نکته مهم در این بحث که نباید از آن غفلت ورزید؛ این است که ما قبل از جست و جوی مواردی در قرآن که دلالت بر استفاده از صناعات خمس می کند؛ یا بررسی آیه: «ادع الی سبیل ربک ...»؛ باید در مورد ماهیت، پیشینه، جایگاه و ارزش گذاری این صناعات، تحلیل کامل، دقیق و صریحی داشته باشیم. این مطلب پذیرفته است که نظیری برای هر یک از این صناعات در قرآن و سخنان معصومین می توان یافت، ولی نظیر یک شیء لزوماً خود آن شیئ نیست.
نکته مهم در این بحث که نباید از آن غفلت ورزید؛ این است که ما قبل از جست و جوی مواردی در قرآن که دلالت بر استفاده از صناعات خمس می کند یا بررسی آیه: «ادع الی سبیل ربک ...»،[1] باید در مورد ماهیت، پیشینه، جایگاه و ارزش گذاری این صناعات، تحلیل کامل، دقیق و صریحی داشته باشیم. بخش عمده ای از این صناعات با هدف پیروزی و غلبه لفظی بر خصم طراحی شده و این روحیه که ریشه در فلاسفه یونان دارد، در تعاریفی که از صناعات خمس شده به خوبی به چشم می خورد. هرچند می توان با یاد گرفتن این صناعات خود را علیه جنبه های منفی آن مسلح نمود و مرعوب این صناعات نشد، ولی در این که موعظه در اصطلاح قرآنی همان فن خطابه در منطق است و «جدل احسن» همان جدل در تعریف منطقی و... نمی توان به سادگی سخنان مشهور را پذیرفت، بلکه بنابر برخی دیدگاه ها این دو طیف فکری از لحاظ روح مطلب کاملاً در تقابل هم هستند.
اساساً در اسلام و قرآن سمت و سوی حرکت، بسیار متفاوت با ذات تمدنی است که در آن صناعات خمس طراحی شده و به تدریج از طریق ترجمه آثار فلاسفه یونانی وارد جهان اسلام شد و شکلی اسلامی و دینی به خود گرفته و خواسته اند تا در راه دین از آن بهره گیرند. مثلاً برای مهارت در موعظه دینی، فن خطابه مورد توجه قرار گرفت و سایر موارد. همه این موارد در مقام مقایسه بین فرهنگ قرآنی و یونانی، باید به دقت بررسی شود.
برخی بیانات در متون دینی که شباهت به جدل منطقی دارد، در واقع ایجاد تنبه برای مخاطب بوده و قصد برتری جویی بر غیر از طریق جدل کردن مطرح نبوده است. (آن گونه که در مناظرات بشری مطرح است)، بلکه خود واژه جدل و مراء و ... در روایات دارای بار منفی زیادی بوده و از پرداختن به آن نهی شده است:
"روی أَنَّ رَجُلًا قَالَ لِلْحُسَینِ بْنِ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ (ع) اجْلِسْ حَتَّى نَتَنَاظَرَ فِی الدِّینِ فَقَالَ یا هَذَا أَنَا بَصِیرٌ بِدِینِی مَکْشُوفٌ عَلَی هُدَای فَإِنْ کُنْتَ جَاهِلًا بِدِینِکَ فَاذْهَبْ فَاطْلُبْهُ مَا لِی وَ لِلْمُمَارَاةِ وَ إِنَّ الشَّیطَانَ لَیوَسْوِسُ لِلرَّجُلِ وَ ینَاجِیهِ وَ یقُولُ نَاظِرِ النَّاسَ فِی الدِّینِ لِئَلَّا یظُنُّوا بِکَ الْعَجْزَ وَ الْجَهْلَ"؛ شخصی خدمت امام حسین(ع) آمد و گفت: بنشین ساعتی؛ تا با تو در مسائل دینی مباحثه کنیم. حضرت فرمود: ای فلان من به دین خود عارف هستم و راه حقّ بر من واضح است، اگر تو جاهلی و راه به دین خود نبرده ای، برو و طلب دین خود کن که منازعه و مجادله کار ما نیست و مرا به این صفت راهی نه. همانا شیطان در قلب انسان وسوسه می کند که با مردم در دین مناظره و مباحثه کن تا بدانند که تو عاجز و جاهل نیستی».[2]
بنابراین، این مطلب پذیرفته است که نظیری برای هر یک از این صناعات در قرآن و سخنان معصومین می توان یافت، ولی نظیر یک شیء لزوماً خود آن شیء نیست. مثلاً زیبائی هنری قرآن از شعر هم بالاتر است، اما تعریف ارسطوئی شعر[3]، در مورد قرآن نه تنها صدق نمی کند، بلکه به شدت مردود است.
همچنین موعظه قرآنی شبیه خطابه در صناعات خمس است، ولی تعریف خطابه در صناعات خمس که از مشهورات عرف هرچه باشد (ولو مطالبی ناحق) استفاده می کند، تا جو عمومی را تحت تأثیر قرار دهد، به هیچ وجه با هدف قرآن مطابق نیست. یا در مورد جدل احسن به ظاهر دلالتی در آیه مورد بحث بر جدل منطقی (با تعریفی که در صناعات خمس دارد) ندارد، و از دیدگاه بسیاری از علمای اهل نظر، مراد از جدل در آیه همان مناظره و استدلال عقلی است و همچنان که مراد از حکمت هم در این آیه امری ورای فلسفه به معنای یوانانی کلمه است. از این روی آنچه مسلم است تعریفی که در منطق از این صناعات ارائه شده، به جز برهان دارای اشکالاتی اساسی است.
از دیدگاه ما، اگر بدون هیچ پیش فرضی از فلسفه یونانی با قرآن مواجه شویم، هم برای حکمت هم موعظه و جدل احسن تعاریفی کاملا متفاوت با آنچه در صناعات خمس مطرح شده است، ارائه خواهیم داد و چه بسیار در آثار گذشتگان همین کار صورت گرفته است که باید تحقیق شود.