نخست باید گفت؛ معنا و مفهوم «کمال» مانند مفهوم «وجود»، بدیهی و روشن است که هر انسانی تصوری از آن در ذهن دارد؛ و تعاریفی که از آن ارائه میشود در حد «شرح الاسم» است.[1] به هر حال، تعاریفی که از کمال بیان کردهاند بدین صورت است:
- بینقص بودن،
- تام و تمام بودن،
- «کمال»، وصفى بالاتر از «تمام»،
مثلاً «تمام انسان» آن است که اعضایش ناقص نباشد و «کمال انسان» آن است که بعضى از اوصاف حمیده را هم داشته باشد؛ مانند علم و شجاعت.[2]
- به دست آمدن غرض و هدف از چیزی،
هنگامی میتوان چیزی را «کامل» به شمار آورد که فایده و هدفی که از آن چیز مورد انتظار است از او به دست آید.[3]
اما در مورد آنچه در پرسش مطرح شده باید گفت:
در این پرسش، موجودی فرض شده است که تمام کمالات را دارد، تنها غیر از برخی کمالاتی که وجه تمایز او با واجب الوجود مفروض دیگر را شکل میدهد و اساسا چه نیازی است که واجب الوجود اول هم آن دسته از کمالات را داشته باشد؟!
در پاسخ باید دید آیا چنین واجب الوجودی که شاید بتوان آنرا در ذهن فرض کرد، در عالم هستی و جهان واقع نیز میتواند محقق شود و به فعلیت برسد؟!
واقعیت این است که کمالات تکوینی و وجودی، بر خلاف کمالات اعتباری و عرفی، نمیتوانند بدون هیچ ارتباطی با هم، وجود داشته باشند، به طوری که در مرزی واقع شده باشند که ابداً رابطهای با سایر کمالات نداشته باشند. این بحث در جای خود به تفصیل قابل بیان و اثبات است.
به بیان دیگر، آنچه ما در عالم خارج میبینیم ارتباط بین کمالات است، نه انفصال و تفکیک؛ بلکه هر موجودی در هماهنگی با دیگر موجودات عالم بوده و نمیتوان هیچ مرز دقیقی را در نظر گرفت که به طور کامل، کمالات را از هم تفکیک کند؛ بلکه هرچه در مراتب کمال بالاتر رویم، شاهد وحدت و همگرایی و هماهنگی بیشتری بین کمالات متکثره در عالم خواهیم بود.
با اثبات این پیشفرض، نمیتوان موجودی را تصور کرد که همه کمالات را داشته باشد، جز برخی کمالاتی که هیچ ارتباطی با دیگر کمالات ندارد؛ زیرا از آنجا که آن موجود، مرتبط با دیگر کمالات است، ذاتا برای کاملشدن خود نیاز به به آن کمال را هم خواهد داشت.(این مطلب در فلسفه بنابر قاعده امکان اشرف به اثبات رسیده است).[4]
بنابر این، چنین موجود مفروضی هرچند در بالاترین درجات کمال هم باشد، باز هم نمیتوان او را واجب الوجود دانست.
البته اگر ملاک را عرف بشری بدانیم، شاید چنین تصور اشتباهی را در مورد واجب الوجود هم داشته باشیم؛ چون گاه فردی که دارای بخشی از کمالات است ادعا میکند که هیچ نیازی به کمالات دیگر ندارد و تا آخر هم در این جهل مرکب میماند!
اما در عالم تکوین اینگونه نیست، و هر حقی را حقیقتی است که در ذات یک موجود نهفته است و بینیازی، فقط با ادعای بینیازی قابل تحقق نیست.
بنابر این، در یک کلمه، وحدت حاکم بر جهان مانع از آن است که تصور کنیم موجودی فقط نوع خاصی از کمالات را به طور تخصصی داشته و نیازی هم به هیچ نوع دیگری از کمال نداشته باشد. این امر فقط در کمالات اعتباری و عرفی قابل تصور است، یا در فنون تکنولوژیکی، ولی در مراتب والای عالم هستی قابل تحقق نیست.
در قرآن کریم در مورد وحدت خداوند چنین آمده است:
«اگر در آسمان و زمین جز الله خداى دیگرى بود تباهى و فساد ایجاد میشد».[5]
در این بیان به طور مستقیم، وحدت خداوند مترتب بر هماهنگی و عدم اختلاف و تباهی در عالم وجود، و نظام آفرینش شده و برای انتقال به محال بودن کثرت در واجب الوجود، بر همین اصل بدیهی تکیه شده، و با بهترین و خلاصهترین وجهی علت عدم امکان تعدد در واجب الوجود را بیان نموده است.
سایر براهین فلسفی که به طور مفصلتر و پیچیدهتری بیان شده است، در نهایت بازگشت به همین اصل دارد.
به هر حال، یک دلیل روشن بر اینکه چرا خداوند واجد همه کمالات، و کمال مطلق است، این است که خداوند واجب الوجود بوده، و وجود عین ذات او است، و او به چیزی نیاز ندارد. اگر خداوند از کمالی برخوردار نباشد به معنای راهیابی عدم و نداری در ذات او است. در نتیجه، خداوند عین هستی نخواهد بود؛ بلکه ذات او از هستی و نیستی ترکیب یافته است و نیاز و نداری در ذات او راه مییابد.
[1]. ر. ک: «تعریف در منطق».
[2]. قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، ج 6، ص 147، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ ششم، 1371ش
[3]. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، ص 726، بیروت، دار القلم، چاپ اول، 1412ق
[4]. ر. ک: «امکان اشرف».
[5]. «لَوْ کانَ فیهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا فَسُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ». انبیاء، 22.