جسم ظاهری و مادّی هر چیزی که دارای روح باشد، ولی از روحش صرف نظر شود و فقط به جسم آن توجّه گردد. به عبارت روشن تر، جسد یعنی جسم بی روح. [4]
تفسیر آیه
گروهی از مفسران نیز در معنای جسد گفتند، جسد به جسم بی روح اطلاق می شود.[5]
از این آیه اجمالاً استفاده مى شود که آزمایش سلیمان به وسیله جسد بى روحى بوده که بر تخت او در برابر چشمانش قرار گرفت. چیزى که انتظار آن را نداشت، و امید به غیر آن بسته بود، ولى قرآن شرح بیشترى در این زمینه نداده است امّا مفسّران، برای این آیه شریفه تفسیرهای مختلفی به شرح زیر بیان کردند.
1. برخی از مفسران می گویند: سلیمان(ع) آرزو داشت فرزندان برومند و شجاعى نصیبش شود که در اداره کشور به ویژه جهاد با دشمن به او کمک کنند. او داراى همسران متعدد بود، با خود گفت: من با آنها همبستر مىشوم- تا فرزندان متعددى نصیبم گردد، و به هدف هاى من کمک کنند، ولى چون در این جا غفلت کرد و "انشاء اللَّه"، -همان جملهاى که بیانگر اتکاى انسان به خدا در همه حال است- نگفت، در آن زمان هیچ فرزندى از همسرانش تولد نیافت، جز فرزندى ناقص الخلقه، همچون جسدى بى روح که آن را آوردند و بر کرسى او افکندند! سلیمان سخت در فکر فرو رفت، و ناراحت شد که چرا یک لحظه از خدا غفلت کرده، و بر نیروى خودش تکیه کرده است، توبه کرد و به درگاه خدا بازگشت.[6]
2. برخی نیز معتقدند، خداوند سلیمان را به بیمارى شدیدى مورد آزمایش قرار داد، آن چنان که همچون جسدى بى روح بر تختش افتاد،[7] سرانجام توبه کرد و خداوند او را به حال اول بازگرداند (منظور از"اناب" بازگشت به سلامت است).[8]
3. تفسیر دیگر این است که پسرى براى سلیمان متولد شد، جنیان و شیاطین گفتند که اگر پسر او بماند ما نیز از پسر او محنت کشیم. پس آن حضرت ترسید که آسیبى به او رسانند، او را در میان ابر گذاشت که در آنجا شیر خورد و تربیت یابد. پس ناگاه دید آن پسر مرده به روى تختش افتاد، و این تنبیهى بود آن حضرت را که حذر کردن براى دفع قدر فایده نمى بخشد و تأدیبى بود که بر حق تعالى اعتماد ننمود و از شیاطین ترسید، و به تدبیر خود اطمینان نمود، و این امر نسبت به مقام نبوى و سلطنت او شایسته نبود، لذا ترک اولى شد.[9]
علّامه طباطبایی می فرماید: «آنچه به طور اجمال از میان اقوال و روایات مى توان پذیرفت، این است که: جسد نامبرده جنازۀ کودکى از سلیمان (ع) بوده که خداوند آن را بر تخت وى افکند، و در جمله" ثُمَّ أَنابَ قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی" اشعار، بلکه دلالت است بر این که: سلیمان (ع) از آن جسد امیدها داشته، و یا در راه خدا به او امیدها بسته بوده، و خدا او را قبض روح نموده و جسد بى جانش را بر تخت سلیمان افکنده تا او بدین وسیله آگاه گشته و امور را به خدا واگذارد، و تسلیم او شود».[10]
گفتنی است که هیچ کدام از این سه نظر در تفسیر آیۀ شریفه و نظر علّامه که قدر جامع بین نظر اوّل و سوم است با مقام نبوّت منافاتی ندارند و حضرت سلیمان نه مرتکب گناه شد، نه کار غیر معقولی انجام داد. در نهایت مرتکب ترک اولی شده است، امّا نظریات خرافی و بی اساس دیگری بیان شده است که منافات با مقام نبوّت دارد و پست بودن و بی اساس بودن هر یک در کتاب های تفسیری معتبر،[11] بیان شده است، جهت اطلاع به آنها مراجعه شود.
[1]. «ما سلیمان را آزمودیم و بر تخت او جسدى افکندیم سپس او به درگاه خداوند توبه کرد»، صاد، 34.
[2]. راغب اصفهانى، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق، داودی، صفوان عدنان، ص 623، دارالعلم الدار الشامیة، دمشق، بیروت، چاپ اول، 1412 ق.
[3]. قرشى، سید على اکبر، قاموس قرآن، ج 5، ص 147 و 148، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1371 ش؛ ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج 13، ص 317، دار صادر، بیروت،1414 ق؛ مهیار، رضا، فرهنگ ابجدى عربى- فارسى، ص 655؛ مصطفوى، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج 9، ص 22، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، 1360 ش؛ المفردات، ص 623.
[4]. التّحقیق، ج 2، ص 85؛ طریحى، فخر الدین، مجمع البحرین، ج 3، ص 25، کتابفروشى مرتضوى، تهران، 1375 ش.
[5]. طباطبایى، سید محمد حسین، المیزان فى تفسیر القرآن، ج 17، ص 204، دفتر انتشارات اسلامى، قم، چاپ پنجم، 1417 ق؛ حائرى تهرانى، میر سید على، مقتنیات الدرر و ملتقطات الثمر، ج 9، ص 169، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1377 ش.
[6]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 19، ص 280 و 281، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1374ش؛ قرشی، سید علی اکبر، تفسیر أحسن الحدیث، ج 9، ص 229، بنیاد بعثت، 1377ش؛ حسینى شیرازى، سید محمد، تبیین القرآن، ج 1، ص 467، دار العلوم، بیروت، چاپ دوم، 1423 ق.
[7] در زبان عرب معمول است که به انسان ضعیف و بسیار بیمار گاهى "جسد بلا روح" گفته مىشود.
[8]. طیب، سید عبد الحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج 11، ص 244، چاپ دوم، انتشارات اسلام، تهران، 1378 ش؛ مغنیه، محمد جواد، تفسیر الکاشف، ج 6، ص 379، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1424 ق؛ مغنیه، محمد جواد، التفسیر المبین، ص 601، بنیاد بعثت، قم.
[9]. حسینى، شاه عبدالعظیمى، حسین بن احمد، تفسیر اثنا عشرى، ج 11، ص 197، انتشارات میقات، تهران، چاپ اول، 1363 ش؛ کاشانى، محمد بن مرتضى، تفسیر المعین، محقّق، حسین درگاهی، ج 2، ص 1218 و 1219، کتابخانه آیة الله مرعشى نجفى، قم، چاپ اول، 1410 ق.
[10]. المیزان، ج 17، ص 204.
[11]. طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ج 8، ص 742 و 743، انتشارات ناصر خسرو، تهران، 1372 ش؛ اطیب البیان، ج 11، ص 243 و 244؛ تفسیر نمونه، ج 19، ص 281 و 282؛