لطفا صبرکنید
بازدید
51
آخرین بروزرسانی: 1404/05/04
کد سایت fa124504 نمایه امام حسین(ع) و درخواست یاری از عبدالله بن عمر
طبقه بندی موضوعی حدیث,تاريخ بزرگان
برچسب امام حسین|عمر|درخواست یاری|عبدالله عمر|قاتل مادر
خلاصه پرسش
آیا امام حسین(ع) به عبدالله بن عمر گفت، اگر پدرت(عمر) زنده بود، به یاری من می‌شتافت؟!
پرسش
بر اساس برخی نقل‌های تاریخی هنگام ورود امام حسین(ع) به مکه، عبداللّه بن عمر در آن‌جا بود و در حالی که تصمیم داشت به مدینه بازگردد، با امام(ع) ملاقات کرد و به او پیشنهاد سازش و بیعت با یزید را داد! اما امام(ع) ضمن سخنانی به او فرمود: اگر پدرت(عمر) نیز شرایط فعلی را می‌دید، همان‌گونه که به یاری جدم (رسول خدا ص) شتافت، مرا نیز یاری می‌کرد! با توجه به عمل‌کرد عمر در برابر اهل‌بیت(ع)، آیا چنین سخنی واقعیت دارد؟!
پاسخ اجمالی

بعد از مرگ معاویة بن أبی سفیان، حکومت وقت از افراد برجسته و در رأس آنان از امام حسین(ع) خواست تا با فرزند او یزید بیعت کنند که امام(ع) آن‌را نپذیرفت و راهی را پیش رو گرفت که در نهایت به شهادتشان ختم شد.

این موضوع متواتری است که تقریبا تمام کتاب‌‌های تاریخی مرتبط، به آن اشاره کرده‌‌اند.

در همین راستا، گزارش‌‌های پراکنده‌‌ای نیز وجود دارد که افرادی با حضرتشان ملاقات کرده و خواستار خودداری ایشان از قیام شدند که تمام این گزارش‌‌ها و نیز تمام گفت‌وگوهایی که در آنها ادعا شده را نمی‌‌توان خبری متواتر دانست. به ویژه اگر گزارشی با جهت‌‌گیری‌‌های خاص و به صورت انحصاری تنها در منابع اندکی آمده باشد که باید با نگاه تردید بدان نگریست.

یکی از این گزارش‌‌ها به گفت‌وگوی عبدالله ابن عمر با امام حسین(ع) اشاره می‌‌کند که اصل این ملاقات را می‌‌توان پذیرفت، به ویژه با توجه به رویکردی که امام(ع) در اتمام حجت با افراد مطرح و صاحب نفوذ داشت؛ اما این‌که دقیقا در این گفت‌وگو چه گذشت را باید با دقت بیشتری بررسی کرد.

ابن اعثم کوفی و خوارزمی نوشته‌‌اند که عبدالله بن عمر به امام(ع) پیشهاد صبر و صلح و سازش با حکومت یزید را داد! اما امام(ع) ضمن سخنان مشروحی، شرایط موجود حاکم بر جامعه را به او خاطر نشان کرد و در ضمن به او فرمود: وظیفه شما است که مرا در این امر خطیر یاری کنید. همچنین فرمود:

اگر پدرت عمر بن خطاب نیز در این زمان بود، به یاری و پشتیبانی من برمی‌‌خاست، چنان‌که زمانی به یاری و پشتیبانی جدّم برخاسته بود:

«... لو أن أباک عمر بن الخطاب أدرک زمانی لنصرنی کنصرته جدی و أقام من دونی قیامه بین یدی جدی‏».[1]

همان‌طور که گفته شد، این فراز از این گفت‌وگو، گزارشی متواتر نیست که بسیاری از مورخان به‌نام به نقل آن پرداخته باشند؛ اما با فرض پذیرش، مقصود امام(ع) نیز می‌توانست آن باشد که با تمام انتقاداتی که به پدرت وارد است، باز هم او -چه در زمان پیامبر اسلام(ص) و چه در زمان خلافت خودش و با هر انگیزه‌ای- در برخی جنگ‌ها شرکت داشت و در برابر برخی ناهنجاری‌ها مقاومت می‌کرد و به همین دلیل اگر شرایط کنونی را می‌دید که سرنوشت جهان اسلام را به فرد شرابخوار و میمون‌بازی مانند یزید سپرده‌اند، او نیز طاقت نیاورده و به مبارزه برمی‌خاست، چنانچه اندکی بعد از رحلت پیامبر(ص) نیز در مبارزه با مرتدان از اسلام، نقش ایفا کرد.

توضیح آن‌که می‌دانیم در دنیای سیاست، گاه افرادی با تفکرات مخالف؛ برای رسیدن به هدفی که در آن اشتراک نظر دارند، تلاش می‌کنند تا با هم به تفاهم برسند و در همین راستا، امام(ع) با سخنان خود خواست تا به عبدالله بن عمر گوشزد کند انحراف افرادی که حاکم بر مسلمانان شده‌اند تا جایی پیش رفت که حتی ظواهر اسلامی نیز رعایت نمی‌‌شود؛ از این‌رو پدرت عمر -که در رعایت برخی ظواهر بسیار سخت‌گیر بود- اگر چنین وضعیتی را مشاهده می‌کرد، ساکت نمی‌‌نشست! بر این اساس، تو نه تنها نباید مرا به صلح و سازش با یزید دعوت کنی؛ بلکه باید به کمک من نیز بشتابی!


[1]. ابن اعثم کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، تحقیق، شیری، علی، ج 5، ص 26، بیروت، دار الاضواء، 1411 ق؛ خوارزمی‏، موفق بن احمد، مقتل الحسین(ع)، ج 1، ص 280، قم، انوار الهدی، چاپ دوم، 1381 ش/ 1423 ق.