عقل آن نور آگاهی است که به تمامی ارکان ادراکی (حواس، تصورات، تفکر، حافظه و ...)، اشعار و احاطه داشته و همه را دارای روشن بینی می کند.برای درک حضور عقل، شرط لازم عدم غفلت از خویشتن است و علت دوری از عقل، از خود بیگانگی و تسخیر شدن ذهن توسط برخی تمایلات کور است. بنابراین عقل انسان امری فطری، بدیهی، و ذاتی اوست و برای اثبات یا بهره بردن از آن نیاز به مباحث نظری پیچیده نیست.
مقدمه
قبل از بررسی چیستی عقل لازم است به عنوان مقدمه به مطالبی چند متذکر شویم.
واژۀ عقل یکی از اصطلاحاتی است که در هر علم و بنا بر هر دیدگاهی تعریفی خاص به خود پیدا کرده وتفاوت هایی که در معانی این اصطلاح وجود داشته همواره باعث سوء تفاهم هایی شده است.
این ابهام در مورد اصطلاح عقل فقط حاصل پیچیدگی های مربوط به تخصصی شدن علوم است نه این که واقعاً معنای عقل دارای ابهام ذاتی باشد.
در اسلام ارزش بسیار زیادی به عقل و معرفت داده شده و در عین حال توصیفاتی که از عقل ارائه شده در تعارض با عقل منفعت جو و خود محوری است که همه حسابگری های خود را بر محور نفس اماره انجام می دهد و بلکه تعریف عقل در اسلام درست در نقطه مقابل اماره گی) خود محوری) نفس انسان است همچنانکه خود واژه عقل در عربی به معنای مهار کردن است[1].
از طرف دیگر یکی از مهم ترین مباحث در معارف اسلامی نقد استدلال قیاسی در مواجهه با امور دینی است. به ویژه در تشیع و مکتب اهل بیت، قیاس به عنوان مذهب ابلیس معرفی شده[2] و گفته شده است که دین خدا با عقل قیاسی قابل درک نیست[3]. دین خدا، هم شامل شریعت است و هم حقایق ماورائی جهان هستی.
بنابراین عقل از دیدگاه قرآن و روایات، نه عقل صرفاً حسابگر است و نه قیاس ارسطوئی. این دو هرچند می توانند ابزاری برای عقل باشند اما تمامیت آن نیستند از این روی بارها در قرآن تذکر داده شده است که اکثریت مردم اهل تعقل نیستند یا عقل خود را به کار نمی گیرند حال آنکه می دانیم اکثریت مردم همه کارهای خود را بر اساس مقایسه و حسابگری انجام می دهند.
بحث تعارض عقل و دین که یکی از مباحث مهم به ویژه در غرب بوده و عملاً به کنار گذاشتن دین انجامیده است نشان می دهد که این واژه تا چه حدی از معنای حقیقی خود دور شده و بدتر این که دین تا چه حدی با امور غیر حقیقی آمیخته شده که باعث توهم تعارض بین دین و عقل شده است. حال آن که در اسلام عقل و دین یک حقیقت واحد بوده و طبق برخی روایات عقل هرجا که باشد دین هم همان جاست[4].
در ابتدای بحث متذکر شدیم که مساوی دانستن "عقل" با "اندیشه قیاسی و حسابگر" یک خطای فلسفی و معرفتی است؛ بلکه قیاس و قدرت حسابگری صرفاً یکی از ابزار های سطحی و قشری عقل است که کار آئی آن در امور کمی و عددی است. ولی برای درک حقائق اشیاء و خوبی و بدی، هدایت وگمراهی، خدا و انسان، کمال و رستگاری و ... نیاز به نورانیتی است که به عنوان عنصری الاهی در وجود انسان نهفته است. و این عنصر همان عقل انسان، به معنای واقعی کلمه است. همچنان که به فرموده علی (ع) پیامبران برای شکوفا کردن گنجینه های عقول ظهور کرده اند[5].
می دانیم که بسیاری از فضائل انسانی با دیدگاه حساب گرایانه اموری به اصطلاح غیر منطقی محسوب می شوند. حال آنکه عقل ایمانی حکم به ارزش ذاتی این امور می کند همچنین خود مفهوم خدا از دیدگاه ذهن ماهیت اندیش عملاً مساوی عدم است چرا که خدا فاقد کمیت و ماهیت و کیفیت است حال آنکه عقل فطری منشأ ایمان به خداست. بنابراین دائره عقل دینی یا همان عقل فطری بسی فراتر از قدرت حسابگری بوده و بسیاری از ادراکات قلبی را هم شامل می شود و بلکه اساساً عقل ،حکمت، فقه، فهم و... همگی در قرآن به قلب انسان نسبت داده شده یا به عنوان امری که از سوی خدا عطا می شود معرفی شده است[6].
حقیقت عقل چیست
عقل در اصل همان خود اشعاری و خود آگاهی انسان است که در هر مرتبه ای از ادراک عمل می کند و این خود آگاهی صرفاً مختص انسان بوده و حیوانات در عین داشتن شعور، فاقد عنصری به نام «من» و آگاهی از خود هستند. به بیان دیگر عقل آن نور آگاهی است که به تمامی ارکان ادراکی (حواس، تصورات، تفکر، حافظه و ...)، اشعار و احاطه داشته و همه را دارای روشن بینی می کند.
این آگاهی انسان نسبت به بودنِ خود و در واقع، شاهد بودن بر خود ، کانون همه فهم های مختص انسان است. کسی که بر خود آگاه است تحت تاثیر این آگاهی در مواجهه با هر امری به عنوان شاهدِ آگاه، خود به خود دارای قدرت تمییز و قضاوت بوده و فقط وقتی دچار غفلت شده باشد فاقد این توانایی است. پس همچنانکه عقل در صورت عدم غفلت در مواجهه با امور کمی و عددی دارای قدرت محاسبه است، در مواجهه با امور معنوی و والا نیز دارای درکی متعالی است و درجات مختلف آن به تدریج شکوفا می شود.
با این بیان عقل انسان و حضور آن در انسان در هر مرتبه ای که باشد امری فطری، بدیهی، و ذاتی است و برای اثبات یا بهره بردن از آن نیاز به مباحث نظری پیچیده نیست.
بیهوده بودن تلاش برای اثبات منطقی عقل از این روست که بنا بر فرض مسئله خودِ "اثبات منطقی" ، صرفاً یکی از قدرتها و ابزار های عقل است بنابراین عقل برای اثبات خود نیازی به ابزار های خود ندارد بلکه عقل خود از خود آگاه است و هر چیزی هم به نور آگاهی عقل آشکار و اثبات می شود.
برای درک حضور عقل شرط لازم عدم غفلت از خویشتن است و علت دوری از عقل فقدان حضور در خویشتن و از خود بیگانگی و تسخیر شدن ذهن توسط برخی تمایلات کور است.
به زعم قرآن همه انسان ها دارای عقل هستند اما به دلیل کور دلی نمی توانند از آن بهره ای بگیرند:
"آیا در زمین سیر نمی کنند تا صاحب قلب هایی گردند که بدان تعقل کنند و گوشهایى که بدان بشنوند؟ زیرا چشمها نیستند که کور مىشوند، بلکه دلهایى که در سینهها جاى دارند کور می شوند"[7].
در آیه دیگری می فرماید:
"به یقین، گروه بسیارى از جن و انس را براى دوزخ آفریدیم. آنها قلبهایی دارند که با آن نمىفهمند و چشمانى که با آن نمىبینند و گوشهایى که با آن نمىشنوند آنها همچون چهارپایانند بلکه گمراهتر! اینان همان غافلانند".[8]
مراتب عقل
در اینجا به دور نمائی از مراتب عقل از دیدگاه معرفت دینی اشاره می کنیم.
گفتیم که عقل به مفهوم عام همان خود آگاهی انسانی است که نور وجود انسان است. بنابراین مراتب عقل هم همان مراتب خودآگاهی انسان از خویشتن خواهد بود که این خودآگاهی همه مراتب ادراکات و ابزار های حسی، خیالی، فکری، حافظه و .... را شامل شده و همه را دارای درک و فهم انسانی می کند. این که گفتیم عقل همان آگاهی بر این ادراکات است و نه خود این ادراکات به این دلیل است که چه بسا به تعبیر قرآن انسان چشم (ادراک حسی) دارد اما نمی بیند و قدرت محاسبه دارد اما تعقل نمی کند حافظه دارد اما عبرت نمی گیرد و ... اما انسان عاقل نسبت به تمامی این ادراکات دارای فهمی زنده است که همین فهم نشانه حضور عقل در انسان است.
البته قدرت حسابگری و قیاس برای تدبیر امور دنیوی یکی از ابزار های عقل است که در جایگاه خود به خوبی می تواند عمل کند. ولی تباهی در آنجاست که در غیر جایگاه خود عمل کند یعنی تمامی وجود انسان را به نفع نفس اماره مدیریت کند. در این شرایط قدرت حسابگری که شبیه عقل است و نه خود عقل وجود انسان را در سلطه خود اسیر کرده و آن را از تعالی باز می دارد و هرچیزی غیر از محاسبات کمیت گرا را انکار می کند.
بعد از این تذکر، در مورد مراتب عقل گوئیم: کمترین درجه از عقل همان آگاهی انسان از حواس خویشتن است که انسان به میزان برخورداری از عقل معنا و پیام موجود در هر آنچه با حواس دریافت می کند را می فهمد و در مرتبه ای بالاتر، عقل، آگاهی از فکر، حافظه، علم و عبرت و حکمت را شامل می شود. سپس از دل این مراتب، عقل برتری آشکار می شود که شامل سلسله مراتب وحی و ادراکات شهودی (به معنای کلی آن) است و در نهایت، مرتبۀ عشق الاهی و درک توحید عرفانی به عنوان بالاترین درجه از حد شکوفایی عقل رخ می نماید.
بنابراین می بینیم که در اصطلاح قرآن و روایات عقل به عنوان عنصر نجات بخش انسان مطرح شده و گستره عظیمی را شامل می شود. و از همین روی نکوهش و مذمت عقل در لسان قرآن و معصومین سابقه نداشته مگر در مورد قیاس که گفتیم قیاس به معنای عقل نبوده و فقط لایه ای سطحی از ابزار های عقل است[9].
برخی روایات در مورد چیستی عقل
1- از امام صادق (ع) سؤال شد که عقل چیست؟ فرمودند: چیزیست که به وسیله آن خدا پرستش شود و بهشت بدست آید. راوى گوید: گفتم: پس آنچه معاویه داشت چه بود؟ فرمود: آن نیرنگست، آن شیطنت است، آن نمایش عقل را دارد ولى عقل نیست[10].
2- چون خدا عقل را آفرید ... فرمود به عزت و جلالم سوگند مخلوقى که از تو به پیشم محبوبتر باشد نیافریدم و ترا تنها به کسانى که دوستشان دارم بطور کامل دادم[11].
3- جبرئیل بر آدم نازل شد و گفت: اى آدم من مأمور شدهام که ترا در انتخاب یکى از سه چیز مخیر سازم پس یکى را برگزین و دوتا را واگذار. آدم گفت چیست آن سه چیز؟ گفت: عقل و حیاء و دین. آدم گفت عقل را برگزیدم، جبرئیل به حیاء و دین گفت شما بازگردید و او را واگذارید، آن دو گفتند اى جبرئیل ما مأموریم هرجا که عقل باشد با او باشیم[12].
4- پیغمبر فرمود: خدا به بندگانش چیزى بهتر از عقل نبخشیده است، زیرا خوابیدن عاقل از شب بیدارى جاهل بهتر است و در منزل بودن عاقل از مسافرت جاهل (بسوى حج و جهاد) بهتر است و خدا پیغمبر و رسول را جز براى تکمیل عقل مبعوث نسازد (تا عقلش را کامل نکند مبعوث نسازد) و عقل او برتر از عقول تمام امتش باشد و آنچه پیغمبر در خاطر دارد، از اجتهاد مجتهدین بالاتر است و تا بندهاى واجبات را به عقل خود درنیابد آنها را انجام نداده است همه عابدان در فضیلت عبادتشان بپاى عاقل نرسند. عقلا همان صاحبان خردند که در باره ایشان فرموده: تنها صاحبان خرد اندرز می گیرند[13].
5- امام صادق(ع) فرمود خداى عز و جل عقل را از نور خویش و از طرف راست عرش آفرید و آن مخلوق اول از روحانیین است[14].
6- بین ایمان و کفر فاصله ای نیست جر کمی عقل[15].
[1] « عقلت البعیر عقلا شددت یده بالعقال أی الرباط» کتاب العین، ج1، ص 159، نرم افزار جامع الاحادیث.
[2] « أَوَّلَ مَنْ قَاسَ إِبْلِیسُ حِینَ قَالَ خَلَقْتَنِی مِنْ نَارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ فَقَاسَ مَا بَیْنَ النَّارِ وَ الطِّین» الکلینی، الکافی، ج1، ص 58، دار الکتب الاسلامیه ، تهران، 1365.
[3] « إِنَّ أَصْحَابَ الْقِیَاسِ طَلَبُوا الْعِلْمَ بِالْقِیَاسِ فَلَمْ یَزْدَادُوا مِنَ الْحَقِّ إِلَّا بُعْداً إِنَّ دِینَ اللَّهِ لَا یُصَابُ بِالْقِیَاسِ» همان، ص 57.
[4] « هَبَطَ جَبْرَئِیلُ عَلَى آدَمَ ع فَقَالَ یَا آدَمُ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أُخَیِّرَکَ وَاحِدَةً مِنْ ثَلَاثٍ فَاخْتَرْهَا وَ دَعِ اثْنَتَیْنِ فَقَالَ لَهُ آدَمُ یَا جَبْرَئِیلُ وَ مَا الثَّلَاثُ فَقَالَ الْعَقْلُ وَ الْحَیَاءُ وَ الدِّینُ فَقَالَ آدَمُ إِنِّی قَدِ اخْتَرْتُ الْعَقْلَ فَقَالَ جَبْرَئِیلُ لِلْحَیَاءِ وَ الدِّینِ انْصَرِفَا وَ دَعَاهُ فَقَالَا یَا جَبْرَئِیلُ إِنَّا أُمِرْنَا أَنْ نَکُونَ مَعَ الْعَقْلِ حَیْثُ کَانَ قَالَ فَشَأْنَکُمَا وَ عَرَجَ» همان، ج1، ص11.
[5] « وَاتَرَ إِلَیْهِمْ أَنْبِیَاءَهُ لِیَسْتَأْدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ یُذَکِّرُوهُمْ مَنْسِیَّ نِعْمَتِهِ وَ یَحْتَجُّوا عَلَیْهِمْ بِالتَّبْلِیغِ وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُول» نهج البلاغه، ص 43، انتشارات دار الهجرة، قم.
[6] « جَعَلْنا عَلى قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ» الانعام، 25. « ما أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنَ الْکِتابِ وَ الْحِکْمَةِ» البقره، 231. « أَ فَلَمْ یَسیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِها» الحج ،46.
[7] الحج، 46.
[8] الاعراف ، 179.
[9] و از همین جا روشن می شود که مخالفت برخی علما و عرفا با عقل در واقع واکنشی بوده است بر علیه رواج تعریفی نادرست از عقل که آن را صرفا در حسابگری و حیله اندیشی و خیالبافی محدود می کند.
[10] کلینی، الکافی، ج1، ص12، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1365هـ ش.
[11] همان، ص 10.
[12] همان.
[13] همان، ص 13.
[14] همان، ص20.
[15] همان، ص28.