بله اگر انسان را آن گونه که هاوکینگ مثال زده است، همچون کامپیوتری بدانیم که دارای مغز بیولوژیکی است، با خاموش شدن آن، جهان دیگری هم وجود نخواهد داشت، اما یقیناً حقیقت انسان فراتر از یک ماشین حسابگر است.
بله اگر انسان را آن گونه که هاوکینگ مثال زده است، همچون کامپیوتری بدانیم که دارای مغز بیولوژیکی است، با خاموش شدن آن، جهان دیگری هم وجود نخواهد داشت، اما قطعاً حقیقت انسان فراتر از یک ماشین حسابگر است.
اگر سخنان هاوکینگ را در مورد خدا و بهشت چیزی بیش از یک شوخی فرض کنیم، آنچه در این مورد می توان گفت این خواهد بود که ایشان -بر خلاف اظهار نظرهای قبلی- اخیراً، محاسبات خود در فیزیک کیهانی را تنها حقیقت موجود تلقی کرده است.
متأسفانه بسیاری از دانشمندان علوم جدید، وقتی در مورد مسائل ماوراء الطبیعه اظهار نظر می کنند، مسائلی را به عنوان زیر بنای نظرات خود قرار می دهند که بسیار شگفت آور است. مثلاً یک بار چون منظومه ای غیر از منظومه شمسی را کشف نکرده اند، به این نظریه می رسند که به طور قطعی نمی توان خدا را رد کرد، بلکه باید تحقیقات علمی بیشتری انجام داد، اما بعد از کشف یک منظومه دیگر، به این نتیجه می رسند که قطعاً خدایی نیست؛ چرا که فقط منظومه ما نیست که در کهکشان وجود دارد. به راستی آن خدایی که هاوکینگ در اظهار نظر های قبلی خود در مورد نبودن آن اندکی شک داشته و در اظهار نظر بعدی خود، به کلی رد کرده است، یا بهشت را افسانه شمرده است، کدام خدا و کدام بهشت است؟ ایده خدا به عنوان کسی در پشت بام آسمان که چرخ جهان را به گردش آورده، یا خدا به عنوان یک واقعیت نزد عارفان و خداشناسان حقیقی؟ این فقط یک مثال بود، بدون این که بخواهیم به مباحث علمی در این زمینه بپردازیم.
خدایی که با یک کشف علمی ساده از مدار خارج می شود، فقط یک ایده ساخته و پرداخته تحریف، جهل و شرک مردمان است که حتی انکار کننده آن هم ارزش تکفیر ندارد. همچنان که اعتقاد به چنین خدایی هم به قول قرآن فقط در حد یک سخن و ایده است و ارتباطی به ایمان به خدا ندارد.
این داستان بارها در تاریخ علم تکرار شده، همچنان که با کشف گالیله و سایر کشفیات علمی، و به تبع آن شیوع بی اعتقادی نسبت به خدا، آیندگان قضاوت کردند که کدام خدا از اعتبار ساقط شد؛ در واقع این ایده های ارسطوئی و تحریفات مسیحی بود که به عنوان دین، مطرح شده بود و به سادگی کنار گذاشته شد. و به این ترتیب بساط نفاق در جهان مسیحی برچیده شد.
از نظر ما اظهار نظر های هاوکینگ در مورد مسائلی؛ مثل خدا، بهشت و جهنم بیشتر به هجو و تمسخر نسبت به ادیان اشاره دارد، تا ارائه دلایلی برای عدم وجود خدا یا عدم وجود جهانی دیگر. هر چند ما مدعی نیستیم که ایشان خود به خدایی غیر از آنچه رد کرده است باور دارد، ولی فردی همچون هاوکینگ که به قول خودش سال ها عمر خود را بین مرگ و زندگی گذرانیده و ترسی از مردن ندارد، چه مبنایی را برای ارزش گذاری نسبت به تلاش های خود پذیرفته است؟
گذشته از نظرات شخصی هاوکینگ می دانیم که این سخنان ملحدانه در رسانه ها با تبلیغات زیادی مطرح می شود و به عنوان ندای پیروزی بشر بر هر مجهولی از جمله خدا و جهان دیگر تلقی می شود، و این که هیچ چیز قابل اهیمتی جز همین تمدن برتر ما وجود ندارد و باید به راه خود ادامه داد؛ چرا که همه ادیان خرافه بوده اند. حال آن که می دانیم تمدن تکنولوژیکی کنونی در ابتدائی ترین مسائل خود دچار هزاران عذاب و مشکلات لاینحل است، تا چه رسد به این که مدعی حل معضله خدا و اعتقاد به روح و جاودانگی و معاد شده باشد.
بسیاری از پرستندگان علوم جدید در عصر ما به زبان ساده مدعی هستند که ما با دانش خود هرچه جست و جو کردیم چیزی به نام خدا و جهان دیگر نیافتیم، حال آن که اساساً بنابر اعتراف خود، از همان ابتدا هم چنین هدفی نداشته اند؛ چرا که یافتن خدا نیازمند علمی غیر از دانش فنی و محاسبات ریاضی است و عملی غیر از جهان خواری و لذت جویی می طلبد.
این دیدگاه نسبت به خدا ما را به یاد داستان فرعون در قرآن می اندازد که به وزیر خود گفت برای من برجی بسیار بلند بسازید تا از آن بالا روم و ببینم خدای موسی کیست که از آن سخن می گوید؛ چرا که من گمان می کنم او از دروغ گویان است.[1] یقیناً اگر برجی با بلندای چندین سال نجومی هم ساخته می شد یا با وسیله ای دیگر به آن جا می رفت، نمی توانست نسبت به خدای موسی اطلاع پیدا کند؛ چون خدا در آسمان ها نیست و زیر مجموعه ای از نجوم یا حتی فیزیک کیهانی هم نیست؛ زیرا خدا در ظاهر عالم نیست و راه شناخت او از طریق دل است که اسرار آمیزترین رکن آگاهی انسان است، و متأسفانه بشر امروز کمترین شناختی از این بعد وجودی خود - که دروازه روح است- ندارد.
کل کیهان مادی با این عظمت که موضوع مورد مطالعه در فیزیک کیهانی است، از نظر قرآن همگی زینت های آسمان اول اند[2] و آسمان های بالاتر آسمان هایی معنوی هستند که درهای آن فقط به روی کسانی باز می شود که از قدرتی برتر برخوردار باشند.
حقارت انسان در برابر علوم و فنون تکنولوژیکی که ساخته خود او است، در عصر جدید به جایی رسیده که او را در غفلت کامل از جایگاه حقیقی خود قرار داده و می دانیم که خدا را بدون شناخت حقیقت انسان نمی توان کشف کرد؛ چرا که خدا در سرّ وجود انسان است و به قول مولوی:
چرخ در گردش اسیر هوش ماست
باده در جوشش اسیر جوش ماست
چرخ از ما هست شد نى ما ازو
باده از ما مست شد نى ما ازو
بنابراین، عدم وصول به خدا با کاوش های مزبور، تصدیق آیات قرآن است و انکار کسانی که با غفلت از خود، خدا را در جایی بس دور جست و جو می کنند: «وَ قالُوا آمَنَّا بِهِ وَ أَنَّى لَهُمُ التَّناوُشُ مِنْ مَکانٍ بَعیدٍ *وَ قَدْ کَفَرُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ وَ یَقْذِفُونَ بِالْغَیْبِ مِنْ مَکانٍ بَعیدٍ»؛[3] گویند: ایمان آوردیم، ولى چگونه مىتوانند از فاصله دور به آن دست یابند، با این که قبلا به آن انکار ورزیده، و از مکانى بسیار دور سخن به غیب رها مىکردند.
[1] « وَ قالَ فِرْعَوْنُ یا أَیُّهَا الْمَلَأُ ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْری فَأَوْقِدْ لی یا هامانُ عَلَى الطِّینِ فَاجْعَلْ لی صَرْحاً لَعَلِّی أَطَّلِعُ إِلى إِلهِ مُوسى وَ إِنِّی لَأَظُنُّهُ مِنَ الْکاذِبینَ»، القصص، 38.
[2] « فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فی یَوْمَیْنِ وَ أَوْحى فی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها وَ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِمَصابیحَ وَ حِفْظاً ذلِکَ تَقْدیرُ الْعَزیزِ الْعَلیمِ»، فصلت، 12.
[3] السبا، 52-53.