اولاً: با توجه به سیره امامان روشن می شود که آنان نه تنها جنگ قدرت نداشتند، بلکه هیچ هوای قدرتی نیز در آنان وجود نداشت و اگر زمانی از حقوقشان دفاع می کردند از باب تکلیف بود.
این سخن امام علی (ع) آن جا که می فرماید: مرا رها کنید و به سراغ دیگران بروید، بهترین شاهد این ادعا است.
ثانیاً: موروثی بودن امامت که همراه با شایستگی و برتری نسبت به دیگران باشد، نه تنها اشکالی ندارد، که مورد تأیید عقل و شرع است. به عبارت دیگر، همان طور که دستور مستقیمی از جانب خداوند برای نبوّت وجود داشته و او می داند که رسالتش را در کجا قرار دهد، حال اگر بر اساس همین دستور، امامت و نبوت در نسلی وجود داشت نیز باید آن را پذیرفت؛ مانند این که پس از حضرت ابراهیم دو فرزند او اسماعیل و اسحق به نبوت رسیدند و پس از اسحق پسرش یعقوب و پس از آن پسرش یوسف و ... .
در ارتباط با این پرسش، دو نکته مهم باید مورد توجه قرار گیرد:
نکته اوّل: با دقت در سیره امامان روشن می شود که آنان نه تنها جنگ قدرت نداشتند، بلکه هیچ هوای جاه طلبی نیز در آنان وجود نداشت، و اگر زمانی از حقوقشان دفاع می کردند، از باب تکلیف و وظیفه بود، نه چیز دیگر. در این باره به دو نمونه اشاره می شود:
1. پس از آن که خلیفه دوم شش نفر را به عنوان شورای خلافت مطرح کرد، زبیر رأیش را به علی (ع) داد و طلحه به عثمان و سعد وقاص به عبدالرحمن و در نتیجه سه نفر باقی ماندند که اگر هر کدام به نفع دیگری کنار می رفت همان خلیفه بود، در این زمان عبد الرحمن خدمت علی (ع) آمد و عرض کرد من با تو بیعت می کنم به شرط این که به کتاب خدا، سنت پیامبر (ص) و سیره شیخین عمل کنید، اما حضرت فرمود اگر خلیفه شوم به کتاب خدا و سنت رسولش با روش و فهم خودم عمل می کنم نه سیره شیخین؛ از این رو از پذیرش خلافت خود داری نمود.[1]
برخی از سیاست مداران بر این باورند که امام باید این شرط را گرچه به ظاهر می پذیرفت و بعداً به آن عمل نمی کرد. واقعاً هر شخص دنیا پرست قدرت طلب چنین فکر می کند، اما می بینیم که امام (ع) به آن جواب رد می دهد.
2. زمانی که مردم بعد از کشتن عثمان برای بیعت به خانه علی (ع) هجوم بردند، حضرت فرمود: من وزیر و مشاورتان باشم بهتر از آن است که بر شما فرمانروایی کنم ... مرا رها کنید و به سوی دیگران بروید. [2]
آیا کسی که قدرت طلب باشد چنین رفتار می کند؟! این با کدام معیار و سنجش قدرت طلبی سازگار است؟!
ما مطمئنیم اگر دغدغه عدالت نبود، هیچ گاه امامان به دنبال حکومت و ریاست نبودند و به فرموده امام علی (ع) اگر این دغدغه نبود تمام دنیا به اندازه عطسه بزی برای او ارزش نداشت.[3]
نکته دوم: موروثی بودن نبوت، خلافت و حکومت از دو نظر قابل بررسی است.
1. بدون شایستگی تنها به دلیل ارتباط فامیلی، مقامی از یک فرد به فرد دیگری منتقل شود که این نوع وراثت نه مورد پسند شرع است و نه مورد تأیید عقل.
2. افرادی تنها به دلیل شایستگی های شخص خودشان و نه تنها به دلیل ارتباط فامیلی از مقامی برخوردار شوند. در رابطه با این بخش، نخست اصل موروثی بودن را در لابه لای تاریخ انبیای ادیان الاهی بررسی می کنیم، سپس به خلافت امامان می پردازیم.
1-2. حضرت ابراهیم پس از آن که از جانب خداوند به امامت منصوب شد، دعا می کند که این امامت در نسلش تداوم پیدا کند و خداوند نیز می فرماید: به افراد ظالم نمی رسد.[4]
2-2. حضرت موسی از خداوند می خواهد که برادرش هارون را وزیر و جانشین او قرار دهد.[5]
3-2. و سلیمان فرزند داود از پدرش ارث برد.[6]
بنابراین، در تمام این موارد که نوعی وراثت در آن نیز وجود دارد؛ به دلیل شایستگی های فردی اشخاصی که در مقام پدران، برادران و ... قرار می گیرند، از دیدگاه قرآن کریم قابل توجیه است.
ما در مورد امام علی (ع) و امامان از نسل وی افزون بر نص خاصی که از پیامبر (ص) در مورد خلافت و امامت آنان رسیده، آن حضرت (ص) در مورد علی (ع) می فرماید: تو وارث من هستی.[7]
در ارتباط با امامت ائمه نیز باید گفت که این وراثت از نوع دوم آن می باشد و معیار برای خلافت و امامت، دستوری است که از جانب خداوند می رسد؛ چون او بهتر می داند که ابلاغ پیام خود را به چه افرادی واگذار کند ... [8] حال اگر براساس این دستور، خلافت و امامت در نسلی شایسته وجود داشت باید آن را بپذیریم مانند این که پس از حضرت ابراهیم دو فرزند او اسماعیل و اسحق (ع) به نبوت رسیده و پس از اسحق نیز پسرش یعقوب و پس از آن پسرش یوسف (ع) و ... .
برای آگاهی بیشتر نمایه های زیر را مطالعه کنید:
«انحصار امامت در نسل پیامبر»، سؤال 2969 (سایت: 3209).
«ارتباط تشکیل حکومت پیامبر اکرم (ص) با فطرت خداجو»، سؤال 12305 (سایت: 12080).
«امامان و رهبری سیاسی»، سؤال 7163 (سایت: 8068).
«دلایل اعتقاد به امامت و امامان»، سؤال 321 (سایت: 2707).
«ولایت سیاسی علی (ع) در غدیر خم»، سؤال 2570 (سایت: 2724).
[1]. نک. کلینی، اصول کافى، کمرهاى، محمد باقر، ج 2، ص 721، انتشارات اسوه، چاپ سوم، قم، 1375 ش.
[2]. علامه مجلسى، بحارالأنوار، ج 32، ص 7 و 8، مؤسسة الوفاء بیروت، 1404 هـ ق.
[3]نهج البلاغة، ص 50، دارا الهجرة، قم، بی تا.
[4]. بقره، 124، وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمین.
[5]. طه، 29 و 30، وَ اجْعَلْ لی وَزیراً مِنْ أَهْلی هارُونَ أَخی.
[6]. نمل، 16، وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُد.
[7]. شیخ صدوق، أمالی، ص 364، انتشارات کتابخانه اسلامیه، 1362 هـ ش، قال رسول الله ص لعلی أنت وارثی.
[8]. انعام، 124، اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَه.