کد سایت
ar22172
کد بایگانی
44484
نمایه
اهمیت و ویژگیهای تفسیر عصر صحابه
طبقه بندی موضوعی
علوم قرآنی
برچسب
تفسیر مأثور|تفسیر|عصر صحابه
خلاصه پرسش
اهمیت و ویژگیهای تفسیر عصر صحابه چیست؟
پرسش
اهمیت و ویژگیهای تفسیر عصر صحابه چیست؟
پاسخ اجمالی
بعد از پیامبر اکرم(ص) صحابه به تفسیر قرآن کریم پرداختند؛ و اگر سؤالى براى تازه مسلمانى پدید میآمد، آنرا با یاران پیامبر درمیان میگذاشت و در صورت امکان پاسخ سؤال را از آنان دریافت میکرد، اما حقیقت این است که اطلاعات صحابه درباره مفاهیم قرآنى متفاوت بود.
بسیارى از صحابه، تفسیر قرآن کریم را بدون واسطه از زبان پیامبر شنیده بودند، اگرچه این تفسیر بهطور کامل به ما نرسیده است، و غیر از حضرت على(ع) هم در طول تاریخ کسى نگفته است که تفسیر قرآن کریم را بهطور کامل در اختیار داشته و یا آنکه پیامبر(ص) راجع به فرد دیگری او را مفسر کامل دانسته باشد، امّا بهطور کلی، تفسیر صحابه به عنوان گنجینهاى کمنظیر قابل دقت است.
برای تفسیر در عصر صحابه، که نقطه آغاز تبیین قرآن است، ویژگیهای گوناگونی در کتابهای علوم قرآنی بیان شده است؛ مانند: استفاده از ادبیات و لغت در تفسیر، استفاده زیاد از حدیث، و بسنده کردن به گزارشهای کوتاه.
البته این شیوهها تا امروز نیز از ویژگیهای برخی تفاسیر به شمار میآید.
بسیارى از صحابه، تفسیر قرآن کریم را بدون واسطه از زبان پیامبر شنیده بودند، اگرچه این تفسیر بهطور کامل به ما نرسیده است، و غیر از حضرت على(ع) هم در طول تاریخ کسى نگفته است که تفسیر قرآن کریم را بهطور کامل در اختیار داشته و یا آنکه پیامبر(ص) راجع به فرد دیگری او را مفسر کامل دانسته باشد، امّا بهطور کلی، تفسیر صحابه به عنوان گنجینهاى کمنظیر قابل دقت است.
برای تفسیر در عصر صحابه، که نقطه آغاز تبیین قرآن است، ویژگیهای گوناگونی در کتابهای علوم قرآنی بیان شده است؛ مانند: استفاده از ادبیات و لغت در تفسیر، استفاده زیاد از حدیث، و بسنده کردن به گزارشهای کوتاه.
البته این شیوهها تا امروز نیز از ویژگیهای برخی تفاسیر به شمار میآید.
پاسخ تفصیلی
«صحابه» از ریشه «صحب» در لغت جمع «صحابى»، به معناى همراهى و معاشرت است؛ وقتى که گفته میشود «تصاحب الرجلان»؛ یعنى آن دو مرد همراه شدند و «استصحبه»؛ یعنى همیشه همراه او بود.[1] «صاحب» به معناى ملازم و همنشین است؛ خواه انسان باشد، یا حیوان و یا مکان و زمان؛ و تفاوتى نمیکند میان مصاحبتی که با همراهی جسم مادی بوده و یا با توجه و عنایت باشد.
مصاحبت بهکار گرفته نمیشود، مگر آنجا که همراهی زیاد باشد؛ پس هر مصاحبتى اجتماع است، امّا هر اجتماعى مصاحبت نیست.[2]
اندیشمندان دینی تعاریف متفاوتى از صحابه ارائه نمودهاند؛[3] مانند اینکه گفتهاند: صحابى کسى است که یک و یا دو سال با پیامبر همراه بوده و یا در یک و یا دو غزوه شرکت کرده باشد.[4] و یا صحابه به کسى گفته میشود که ملازمت و همراهى او به اندازهاى بوده است که عرفاً به او صحابى گفته شود؛ بدون اینکه بتوانند زمان معیّنى براى این ملازمت و همراهى مشخص نموده باشند.[5]
از آنچه در تعریف صحابه گفتهاند؛ به دست میآید که بعضى از اندیشمندان و حدیثشناسان، زمان مشخص و قید معیّنى براى صحابه در نظر گرفته و بعضى دیگر معناى آنرا توسعه داده و به هر کسى که پیامبر را دیده باشد صحابى گفتهاند؛ چه از پیامبر روایت کرده و یا نکرده باشد. اما حقیقت مطلب این است که شرط لازم صحابى بودن ملاقات، همراهى و همنشینى با پیامبر خدا(ص) است و تا زمانى که ملاقات و همراهى صورت نگرفته باشد، مصاحبت نیز به عمل نیامده است.[6]
مشهورترین مفسران صحابه
بدون تردید بعد از پیامبر اکرم(ص) صحابه به تفسیر قرآن کریم پرداختند؛ و اگر سؤالى براى تازه مسلمانى پدید میآمد، آنرا با یاران پیامبر درمیان میگذاشت و در صورت امکان پاسخ سؤال را از آنان دریافت میکرد، اما حقیقت این است که اطلاعات صحابه درباره مفاهیم قرآنى متفاوت بود؛ این تفاوت در آگاهى نسبت به قرآن کریم را میتوان به روشنى از زبان خود آنان بهدست آورد. برای نمونه؛ اَنَس روایت کرده است که عمر(خلیفه دوم) بر فراز منبر آیه «وَ فاکِهَةً وَ أَبًّا»[7] را خواند و سپس گفت: امّا کلمه «فاکهه» را شناختیم ولی معناى «أب» چیست؟ سپس به تأمّل فرو رفت و گفت: به جانم سوگند! این مطلب سخت و دشوارى است.[8]
مجاهد از قول ابن عباس نقل میکند که گفت: معناى آیه «فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»[9] را نمیدانستم تا اینکه دو عرب بادیهنشین بر سر چاهى با یکدیگر به نزاع برخاستند. یکى از آنان گفت: «أنا فطرتها» و دیگرى در مقابل گفت: «أنا ابتدأتها».[10]
اما وقتى که به نحوهی برخورد امام على(ع) با سؤالات قرآنى مینگریم، متوجّه میشویم که نهتنها هیچ سؤالى از سؤالات قرآنى را بدون پاسخ نگذاشته، بلکه با بیانى شیرین و همه فهم میفرماید: «از من بپرسید».
نکته مهم اینجا است که در کتابهاى علوم قرآنى به این مطلب اشاره شده است که ده تن از صحابه در تفسیر شهرت یافتهاند؛ خلفاى چهارگانه، ابن مسعود، ابن عباس، ابی بن کعب، زید بن ثابت، ابو موسى اشعرى و عبد اللّه بن زبیر.[11] امّا چون در عمل با مشکل کمی روایت از بعضى صحابه مانند خلفاى سهگانه مواجه شدهاند، به توجیه روى آورده و گفتهاند: اما خلفا آنکه بیشتر از همه آنها از او روایت شده، على بن ابیطالب است و روایت از آن سه جدّاً کم است، و گویا علت این بود که آنها قبل از على از دنیا رفتند.[12]
همچنین گفتهاند: على بن ابیطالب(ع) از بین خلفاى راشدین بیشترین روایت را در زمینه تفسیر دارد. علت آن در مرحله نخست این است که وى مدت طولانى مشغول امور مربوط به خلافت نبود و این مدت تا پایان خلافت عثمان ادامه داشت و دیگر اینکه او تا زمانى که در قید حیات بود مردم نیاز بیشترى به کسى پیدا کردند که معانى قرآن کریم را براى آنها تفسیر نماید. علت دیگر آن گسترش سرزمین اسلام است و نیز اینکه بسیارى از غیر عربها اسلام آوردند و اسلام آوردن آنها نزدیک بود که خصوصیات زبان عربى را از بین ببرد.[13]
به هر حال؛ خلفای قبل از امام علی را نمیتوان از مفسران قرآن کریم به شمار آورد؛ زیرا آنان در برابر سؤالات مسلمانان درباره قرآن درمانده میشدند. بنابر این، از بررسى اقوال اندیشمندان و تحلیل گفتار آنان به دست میآید که پیشگامان تفسیر در زمان شکلگیرى حدیث و در بین صحابه عبارتند از: حضرت على بن ابیطالب(ع)، عبد اللّه بن مسعود، ابىّ ابن کعب و عبد اللّه بن عباس.[14]
از یاران دیگر پیامبر روایاتى درباره تفسیر قرآن کریم نقل شده است، امّا تعداد روایات نقل شده از آنان از انگشتان دست تجاوز نمیکند.[15]
اهمیت تفسیر صحابه
رسول خدا(ص) رسالت ابلاغ و تبیین برنامهاى را بر عهده داشت که دربرگیرنده تمام جوانب زندگانى انسان و جامعه انسانى در تمام زمانها و مکانها است. امّا مردم زمانش با پدیده وحى آشنا نبوده و در پذیرش آن برنامه دچار شک و تردید بودند؛ تردید آنها به این جهت بود که پیامبر(ص) میفرمود سخن خداست و از طریق جبرئیل آمده است و آنها نمیتوانستند این مسیر ارتباطى را بپذیرند. امّا وقتى به محتواى برنامه مینگریستند، آنرا زیبا و دلربا میدیدند؛ لذا خیلى از اوقات در پذیرش آن با تأخّر زمانى مواجه میشدند و تعداد پذیرندگان آئین جدید بهتدریج رو به افزایش میگذاشت.
علاوه بر این، چون پیامبر در بین آنان بود و هرگاه سؤالى برایشان پدید میآمد، آنرا از پیامبر(ص) میپرسیدند و پاسخ سؤال خویش را دریافت میکردند، میتوان گفت؛ ضرورت تفسیر را خیلى زیاد احساس نمیکردند. اما در این بین هم، عدهاى از یاران نزدیک ایشان بهدنبال آن بودند که نظر پیامبر را درباره قرآن کریم جویا شده و آنرا به خاطر بسپارند. هر چند اینان در مقدار تفسیر آیات با یکدیگر متفاوت بودند، اما مجموعه اطلاعاتى که درباره قرآن کریم داشتند، بهعنوان یک ذخیره کمنظیر در خور اهمیت بوده است.[16] این اهمیت و برجستگى از جنبههاى ذیل قابل بررسى است:
1. بسیارى از صحابه، تفسیر قرآن کریم را بدون واسطه از زبان پیامبر شنیده بودند، گرچه این تفسیر بهطور کامل به ما نرسیده است، و غیر از حضرت على(ع) هم در طول تاریخ کسى نگفته است که تفسیر قرآن کریم را کاملاً در اختیار داشته و یا از سوى پیامبر(ص) راجع به کسى دیگر گفته شده باشد، امّا بهطور کلی؛ تفسیر صحابه به عنوان گنجینهاى کمنظیر قابل دقت است:[17]
شقیق بن سلمة میگوید: «عبد اللّه بن مسعود به ما گفت: به خدا قسم هفتاد و چند سوره از قرآن کریم را از زبان رسول خدا فرا گرفتم».[18]
انس بن مالک نقل میکند: «رسول خدا(ص) به ابىّ ابن کعب گفت: خداوند به من دستور داده است که قرآن را بر شما بخوانم. ابى از پیامبر پرسید: خداوند اسم مرا براى شما مشخص کرده است؟ پیامبر فرمود: بلى! سپس ابىّ شروع به گریه کردن نمود».[19]
2. برخى از یاران پیامبر خدا(ص) در هنگام فرود آمدن قرآن کریم همراه و ملازم وى بودند، و با سبب نزول و شرایط زمانى و مکانى آیات آشنا بودند.[20] وهب بن عبد اللّه بن ابى الطفیل نقل میکند که به هنگام ایراد خطبه على(ع)، حضور داشتم که این مطلب را فرمود: «از من سؤال کنید. به خدا قسم از هر چیزى که بپرسید، پاسخ آنرا میدهم. از من در مورد قرآن بپرسید. به خدا قسم آیهاى در قرآن وجود ندارد مگر آنکه من شأن نزول آنرا میدانم و میدانم در شب نازل شده است یا در روز؛ در زمین هموار نازل شده است یا در کوه...».[21]
3. در زمان صحابه، مردم با زبان عربى فصیح صحبت میکردند، و این نحوه سخن گفتن به فهم دقیقتر قرآن کریم کمک میکرد. لذا آنچه را که خودشان از قرآن میفهمیدند ممکن بود که مورد قبول پیامبر(ص) نیز واقع شود.[22] امام علی(ع) میفرماید: «پیامبر خدا(ص)، مرا [براى قضاوت] به یمن فرستاد. گفتم: ای پیامبر خدا! مرا به سوی قومی که از من سالمندترند، میفرستی تا میان آنان قضاوت کنم؟ پیامبر فرمود: برو که خدای متعال، زبانت را استوار میدارد و قلبت را راهنمایی میکند».[23]
در همین ارتباط است که عبد اللّه ابن ابى زید درباره روش تفسیرى ابن عباس گوید: «وقتى که سؤالى از ابن عباس میپرسیدند، اگر جوابش در قرآن بود، آنرا بیان میکرد و اگر جوابش را در قرآن پیدا نمیکرد ولى در سخنان رسول خدا(ص) وجود داشت آنرا گزارش میکرد، و اگر نه در قرآن و نه در سخنان رسول خدا نمییافت، نظر خودش را بیان میکرد».[24]
4. با توجه به اینکه صحابه با پیامبر(ص) حشر و نشر داشتند و در بسیارى از اوقات در خدمت آنحضرت بودند، لذا اطلاعات زیادى درباره سیره عملى و نظرى پیامبر داشتند و این اطلاعات کمک زیادى به فهم آیات قرآن مینمود.
در نتیجه باید گفت که صحابه در ارتباط با قرآن، دو وظیفه مهم بر عهده داشتند:
الف. حفظ و حراست از قرآن و جلوگیرى از تحریف آن.
ب. تفسیر و تبیین قرآن براى تازه مسلمانان.[25]
ویژگیهاى تفسیر در عصر صحابه
برای این دوره، که نقطه آغاز تبیین قرآن است،[26] ویژگیهای گوناگونی در کتابهای علوم قرآنی بیان شده است؛ که در اینجا به برخی از آنها اشاره میشود:
یک. تفسیر از محدوده ادبى و لغوى فراتر نمیرفت و استفاده از شواهد کهن شعر جاهلى (بیشتر در توضیح مفردات قرآنى) امرى رایج بود، بهویژه نزد برخى از صحابه این موضوع کاربرد بیشترى داشت و یکى از منابع تفسیر در این دوره نیز بهشمار میرفت.[27]
دو. تفسیر در این دوره شاخهاى از علم حدیث میباشد و در حوزه نقل احادیث قرار دارد و تفسیر صحابه، گزارشگر روایات نبوى است نه تفسیر به معناى اصطلاحى آن. از این شیوه، به تفسیر مأثور (اثرى و نقلى) تعبیر میشود و از این بابت، اختلاف، اندک است[28] و تفاوتهاى چشمگیر در تفسیر آیات دیده نمیشود.
سه. تمام قرآن تفسیر نشد؛ زیرا نه عمر شریف پیامبر اکرم(ص) به این امر کفاف کرد و نه جامعه اسلامى - به خاطر شکلگیرى مراحل نخستین- نیازى داشت و نه سطح افکار چنان بود که از دقایق آیات، بتوان پرده برداشت.[29]
چهار. صحابه در تفسیر به گزارشهاى کوتاه بسنده میکردند و الزامى به تفصیل معانى در خویش نمیدیدند و قرآن را با زمینههاى ادبى، فلسفى، کلامى، عرفانى، علمى و ... آمیخته نمیکردند و اگرچه گاه ضوابط ادبى را در تفسیر قرآن میبینیم، چنانکه روش ابن عباس چنین بود، ولى هنوز این دیدگاه شکل کامل به خود نگرفته بود.[30]
البته از این شیوهها نیز بعداً تا امروز استفاده شد، و میتوان گفت؛ هنوز نیز از ویژگیهای برخی از تفاسیر به حساب میآید.
مصاحبت بهکار گرفته نمیشود، مگر آنجا که همراهی زیاد باشد؛ پس هر مصاحبتى اجتماع است، امّا هر اجتماعى مصاحبت نیست.[2]
اندیشمندان دینی تعاریف متفاوتى از صحابه ارائه نمودهاند؛[3] مانند اینکه گفتهاند: صحابى کسى است که یک و یا دو سال با پیامبر همراه بوده و یا در یک و یا دو غزوه شرکت کرده باشد.[4] و یا صحابه به کسى گفته میشود که ملازمت و همراهى او به اندازهاى بوده است که عرفاً به او صحابى گفته شود؛ بدون اینکه بتوانند زمان معیّنى براى این ملازمت و همراهى مشخص نموده باشند.[5]
از آنچه در تعریف صحابه گفتهاند؛ به دست میآید که بعضى از اندیشمندان و حدیثشناسان، زمان مشخص و قید معیّنى براى صحابه در نظر گرفته و بعضى دیگر معناى آنرا توسعه داده و به هر کسى که پیامبر را دیده باشد صحابى گفتهاند؛ چه از پیامبر روایت کرده و یا نکرده باشد. اما حقیقت مطلب این است که شرط لازم صحابى بودن ملاقات، همراهى و همنشینى با پیامبر خدا(ص) است و تا زمانى که ملاقات و همراهى صورت نگرفته باشد، مصاحبت نیز به عمل نیامده است.[6]
مشهورترین مفسران صحابه
بدون تردید بعد از پیامبر اکرم(ص) صحابه به تفسیر قرآن کریم پرداختند؛ و اگر سؤالى براى تازه مسلمانى پدید میآمد، آنرا با یاران پیامبر درمیان میگذاشت و در صورت امکان پاسخ سؤال را از آنان دریافت میکرد، اما حقیقت این است که اطلاعات صحابه درباره مفاهیم قرآنى متفاوت بود؛ این تفاوت در آگاهى نسبت به قرآن کریم را میتوان به روشنى از زبان خود آنان بهدست آورد. برای نمونه؛ اَنَس روایت کرده است که عمر(خلیفه دوم) بر فراز منبر آیه «وَ فاکِهَةً وَ أَبًّا»[7] را خواند و سپس گفت: امّا کلمه «فاکهه» را شناختیم ولی معناى «أب» چیست؟ سپس به تأمّل فرو رفت و گفت: به جانم سوگند! این مطلب سخت و دشوارى است.[8]
مجاهد از قول ابن عباس نقل میکند که گفت: معناى آیه «فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»[9] را نمیدانستم تا اینکه دو عرب بادیهنشین بر سر چاهى با یکدیگر به نزاع برخاستند. یکى از آنان گفت: «أنا فطرتها» و دیگرى در مقابل گفت: «أنا ابتدأتها».[10]
اما وقتى که به نحوهی برخورد امام على(ع) با سؤالات قرآنى مینگریم، متوجّه میشویم که نهتنها هیچ سؤالى از سؤالات قرآنى را بدون پاسخ نگذاشته، بلکه با بیانى شیرین و همه فهم میفرماید: «از من بپرسید».
نکته مهم اینجا است که در کتابهاى علوم قرآنى به این مطلب اشاره شده است که ده تن از صحابه در تفسیر شهرت یافتهاند؛ خلفاى چهارگانه، ابن مسعود، ابن عباس، ابی بن کعب، زید بن ثابت، ابو موسى اشعرى و عبد اللّه بن زبیر.[11] امّا چون در عمل با مشکل کمی روایت از بعضى صحابه مانند خلفاى سهگانه مواجه شدهاند، به توجیه روى آورده و گفتهاند: اما خلفا آنکه بیشتر از همه آنها از او روایت شده، على بن ابیطالب است و روایت از آن سه جدّاً کم است، و گویا علت این بود که آنها قبل از على از دنیا رفتند.[12]
همچنین گفتهاند: على بن ابیطالب(ع) از بین خلفاى راشدین بیشترین روایت را در زمینه تفسیر دارد. علت آن در مرحله نخست این است که وى مدت طولانى مشغول امور مربوط به خلافت نبود و این مدت تا پایان خلافت عثمان ادامه داشت و دیگر اینکه او تا زمانى که در قید حیات بود مردم نیاز بیشترى به کسى پیدا کردند که معانى قرآن کریم را براى آنها تفسیر نماید. علت دیگر آن گسترش سرزمین اسلام است و نیز اینکه بسیارى از غیر عربها اسلام آوردند و اسلام آوردن آنها نزدیک بود که خصوصیات زبان عربى را از بین ببرد.[13]
به هر حال؛ خلفای قبل از امام علی را نمیتوان از مفسران قرآن کریم به شمار آورد؛ زیرا آنان در برابر سؤالات مسلمانان درباره قرآن درمانده میشدند. بنابر این، از بررسى اقوال اندیشمندان و تحلیل گفتار آنان به دست میآید که پیشگامان تفسیر در زمان شکلگیرى حدیث و در بین صحابه عبارتند از: حضرت على بن ابیطالب(ع)، عبد اللّه بن مسعود، ابىّ ابن کعب و عبد اللّه بن عباس.[14]
از یاران دیگر پیامبر روایاتى درباره تفسیر قرآن کریم نقل شده است، امّا تعداد روایات نقل شده از آنان از انگشتان دست تجاوز نمیکند.[15]
اهمیت تفسیر صحابه
رسول خدا(ص) رسالت ابلاغ و تبیین برنامهاى را بر عهده داشت که دربرگیرنده تمام جوانب زندگانى انسان و جامعه انسانى در تمام زمانها و مکانها است. امّا مردم زمانش با پدیده وحى آشنا نبوده و در پذیرش آن برنامه دچار شک و تردید بودند؛ تردید آنها به این جهت بود که پیامبر(ص) میفرمود سخن خداست و از طریق جبرئیل آمده است و آنها نمیتوانستند این مسیر ارتباطى را بپذیرند. امّا وقتى به محتواى برنامه مینگریستند، آنرا زیبا و دلربا میدیدند؛ لذا خیلى از اوقات در پذیرش آن با تأخّر زمانى مواجه میشدند و تعداد پذیرندگان آئین جدید بهتدریج رو به افزایش میگذاشت.
علاوه بر این، چون پیامبر در بین آنان بود و هرگاه سؤالى برایشان پدید میآمد، آنرا از پیامبر(ص) میپرسیدند و پاسخ سؤال خویش را دریافت میکردند، میتوان گفت؛ ضرورت تفسیر را خیلى زیاد احساس نمیکردند. اما در این بین هم، عدهاى از یاران نزدیک ایشان بهدنبال آن بودند که نظر پیامبر را درباره قرآن کریم جویا شده و آنرا به خاطر بسپارند. هر چند اینان در مقدار تفسیر آیات با یکدیگر متفاوت بودند، اما مجموعه اطلاعاتى که درباره قرآن کریم داشتند، بهعنوان یک ذخیره کمنظیر در خور اهمیت بوده است.[16] این اهمیت و برجستگى از جنبههاى ذیل قابل بررسى است:
1. بسیارى از صحابه، تفسیر قرآن کریم را بدون واسطه از زبان پیامبر شنیده بودند، گرچه این تفسیر بهطور کامل به ما نرسیده است، و غیر از حضرت على(ع) هم در طول تاریخ کسى نگفته است که تفسیر قرآن کریم را کاملاً در اختیار داشته و یا از سوى پیامبر(ص) راجع به کسى دیگر گفته شده باشد، امّا بهطور کلی؛ تفسیر صحابه به عنوان گنجینهاى کمنظیر قابل دقت است:[17]
شقیق بن سلمة میگوید: «عبد اللّه بن مسعود به ما گفت: به خدا قسم هفتاد و چند سوره از قرآن کریم را از زبان رسول خدا فرا گرفتم».[18]
انس بن مالک نقل میکند: «رسول خدا(ص) به ابىّ ابن کعب گفت: خداوند به من دستور داده است که قرآن را بر شما بخوانم. ابى از پیامبر پرسید: خداوند اسم مرا براى شما مشخص کرده است؟ پیامبر فرمود: بلى! سپس ابىّ شروع به گریه کردن نمود».[19]
2. برخى از یاران پیامبر خدا(ص) در هنگام فرود آمدن قرآن کریم همراه و ملازم وى بودند، و با سبب نزول و شرایط زمانى و مکانى آیات آشنا بودند.[20] وهب بن عبد اللّه بن ابى الطفیل نقل میکند که به هنگام ایراد خطبه على(ع)، حضور داشتم که این مطلب را فرمود: «از من سؤال کنید. به خدا قسم از هر چیزى که بپرسید، پاسخ آنرا میدهم. از من در مورد قرآن بپرسید. به خدا قسم آیهاى در قرآن وجود ندارد مگر آنکه من شأن نزول آنرا میدانم و میدانم در شب نازل شده است یا در روز؛ در زمین هموار نازل شده است یا در کوه...».[21]
3. در زمان صحابه، مردم با زبان عربى فصیح صحبت میکردند، و این نحوه سخن گفتن به فهم دقیقتر قرآن کریم کمک میکرد. لذا آنچه را که خودشان از قرآن میفهمیدند ممکن بود که مورد قبول پیامبر(ص) نیز واقع شود.[22] امام علی(ع) میفرماید: «پیامبر خدا(ص)، مرا [براى قضاوت] به یمن فرستاد. گفتم: ای پیامبر خدا! مرا به سوی قومی که از من سالمندترند، میفرستی تا میان آنان قضاوت کنم؟ پیامبر فرمود: برو که خدای متعال، زبانت را استوار میدارد و قلبت را راهنمایی میکند».[23]
در همین ارتباط است که عبد اللّه ابن ابى زید درباره روش تفسیرى ابن عباس گوید: «وقتى که سؤالى از ابن عباس میپرسیدند، اگر جوابش در قرآن بود، آنرا بیان میکرد و اگر جوابش را در قرآن پیدا نمیکرد ولى در سخنان رسول خدا(ص) وجود داشت آنرا گزارش میکرد، و اگر نه در قرآن و نه در سخنان رسول خدا نمییافت، نظر خودش را بیان میکرد».[24]
4. با توجه به اینکه صحابه با پیامبر(ص) حشر و نشر داشتند و در بسیارى از اوقات در خدمت آنحضرت بودند، لذا اطلاعات زیادى درباره سیره عملى و نظرى پیامبر داشتند و این اطلاعات کمک زیادى به فهم آیات قرآن مینمود.
در نتیجه باید گفت که صحابه در ارتباط با قرآن، دو وظیفه مهم بر عهده داشتند:
الف. حفظ و حراست از قرآن و جلوگیرى از تحریف آن.
ب. تفسیر و تبیین قرآن براى تازه مسلمانان.[25]
ویژگیهاى تفسیر در عصر صحابه
برای این دوره، که نقطه آغاز تبیین قرآن است،[26] ویژگیهای گوناگونی در کتابهای علوم قرآنی بیان شده است؛ که در اینجا به برخی از آنها اشاره میشود:
یک. تفسیر از محدوده ادبى و لغوى فراتر نمیرفت و استفاده از شواهد کهن شعر جاهلى (بیشتر در توضیح مفردات قرآنى) امرى رایج بود، بهویژه نزد برخى از صحابه این موضوع کاربرد بیشترى داشت و یکى از منابع تفسیر در این دوره نیز بهشمار میرفت.[27]
دو. تفسیر در این دوره شاخهاى از علم حدیث میباشد و در حوزه نقل احادیث قرار دارد و تفسیر صحابه، گزارشگر روایات نبوى است نه تفسیر به معناى اصطلاحى آن. از این شیوه، به تفسیر مأثور (اثرى و نقلى) تعبیر میشود و از این بابت، اختلاف، اندک است[28] و تفاوتهاى چشمگیر در تفسیر آیات دیده نمیشود.
سه. تمام قرآن تفسیر نشد؛ زیرا نه عمر شریف پیامبر اکرم(ص) به این امر کفاف کرد و نه جامعه اسلامى - به خاطر شکلگیرى مراحل نخستین- نیازى داشت و نه سطح افکار چنان بود که از دقایق آیات، بتوان پرده برداشت.[29]
چهار. صحابه در تفسیر به گزارشهاى کوتاه بسنده میکردند و الزامى به تفصیل معانى در خویش نمیدیدند و قرآن را با زمینههاى ادبى، فلسفى، کلامى، عرفانى، علمى و ... آمیخته نمیکردند و اگرچه گاه ضوابط ادبى را در تفسیر قرآن میبینیم، چنانکه روش ابن عباس چنین بود، ولى هنوز این دیدگاه شکل کامل به خود نگرفته بود.[30]
البته از این شیوهها نیز بعداً تا امروز استفاده شد، و میتوان گفت؛ هنوز نیز از ویژگیهای برخی از تفاسیر به حساب میآید.
[1]. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج 1، ص 519 – 520، بیروت، دار صادر، چاپ سوم.
[2]. راغب اصفهانى، حسین بن محمد، مفردات الفاظ قرآن، ص 476، بیروت، دار القلم، چاپ اول.
[3]. ر.ک: قاسمى، محمد جمال الدین، قواعد التحدیث، ص 49، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1414ق؛ ابو زهو، محمد بن محمد، الحدیث و المحدثون، ص 129، دار الکتب العربیة، 1984ق؛ ابوریه، شیخ محمود، اضواء على السنة المحمدیه، ص 348، مصر، دار المعارف، 1406ق.
[4]. ابن صلاح، عثمان بن عبد الرحمن، معرفة أنواع علوم الحدیث(مقدمه ابن صلاح)، محقق، عتر، نور الدین، ص 293، سوریه، دار الفکر، 1406ق.
[5]. خضرى بک، محمد، اصول الفقه، ص 224، مصر، المکتبة التجاریة الکبرى، 1389ق.
[6]. مروتى، سهراب، پژوهشى پیرامون تاریخ تفسیر قرآن، ص 84، تهران، نشر رمز، چاپ اول، 1381ش.
[7]. عبس، 31.
[8]. شاطبى، ابو اسحق، الموافقات، ج 2، ص 139، بیجا، دار ابن عفان، چاپ اول، 1417ق.
[9]. انعام، 14.
[10]. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج 7، ص 101، بیروت، دار المعرفة، چاپ اول، 1412ق؛ سیوطی، جلال الدین، الاتقان فی علوم القرآن، ج 1، ص 373، بیروت، دار الکتاب العربی، چاپ دوم، 1421ق.
[11]. الإتقان فی علوم القرآن، ج 2، ص 466؛ ذهبی، محمد حسین، التفسیر و المفسرون، ج 1، ص 63، بیروت، دار احیاء التراث العربى، بیتا؛ زرقانی، محمد عبد العظیم، مناهل العرفان فی علوم القرآن، ج 1، ص 482، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بیتا.
[12]. الإتقان فی علوم القرآن، ج 2، ص 466.
[13]. التفسیر و المفسرون، ج 1، ص 63 – 64.
[14]. پژوهشى پیرامون تاریخ تفسیر قرآن، ص 87 – 88.
[15]. ر.ک: امین، احمد، فجر الاسلام، ص 202، بیروت، دار الکتاب العربى، 1412ق؛ پژوهشى پیرامون تاریخ تفسیر قرآن، ص 88.
[16]. پژوهشى پیرامون تاریخ تفسیر قرآن، ص 88.
[17]. همان، ص 89.
[18]. ابن حجر عسقلانی، أحمد بن علی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج 9، ص 48، بیروت، دار المعرفة، 1379ق.
[19]. قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، المسند الصحیح المختصر بنقل العدل عن العدل إلى رسول الله(صحیح مسلم)، محقق، عبد الباقی، محمد فؤاد، ج 4، ص 1915، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، بیتا.
[20]. پژوهشى پیرامون تاریخ تفسیر قرآن، ص 89.
[21]. ابن عبدالبر، یوسف بن عبد الله، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، تحقیق، بجاوی، علی محمد، ج 3، ص 1107، بیروت، دار الجیل، چاپ اول، 1412ق.
[22]. پژوهشى پیرامون تاریخ تفسیر قرآن، ص 90.
[23]. شیبانی، أحمد بن محمد، مسند احمد بن حنبل، محقق، شاکر، أحمد محمد، ج 1، ص 459، قاهره، دار الحدیث، چاپ اول، 11416ق.
[24]. عسقلانى، ابن حجر، احمد بن على، الاصابه فى تمییز الصحابه، ج 2، ص 961، قاهره، مطبعة السعادة، 1328ق.
[25]. پژوهشى پیرامون تاریخ تفسیر قرآن، ص 90.
[26]. التفسیر و المفسرون، ج 1، ص 99.
[27]. حجتى، سید محمد باقر، سه مقاله در تاریخ تفسیر و نحو، ص 105، تهران، بنیاد قرآن، چاپ اول، 1360ش؛ شاهرودى، عبد الوهاب، ارغنون آسمانى، جستارى در قرآن، عرفان و تفاسیر عرفانى، ص 98، رشت، کتاب مبین، چاپ اول، 1383ش.
[28]. ارغنون آسمانى، جستارى در قرآن، عرفان و تفاسیر عرفانى، ص 98؛ طاهری، حبیب الله، درسهایى از علوم قرآنى، ج 2، ص 24، قم، اسوه، چاپ اول، 1377ش.
[29]. متولى، عبد الحمید محمود، أضواء على مناهج بعض المفسرین من زوایا علوم القرآن، ص 95، بیجا، اسلامیة، 1420ق؛ ارغنون آسمانى، جستارى در قرآن، عرفان و تفاسیر عرفانى، ص 98.
[30]. ارغنون آسمانى، جستارى در قرآن، عرفان و تفاسیر عرفانى، ص 98 – 99.