کد سایت
fa123760
نمایه
حرف جر «عن»
طبقه بندی موضوعی
صرف و نحو
برچسب
حرف جر عن|معنای عن|معانی حرف جر|مجاوزه|تعلیل
خلاصه پرسش
معنای حرف جر «عن» و کاربردهای آن چیست؟
پرسش
معنای حرف جر «عن» و کاربردهای آن چیست؟
پاسخ اجمالی
در ادبیات عرب، «حروف جاره» یا «حروف جر» حرفهایی هستند که تنها بر سر اسمها در میآیند و آنها را مجرور میکنند. حروف جر بر اساس نظر مشهور، هفده حرفاند که یکی از آنها حرف «عَنْ» است.
عن و معانى آن:
ادیبان عرب برای این حرف، چندین معنا ذکر کردهاند که البته ممکن است برخی از آنها با یکدیگر مترادف و مشابه باشند.
به عنوان نمونه بر اساس نظر صاحب مغنى اللبیب، «عن» ده معنا دارد:
- مجاوزه، مانند: «خرج السهم عن القوس»؛ تیر از کمان گذشت.
- بدل، مانند: «وَ اتَّقُوا یَوْماً لا تَجْزی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً»؛[1] و از آنروز بترسید که هیچکس به جاى دیگرى مجازات نمیشود.
- استعلاء و یا به معنای «عَلَی»، مانند: «وَ مَنْ یَبْخَلْ فَإِنَّما یَبْخَلُ عَنْ نَفْسِهِ»؛[2] و هر کس بُخل ورزد، نسبت به خود بخل ورزیده است. که معنایش با «یبخل علی نفسه» یکی خواهد بود.
- تعلیل، مانند: «وَ ما کانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهیمَ لِأَبیهِ إِلاَّ عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَها إِیَّاهُ»؛[3] و آمرزش خواستن ابراهیم براى پدرش نبود، مگر به علت وعدهاى که به وى داده بود.
- «بعد»، مانند: «مِنَ الَّذینَ هادُوا یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ»؛[4] بعضى از یهود، به تحریف سخنان خدا میپردازند، بعد از آنکه آن سخنان در جایش قرار گرفته بود.
- به معنای «فى»، مانند: «و آس سراة الحىّ حیث لقیتهم *** و لا تک عن حمل الرّباعة وانیا» ... و در به دوش کشیدن آقایی و سروری سست مباش.
- به معنای «مِن»، مانند: «أُولئِکَ الَّذینَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ ما عَمِلُوا»؛[5] اینها کسانی هستند که از ایشان نیکوترین آنچه را که انجام دادهاند میپذیریم. یعنی «نتقبّل منهم».
- به معنای «باء»، مانند: «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى»؛[6] پیامبر(ص) سخن هواپرستانهای بر زبان جاری نمیکند.
- استعانت، مانند: «رمیت عن القوس»؛ به کمک کمان، تیراندازی کردم.
- زائده، مانند: «أ تجزع ان نفس أتاها حماها *** فهلّا الّتى عن بین جنبیک تدفع».[7] ... پس چرا مراقب چیزی نیستی که میان دو پهلویت قرار دارد؟
وجود حرف «عن» در این شعر، زائده است، و معنایی بر آن نمیافزاید و بود و نبودش یکی است.
[1]. بقره، 48.
[2]. محمد، 38.
[3]. توبه، 114.
[4]. نساء، 46.
[5]. احقاف، 16.
[6]. نجم، 3.
[7]. ر. ک: ذهنى تهرانى، سید محمد جواد، قواعد صرف و نحو و روش تجزیه و ترکیب، ج 1، ص 147، قم، مؤلف، چاپ اول، 1371ش.