براى "عدل"، معانى مختلفى شده است که عبارتاند از: موزون بودن اجزاى یک مجموعهى مرکب، رعایت حقوق افراد و اعطاى حق به صاحب حق، رعایت استحقاق در افاضهى وجود، و تساوى و نفى هرگونه تبعیض. اما معنایى که مناسب سؤال است، تساوى و نفى هرگونه تبعیض میباشد و مقابل آن، ظلم و تبعیض است؛ یعنى با همه کس و همه چیز در شرایط مختلف یکسان رفتار شود و یا با شرایط مساوى، رفتاری متفاوت صورت گیرد.
مفهوم حق و استحقاق، دربارهى اشیاء نسبت به خداوند به معناى نیاز و امکان وجود یا کمال وجود است و هر موجودى به حکم فیّاض و فاعل تام بودن خداوند، آنچه را که مستحق است، دریافت میکند و اگر کمبودى مشاهده میشود، اشکال در ظرفیت قابل و گیرنده فیض است.
اما اینکه چرا خداوند، جهان و موجودات آنرا اینگونه آفریده، و آیا افعال خداوند معلل به اغراض است، یا نه؟
طبق نظر معتزله و بر خلاف اشاعره افعال خداوند معلّل به غرض و مصالح و بر اساس انتخاب اصلح است؛ لذا نظام موجود، نظام احسن میباشد. حکماى اسلامى شیعه پس از تقسیم غایت به غایت فعل و غایت فاعل، هر فعلى را داراى غایت دانسته و ذات اقدس الاهى را غایت کل، یعنى غایة الغایات میدانند و اشیاء همه از او و به سوى او است: "و انّ الى ربّک المنتهى".
نحوهى ترتیب و نظام موجودات، ذاتى آنها است و عین وجودشان میباشد که با یک اراده الاهى همهی آنها محقق شدهاند و چنین نیست که با یک اراده محقق شده و با ارادهى دیگر نظام یافته باشند، تا قبل از آن وجود و حقى داشته باشند. اختلافى که در عالم هستى است در واقع تفاوت است، نه تبعیض و آنچه با عدل منافات دارد، تبعیض است نه تفاوت. بر اساس قانون علت و معلول، تفاوت، ذاتى موجودات میباشد؛ زیرا از هر علتى، معلول خاص صادر میشود و چون علتها مختلف است، پس معلولها هم مختلف میباشند؛ زیرا تخلف معلول از علت محال است و معلول با علت خود باید سنخیّت داشته باشد. علاوه بر این در اختلاف، آثار مثبتى وجود دارد که در یکسان بودن نیست، مثل تحرک، جنبش و غیره. جهان مانند پیکرهى انسان است که براى تحقق کل، باید اجزاى مختلفى کنار هم جمع شوند؛ از اینرو براى به وجود آمدن نظام احسن، وجود تفاوت (نه تبعیض) ضرورى است، و اگر زیبایى و زشتى در کنار هم نبود نه زیبا، زیبا بود و نه زشت، زشت بود.
اما راجع به بلایا و مصائب باید گفت: در نظام هستى انواع مختلفى از بلایا و مصائب وجود دارد: بعضى بلایا نتیجهى کار خود انسان است؛ برخى بلاها که بر اثر سهل انگارى دیگران مانند پدر و مادر نصیب فرزند میشود. هر دو قسم مربوط به انسان است و نباید به بارى تعالى نسبت داد.
و گاهى بلا براى از بین بردن گناه میباشد و در واقع کفارهى گناهان است، مصائبى که باعث بیدارى و غفلتزدایى است، یا گاهى براى امتحان و تکامل افراد است که نه تنها با عدالت تنافى ندارد، بلکه عین رحمت و کرم پروردگار است.
اما اینکه یکى را روزى میدهد و دیگرى را نه، سخن صحیحى نیست؛ زیرا روزى تمام جنبندگان بر عهدهى خداوند است، ولى قیام به طلب روزى و تلاش در این راه، وظیفهى بندگان است و ترتیب امور جمیع اسباب ظاهرى و غیر ظاهرى به تقدیر الاهى است، و خداوند ابتداءً کسى را از روزى محروم نمیکند. در روایات، رزق و روزى دو گونه آمده است: "رزق طالب" و "رزق مطلوب". رزق طالب، رزقى است که به سراغ افراد میآید و رزق مطلوب، رزقى است که به سراغش میروند. رزق طالب همان رزق وجود و هستى، عمر و... مىباشد، و رزق مطلوب با تلاش و فراهم نمودن امکانات لازم به دست میآید.
در مورد هدایت و اضلال حق تعالى میتوان گفت: هدایت خداوند به دو نوع تکوینى و تشریعى تقسیم میشود، و هدایت تکوینى نیز، به هدایت عام و هدایت خاص، منقسم میگردد. هدایت تکوینى عام، روزى همهی بندگان است که هم شامل کافر و... و هم مؤمن مىشود، لکن هدایت تکوینى خاص، روزى بندگان خاص الاهى است.
اضلال(رها کردن) خداوند، هرگز ابتدایى نبوده و آن ذات مقدس ابتداءً کسى را گمراه و رها نمىنماید، اما اگر بندهاى از اوامر و نواهى(هدایت تشریعى) او پیروى ننمود و راه تبهکارى در پیش گرفت، خداوند او را به حال خویش رها مینماید، و این، "اضلال" الاهى است.
آیا تفاوت بین مخلوقات و مخصوصاً انسانها صحیح است؟ چرا خداوند یکى را روزى مىدهد و دیگرى را نه، یکى را زیبا و دیگرى را زشت خلق میکند، یکى را هدایت میکند و دیگرى را رها مینماید، آیا این با عدالت خداوند منافات ندارد؟
براى جواب سؤال ابتدا معناى "عدل" را بررسى میکنیم. چهار معنا براى این کلمه وجود دارد.
معنای عدل
الف) موزون بودن: اگر مجموعهاى را در نظر بگیریم که در آن اجزا و ابعاض مختلفى به کار رفته است و هدف خاصى از آن منظور است، باید شرایط معینى در آن از حیث مقدار لازم هر جزء و از لحاظ کیفیت، ارتباط اجزاء با یکدیگر رعایت شود، تنها در این صورت است که آن مجموعه میتواند باقى بماند و اثر مطلوب خود را بدهد و نقش منظور را ایفا کند، مثلاً یک اجتماع اگر بخواهد باقى و برقرار بماند، باید متعادل باشد... . از جهت تعادل اجتماعى آنچه ضرورى است، این است که میزان احتیاجات در نظر گرفته شود و متناسب با آن احتیاجات، بودجه و نیرو مصرف گردد. اینجا است که پاى "مصلحت" به میان میآید و مصلحت در اینجا؛ یعنى مصلحت کل، مصلحتى که در آن، بقا و دوام کل و هدفهایى که از کل منظور است در نظر گرفته شود. جهان، موزون و متعادل است، اگر موزون و متعادل نبود برپا نبود و نظم و حسابى در کار نبود.
نقطهى مقابل عدل به این معنا، بیتناسبى است نه ظلم، بنابراین عدل به این معنا از موضوع بحث که تبعیضها و تفاوتها باشد، خارج است. بحث عدل به معناى تناسب، در مقابل بىتناسبى، از نظر کل و مجموع نظام عالم است، ولى بحث عدل در مقابل ظلم، از نظر هر فرد و هر جزء، مجزاى از اجزاى دیگر است.
ب) معناى دوم عدل، رعایت حقوق افراد و عطا کردن حق هر صاحب حق است. و ظلم عبارت است از پاى مال کردن حقوق و تجاوز و تصرف در حقوق دیگران. این معناى از عدل و ظلم، به حکم اینکه از یکطرف، بر اساس اصل اولویتها است و از طرف دیگر از یک خصوصیت ذاتى بشر ناشى میشود که ناچار است یک سلسله اندیشههاى اعتبارى استخدام نماید و بایدها و نبایدها بسازد و حسن و قبح انتزاع کند، از مختصات بشرى است و در ساحت کبریایى راه ندارد؛ زیرا او مالک على الاطلاق است و هیچ موجودى نسبت به هیچ چیزى در مقایسه با او اولویت ندارد.
ج) رعایت استحقاقها در افاضه ی وجود و امتناع نکردن از افاضه: موجودات در نظام هستى از نظر قابلیتها و امکان فیضگیرى از مبدأ هستى با یکدیگر متفاوتاند. هر موجودى در هر مرتبهاى که هست، از نظر قابلیت استفاضه، استحقاق خاص خود را دارد. ذات اقدس حق که کمال مطلق و فیاض على الاطلاق است، به هر موجودى آنچه را که براى او ممکن است از وجود و کمال وجود، اعطا میکند و امساک نمینماید.
حکما معتقدند که هیچ موجودى بر خدا حق پیدا نمیکند که دادن آن حق، "انجام وظیفه" و "ادای دین" شمرده شود. عدل خداوند عین فضل وجود او است.
د) معناى دیگر عدل، تساوى و نفى هرگونه تبعیض است. اگر مقصود این باشد که عدل ایجاب میکند هیچگونه استحقاقى رعایت نگردد و با همه چیز و همه کس به یک چشم نظر شود، این عدالت عین ظلم است. و اما اگر مقصود این باشد که عدالت؛ یعنى رعایت تساوى در زمینهی استحقاقهاى متساوى، البته معناى درستى است. عدل چنین مساواتى را ایجاب میکند و این مساوات از لوازم آن است.
تفاوتها و اختلافات
راجع به تفاوتها و اختلافات میان موجودات باید گفت: مفهوم حق و استحقاق دربارهى اشیا نسبت به خداوند عبارت است از: نیاز و امکان وجود یا کمال وجود. هر موجودى که امکان وجود یا امکان نوعى از کمال وجود داشته باشد، خداوند متعال به حکم آنکه «تمام الفاعلیه» و «واجب الفیاضیّه» است، افاضهی وجود و یا کمال وجود مینماید. عدل خداوند عبارت است از: فیض عام و بخشش گسترده در مورد همهی موجوداتى که امکان هستى یا کمال در هستى دارند، بدون هیچگونه امساک یا تبعیض.[1]
ممکن است سؤال شود، چرا خداوند این جهان و موجودات آنرا اینگونه آفرید و اشیا در قابلیت و امکان و استحقاق متفاوتاند؟ و آیا افعال خداوند مانند افعال انسانها معلل به اغراض است؟ آیا کارهاى خدا نیز مانند کارهاى انسان "چرا" و "براى"،... دارد؟
معتزله طرفدار غایت و غرض داشتن صنع الاهى شدند و حکیم بودن خداوند را که در قرآن مکرر به آن تصریح شده، حمل بر همین معنا نمودهاند که او در کارهایش، غرض و هدف دارد و از روى کمال دانایى کارها را براى اهداف مشخص و معیّن با انتخاب اصلح و ارجح انجام میدهد. بنابراین نظام موجود، نظام احسن و اکمل است؛ یعنى به بهترین وجه و صورت ممکن خلق شده است.
اما اشاعره منکر غایت و غرض داشتن خداوند در فعل خویش هستند و مفهوم حکمت در قرآن را مانند عدل توجیه کردند؛ یعنى آنچه خداوند انجام میدهد حکمت است، نه اینکه آنچه حکمت است خدا انجام میدهد. از نظر این گروه، غلط است که بگوییم افعال ذات بارى به خاطر یک سلسله مصلحتها است.[2]
در مکتب کلامى و فلسفى شیعه، در مسائل مربوط به توحید، همهى گرایشها توحیدى است؛ لذا مسئلهی غایت و غرض نیز پس از تقسیم غایت به غایت فعل و غایت فاعل و اینکه مفهوم حکمت دربارهى خداوند مساوى با مفهوم عنایت است، و رساندن اشیاء به هدف آنها تکلیف روشنى دارد. از نظر حکماى اسلامى هر فعلى غایتى دارد و ذات اقدس الهى غایت کل، یعنى غایة الغایات است. اشیاء همه از او و به سوى او است: "و أنّ الى ربّک المنتهى".[3]
آیا نظام جهان، ذاتى جهان است؟ در پاسخ باید گفت: ترتیب و نظام موجودات، عین وجود آنها است که از ناحیه ذات حق افاضه میشود. اراده حق است که به آنها نظام داده است، ولى نه به این معنا که با یک اراده آنها را آفریده و با ارادهى دیگر به آنها نظام داده تا فرض شود که اگر اراده به نظام برداشته شود، اراده به اصل آفرینش آنها باقى بماند. موجودات در نظام طولى، منتهى میشوند به سببى که مستقیماً ارادهى حق به او تعلق گرفته است. و اراده حق نسبت به وجود، عین ارادهى وجود همهی اشیا و نظامات است.[4]
فرق تفاوت با تبعیض
آنچه در خلقت وجود دارد "تفاوت" است نه "تبعیض". تفاوت آن است که در شرایط نامساوى، فرق گذاشته شود، ولى تبعیض آن است که در شرایط مساوى و استحقاقهاى همسان، بین اشیا فرق گذاشته شود. به عبارت دیگر، تبعیض از ناحیهی دهنده است، ولى تفاوت مربوط به گیرنده است. مثلاً، اگر معلم به شاگردانش که در شرایط مساوى و یکسان هستند نمرههاى مختلفى بدهد، این تبعیض است، ولى اگر با امتحان و بر اساس استعداد و لیاقت هر شاگردى نمرهى او را بدهد، تفاوت محقق میشود.[5]
تفاوت موجودات ذاتى آنها میباشد و لازمه نظام علت و معلول است؛ چون همه جهان، از آغاز تا انجام به یک اراده الهى به وجود میآید، نه با ارادههاى جدا جدا، آنهم یک اراده بسیط، چنانکه قرآن کریم میفرماید: "ما همه چیز را با اندازه و قدر مشخص آفریدهایم و کار ما جز یکى نیست، مانند چشم بر هم زدن".[6]
به موجب این عقیده، براى آفرینش، نظام خاص و ترتیب، معینى است و از همینجا است که قانون علت و معلولى و یا نظام اسباب و مسببات به وجود میآید؛ یعنى هر معلولى، علت خاص و هر علتى، معلول مخصوص دارد. در نظام علت و معلول هر موجودى جاى مشخص و معینى دارد؛ یعنى هر معلولى، معلول شىء معین و علت شىء معین است؛ لذا تخلف معلول از علت محال است. مثلاً از علتِ وجود انسان، حیوان محقق نمیشود و برعکس؛ زیرا علت بودن علتى براى معلول معین و معلول واقع شدن چیزى براى علتى معین، جعلى و قراردادى نیست، بلکه به دلیل خصوصیتى است که در علت و معلول است که عبارت از نحوهى وجود آنها است و آن خصوصیت امر واقعى است نه اعتبارى و عارضى و قابل انتقال؛ لذا علت به تمام ذات خود منشأ صدور معلول است. هر چیزى جاى مخصوص خود دارد و فرض آن در غیر جاى خودش مساوى با از دست دادن ذات آن است. چنانکه در قرآن کریم به این مطلب اشاره شده است.[7]
نظام هستى مانند وجود انسان است که باید از اجزاى مختلف تشکیل شود و هر جزئى در جاى مناسب خود قرار داشته باشد. به عبارت دیگر، هم باید اجزا با هم مختلف باشند تا این مجموعه محقق شود و هم هر چیزى در جاى مخصوص خود قرار بگیرد تا نظام احسن به وجود آید.[8]
وجود تفاوت در جهان ضرورى است. وقتى که جهان را مجموعاً مورد نظر قرار دهیم ناچاریم بپذیریم که در نظام کل و در توازن عمومى، وجود پستیها و بلندیها، فراز و نشیبها، رنجها و لذتها، موفقیتها و ناکامیها، همه لازم است. اگر اختلاف و تفاوت وجود نداشته باشد، موجودات گوناگونى وجود نخواهد داشت. شکوه و زیبایى جهان در تنوع پهناور و اختلافهاى رنگارنگ آن است. زتشیها نمایانگر زیباییها است. زشتیها نه تنها از این نظر ضرورى میباشند که جزئى از مجموعهى جهانند و نظام کل، به وجود آنها بستگى دارد، بلکه از نظر نمایان ساختن و جلوه دادن به زیباییها نیز وجود آنها لازم است. اگر مابین زشتى و زیبایى مقارنت برقرار نمیشد، نه زیبا، زیبا بود و نه زشت، زشت بود. اگر همه یکسان بودند نه تحرکى بود و نه کشش و جنبش و عشقى؛ زیرا در هم سطح بودن است که همهی زیباییها و خوبیها و همه جوش و خروشها و تکاملها از بین میرود.
جهان چون چشم و خط و خال و ابرو ست
که هر چیزى به جاى خویش نیکو ست
معناى این که زشتى مثلاً فلان فایده را دارد این نیست که فلان شخص که ممکن بود زیبا باشد مخصوصاً زشت آفریده شد تا ارزش زیبایى شخص دیگر روشن شود، تا گفته شود چرا کار برعکس نشد؟ بلکه معنایش این است که در عین اینکه هر موجودى حداکثر کمال و جمالى که برایش ممکن بوده دریافت کرده است، آثار نیکى هم بر این اختلاف مترتب است، مانند ارزش یافتن زیبایى، پیدایش جذبه و تحرک و غیره، به علاوه که جهان هستى، مجموعهاى از علتها و معلولیتها است و هر معلولى بر اثر علت خاص خود موجود شده و تخلف از آن محال است.[9]
بلاها و مصائب
اما اینکه چرا بلاها و مصیبتها در زندگى انسانها مدام با آنها است؟
در جواب باید گفت: بلاها و مصایب اقسامى دارد:
- بلاهایى که نتیجهى عملکرد انسان است. مثل اینکه انسان با دست خودش باعث بدبختى خویش گردد، این نوع بلا را نباید به حساب خدا گذاشت. چنانکه قرآن شریف نیز به این مطلب اشاره دارد که اگر ظلمى و فسادى در روى زمین است، نتیجه کار انسان ظالم و ستمگر است و نباید به خالق نسبت داد.
- بلاهایى که بر اثر سهلانگارى بعضى، در زندگى دیگران به وجود میآید. مانند اینکه به جهت عدم رعایت مسائل بهداشتى پدر و مادر به علت اشتباه آنها فرزندى بیمار و معلول به دنیا میآید، این قسم از بلا را نیز باید به حساب خود انسان گذاشت نه خالق.
چنانکه قبلاً گفته شد نظام هستى، مجموعهاى از علتها و معالیل است و از هر علّتى، معلول مخصوص خود صادر میشود، مثلاً: از علت معیوب، معلول معیوب و بیمار صادر میشود.
همانطور که از انسان، انسان و از حیوان، حیوان به وجود میآید: "گندم از گندم بروید، جو ز جو". با اینحال خداوند به مقتضاى لطف و کرم بیانتهاى خود و از روى فضل و بخشش به چنین انسانى در آخرت عوض میدهد و ناراحتیهاى او را جبران میکند.
- بلاهایى که براى از بین بردن آثار گناه است و این نه تنها با عدالت بارى تعالى منافات ندارد، بلکه مقتضاى رحمت و لطف او است؛ زیرا در واقع کفارهى گناهان است تا در آخرت بار گناه انسان سبکتر شود، اگرچه گرفتار بلاها و مصائب زودگذر دنیا میشود، ولى در عوض از عذاب اخروى در امان میماند.
- بلاهایى که باعث توجه بیشتر مردم به خالق میشود و یا افراد غافل، از غفلت و نسیان خود خارج میشوند و به اشتباه گذشته خود پى میبرند. این قسم هم طبق رحمت و لطف پروردگار است.
- بلا و گرفتارى در زندگى انسانها باعث پیشرفت و تکامل انسانها در زمینههاى مختلف میشود. اگر انسان در حال حاضر و وضعیت کنونى به پیشرفتهایى نایل شده به دلیل وجود همین مشکلات بوده است.
- بلاهایى که براى امتحان و آزمایش افراد و یا بالا رفتن درجهی اولیا و دوستان خدا است و طبق فرمایش قرآن کریم، سنتى است که قابل تغییر و تبدیل نیست و همیشه براى امتها وجود داشته است. قرآن میفرماید: "ما شما را با ترس و گرسنگى، نقص در اموال و جانها و ثمرات، آزمایش و امتحان میکنیم و (به پیامبر دستور میدهد که) به صابرین بشارت بده".[10]
اما اینکه یکى را روزى میدهد و دیگرى را نه، سخن صحیحى نمیباشد؛ زیرا روزى تمام جنبندگان روى زمین(و آسمان) بر عهدهى خداوند است: "و ما من دابة فى الارض الاّ على اللَّه رزقها"،[11] و کسى جز او "رازق" نیست. لکن لازم است در راه به دست آوردن روزى مقدّر، تلاش نمود؛ زیرا که قیام به طلب از وظایف بندگان است و ترتیب امور و جمیع اسباب ظاهرى و غیر ظاهرى که غالب آنها از تحت اختیار بندگان خارج است، به تقدیر حق تعالى است،[12] و ابتداءً خداوند، رزق و روزى را از کسى منع ننموده است. البته کسى که براى رسیدن به روزى مقدّر خود هیچ تلاشى نمینماید، از آن محروم خواهد شد. در هر حال، رسیدن و نرسیدن به روزى، به علم و اذن الاهى است و هیچکس مستقل در رزق و... نمیباشد.[13]
در روایات، رزق و روزى بر دو قسم است، "رزق طالب" و "رزق مطلوب". رزق طالب، رزقى است که به سراغ افراد مىآید و همیشه او را تعقیب مىنماید، این گونه رزق، ریشه در قضاى حق تعالى دارد و قابل تغییر و تحول نیست. رزق طالب همان رزق وجود و هستى، عمر، امکانات و محیط خانواده و استعداد و... است که از ناحیهى این قسم رزق، توان و نیروى لازم و دقت و... براى انجام کار پدید میآید.
رزق مطلوب، که افراد به سراغ آن میروند، رزقى است که براى طالب آن مقدر شده است. اگر به دنبال آن برود و شرایط و امکانات لازم را براى رسیدن به آن فراهم سازد، به چنین رزقى دست مییابد.[14]
اما اینکه چرا خداوند عدهاى را هدایت و عدهاى را رها کرده است (اضلال)، به طور خلاصه میتوان گفت:[15] هدایت الاهى دوگونه است: هدایت تکوینى، هدایت تشریعى.
هدایت تکوینى نیز بر دو گونه است: 1. هدایت تکوینى عام که شامل تمامى موجودات جهان هستى میباشد و هر موجودى رو به سوى او دارد. 2. هدایت تکوینى خاص، که شامل بندگان خاص الاهى است. آنانکه علاوه بر هدایت عام الاهى، با عمل به اوامر و نواهى (هدایت تشریعى) خداوند، مورد توجه و عنایت خاص الاهى قرار گرفتهاند که این نوع هدایت را از جهتى، "هدایت ثانوى" میتوان نام نهاد.
هدایت تشریعى، که به وسیلهى ارسال رسل و انزال کتب (شریعت الاهى) انجام پذیرفته است، شامل کافر و مؤمن، هر دو مىشود، ولى عدهاى با سوء اختیار، در مسیرى غیر از مسیر مستقیم الاهى گام برداشته، مستحق عقاب الاهى مىگردند. لکن "اضلال" الاهى، هیچگاه بر دو نوع نمیباشد و خداوند ابتداءً کسى را گمراه نمینماید. لکن اگر انسان، سپاسگذار نعمت خالق خویش نبود و از دستورات و نواهى مولاى خویش پیروى ننمود و بر خلاف خلقت و فطرت خویش، رو به تباهى و انحراف نمود، خداوند او را به حال خویش واگذاشته، رهایش میکند. واگذارى همان، و گمراه شدن و سقوط او همان. و این چیزى نیست، جز همان "اضلال الاهى".
[1]. مطهرى، مرتضى، عدل الهى، ص 54 – 60، تهران، صدرا، 1380ش؛ ملاصدرا، اسفار اربعه، ج 2، بحث نحوهى وجود کائنات.
[2]. عدل الهى، ص 23؛ سبحانى، جعفر، الهیات، ج 1، ص 273 - 292.
[3]. نجم، 42، عدل الهى، ص 30.
[4]. همان، ص 97، معارف اسلامى، ص 94 - 104، تهران، سمت، 1376ش.
[5]. ر. ک: عدل الهى، ص 101.
[6]. قمر، 50 - 49.
[7]. صافات، 164.
[8]. طباطبائى، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 13، ص 194؛ عدل الهى، ص 107؛ طباطبائى، محمد حسین، نهایة الحکمة، مرحله هشتم، ص 156، جامعه مدرسین؛ اسفار اربعه، ج 2، بحث علت و معلول، ص 268؛ مصباح یزدى، محمد تقى، آموزش فلسفه، درس 35 و 36.
[9]. عدل الهى، ص 143 و 144.
[10]. بقره، 155. ر. ک: الهیات، ج 1، ص 290؛ معارف اسلامى، ص 100؛ اسفار اربعه، ص 445؛ نهایة الحکمة، مرحله 12، فصل 17 و 18، ص 308؛ امام خمینی، اربعین حدیث، حدیث 39.
[11]. هود، 6.
[12]. اربعین حدیث، ص 560.
[13]. ر. ک: نمایه: نقش انسان در کسب روزى.
[14]. ر. ک: نهج البلاغه، نامهى 31.
[15]. ر. ک: نمایه: هدایت و اضلال الهى.