با تمام ضعفی که کوفیان در سال پایانی حکومت امام علی(ع) و به دنبال آن در ابتدای حکومت امام حسن(ع) داشتند؛ اما اینگونه نبود که سپاه عراق کاملا متلاشی شده باشد و در پی آن معاویه بتواند به سادگی و با جنگی مختصر و بدون دادن تلفات سنگین بر آنان پیروز شود و با به شهادت رساندن امام دوم(ع) به آرزوی خود، یعنی حکومت بر تمام گستره جهان اسلام دست یابد؛ زیرا اگر چه امام مجتبی(ع) زخمی برداشته بود، و تعدادی از فرماندهان تحت امرش نیز از طرف معاویه با رشوه تطمیع شده و تفرقهای در میان لشکرشان افتاده بود؛ اما هنوز سپاه معاویه به عمق لشکر امام(ع) نفوذ نکرده بود و امام(ع) هنوز یاران باوفایی داشت که تا پای جان حاضر به دفاع از آنحضرت بودند. پس آنچه در پرسش مطرح شده است که «معاویه میتوانست، اما خودداری کرد!»، به همین سادگی هم نبود.
از سوی دیگر، معاویه فردی زیرک بود و میدانست که در آن مقطع، اگر امام و بسیاری از یارانش را به شهادت برساند، ممکن است بستگان مقتولین و نیز بسیاری از مسلمانانی که خود را از این نبرد کنار کشیده و بیطرف بودند، با کشتهشدن نوه پیامبر اسلام(ص) احساساتشان تحریک شده و دشمنانی بالفعل و بالقوه برای معاویه درآمده و همواره برای او ایجاد خطر نمایند و معاویه چنین چیزی را نمیخواست!
حیله او برای رسیدن به حکومت فراگیر بر سرزمینهای اسلامی، آن بود که بدون دردسر و بدون تلفات سنگین و با شعار آشتی و صلحجویی، ابتدا عراق و در پی آن دیگر مناطق را به حکومت خود ضمیمه کند.
به همین دلیل او از ابتدا اصرار داشت تا امام(ع) را به کنارهگیری از حکومت راضی کند. و به عبارتی پیشنهاد صلح ابتدا -و قبل از مشخصشدن نتیجه جنگ- از سوی خود معاویه مطرح میشد.
شاهـد این ادعا، یکی از پیغامهای امام به معاویه است که در آن بر ادامه نبرد پافشاری شده و او را تهدید کرد که با سپاهش روبرو میشود و جز شمشیر، چیز دیگری میانشان حاکم نخواهد بود.[1]
در طرف مقابل، نقل شده است که معاویه نامهای به امام(ع) نوشته و آنرا به همراه گروهی به مدائن فرسـتاد تا در مورد صلح با امام حسن(ع) گفتوگو کنند که حضرتشان بعد از گفتوگو با آنان، صلح را نپذیرفت و بر ادامه نبرد اصرار داشت؛ زیرا به حیله معاویه آگاه بود.[2]
بنـابراین امـام، اولین درخواسـتهای صلح معاویه را رد کرد تا زمینهای برای آن نشود که او بتواند در جامعه اسلامی، خود را فردی شایسته خلافت معرفی نماید؛ زیرا معاویه با زیرکیهای شخصی و نیز داشتن مشاورانی مانند عمرو عاص، به دنبال آن بود که تسلیم امام(ع) را نشانی بر مشروعیت خلافتش بداند؛ اما امام(ع) تنها زمانی این سازش را پذیرفت که موجودیت اسلام را در خطر دید و در آن مقطع صلح را به نفع جامعه اسلامی میدانست.
با این وجود؛ اما حضرتشان بندهایی را در معاهده صلح گنجاند که هر فردی با مطالعه آن درخواهد یافت که این صلح، نشانی از مشروعیت خلافت معاویه نیست.
[1]. ر. ک: اصفهانی، ابی الفرج، مقاتل الطالبیین، تحقیق، سید احمد صقر، ص 64- 66، بیروت، دار المعرفة، بیتا
[2]. ر. ک: یعقوبی، احمد بن أبی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 215، بیروت، دار صادر، چاپ اول، بیتا؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق، زکار، سهیل، زرکلی، ریاض، ج 3، ص 40، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، 1417ق؛ شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 13- 14، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق.