"بدعت" در لغت به معنای کار نو و بیسابقه است و در اصطلاح به معنای "ادخال ما لیس من الدین فی الدین" است؛ یعنی نسبت دادن چیزی به دین در حالیکه در واقع جزو دین و شریعت نیست. بدعتگذاری در دین از گناهان کبیره است. تخریب اماکن آنها بدون کسب اجازه از دولت اسلامی جایز نیست. شرکت در مجالس آنها به قصد هدایت و امر به معروف برای کسانی که از قدرت علمی و فکری کافی برخوردار باشند، جایز است. هر چند همۀ افراد وابسته به این گروهها از تشیع خارج نیستند، ولی بسیاری از آنها از تشیع خارج هستند.
برای روشن شدن جواب سؤالات شما چند نکته را تذکر میدهیم.
- بدعتگذاری در دین؛ - چیزی را به دین نسبت دادن در حالیکه در واقع جزو دین نیست - از گناهان کبیره است و در حرمت آن هیچ تردیدی نیست. پیامبر اکرم(ص) فرمود: "کل محدثة بدعة و کل بدعة ضلالة"؛[1] ایجاد هر امری که سابقه در دین نداشته بدعت است و هر بدعتی گمراهی است.
- منظور از امر تازه و بیسابقه در دین این است که با هیچیک از قوانین و مقررات اسلام هماهنگی و سازگاری نداشته باشد. پس تطبیق مقررات کلی اسلام بر مصادیق جدید و تازه بدعت نیست.[2]
- با دقت در معنای بدعت - عرضۀ چیزی با عنوان دین که با هیچیک از احکام و دستورات دین هماهنگی ندارد- مطلب مهمی که اهمیت به سزایی در مسائل فرهنگی و سیاسی و اجتماعی دارد، به دست میآید و آن اینکه باطل هیچ وقت در چهرۀ اصلی خود طالب و خریدار ندارد؛ چون پوچ و تو خالی است، پس برای جلب توجه باید خود را به شکل و رنگ حقیقت درآورد و حقیقتنما گردد؛ زیرا همۀ انسانها، بلکه تمام موجودات طالب حقیقت و واقعیتاند و در طول تاریخ یکی از مهمترین حوزۀ فعالیت جبهه باطل، در حوزۀ فرهنگ بوده تا بتواند از این طریق چهرۀ زشت خود را زیبا و واقعی جلوه دهد.
قرآن کریم در بیش از 20 مورد از این حربهی جبهه باطل تعبیر به "تزین" (زیبا جلوه دادن) مینماید. مثلاً میفرماید: "و زین لهم الشیطان اعمالهم"؛[3] شیطان اعمال آنها را در نظرشان زیبا جلوه داده است. یا فرمود: "افمن زین له سوء عمله فرآه حسنا..."؛[4] آیا کسى که عمل بدش براى او آراسته شده و آنرا خوب و زیبا میبیند (مانند کسى است که واقع را آنچنانکه هست مییابد)؟!
به همین جهت یکی از ابزار مهم، حاکمان ظالم و استعمارگران از گذشتۀ دور تاریخ تا به امروز، دینسازی و ایجاد مذاهب جدید و ایدههای گوناگون است، تا بتوانند به این وسیله در برابر ادیان الاهی مقاومت کنند و جبهۀ حق را به چالش بکشانند.
البته بررسی دقیق روشهای مختلف تبلیغات دشمن و کشف و معرفی چهرۀ پنهان باطل در میان چهرههای به ظاهر زیبا و فریبنده کار آسانی نیست و کسانی قادر بر چنین کاری هستند که از توانایی بالای علمی و فکری برخوردار باشند. شاید فلسفه و سر اینکه در اسلام مجالست و همنشینی با علما مورد تأکید فراوان قرار گرفته[5] همین باشد که در اثر ارتباط با دانشمندان واقعی، انسان از خطر انحراف حفظ میشود.
خلاصه اینکه نباید ظاهر آراسته و سادۀ یک حزب و گروه ما را فریب دهد، بلکه باید اهداف سیاسی و اجتماعی و فرهنگی آنها را که در زیر چهرۀ زیبا مخفی و نهان است، مد نظر داشت. بهترین گواه بر صدق مدعا، کشف اسناد و مدارکی است که دال بر دخالت بیگانگان و دولتهای استعمارگر به صورت مخفی و آشکار در ایجاد و تقویت چنین گروههایی است.
- نکتۀ چهارم اینکه هیچگاه نباید انحراف را فقط در مراحل ابتدای آن مورد بررسی قرار داد، بلکه باید استمرار این انحراف را در طول آیندۀ زمان نگریست، همانطوری که فاصلۀ مقداری زاویۀ انحراف در مسائل هندسی، در ابتدا اصلاً قابل توجه نیست، ولی وقتی امتداد یافت همان فاصلۀ کم به صدها یا هزاران کیلومتر، تبدیل خواهد شد.
از اینجا فلسفه و سرّ اهتمام به فقه سنتی- که روش متداول در حوزههای علمیه است- و لزوم تبعیت از مراجع تقلید، فهمیده میشود، و اینکه چرا این روش مورد تایید ذوات نورانیه ائمه(ع) قرار گرفته است.[6] این روش مستحکمترین روش عقلی و عقلایی برای دریافت و فهم حقایق متون دینی است.[7]
در هر حال بدعتگذاری در دین دارای آثار مخرب سیاسی و اجتماعی و فرهنگی است، و مهمترین عامل تخریب دین در جامعه است. شاید به دلیل همین عواقب و آثار بود که پیامبر(ص) دستور تخریب مسجد ضرار را داد.[8]
چرا که قرآن در این باره فرموده است: "کسانی که مسجدی ساختند برای زیان رساندن (به مسلمانان) و (تقویت) کفر، و تفرقه افکنی میان مؤمنان، و کمینگاه برای کسی که از پیش با خدا و پیامبرش مبارزه کرده بود؛ آنها سوگند یاد میکنند که جز نیکی و خدمت نظری نداشتهایم، اما خداوند گواهی میدهد که آنها دروغگو هستند".[9]
البته این روشن است و فتوای مجتهدین[10] نیز بر این است که تخریب اماکن مرتبط با این فرقهها باید با اذن حاکم و والی مسلمین باشد، و الا موجب هرج و مرج خواهد شد. و شرکت در مجالس آنان به قصد راهنمایی و امر به معروف، برای افرادی که دارای توان علمی و عملی هستند و احتمال تأثیر هم میدهند نه تنها جایز، بلکه واجب است.[11]
اما اینکه با وجود انحرافات و بدعتها میتوان آنان را خارج از مذهب تشیع دانست؟ باید توضیح بدهیم که افراد وابسته به این گروهها چند قسم هستند. بعضیها کسانی هستند که هیچ اعتقادی به حقایق شیعه ندارند و در ظاهر اظهار تشیع و اعتقاد به عقاید شیعه مینمایند. اینها که در واقع سران و گردانندگان امور این گروهها هستند، از تشیع خارجاند و خودشان هم میدانند. اما بعضی دیگر افرادی هستند که واقعاً به عقاید شیعه اعتقاد دارند و نهایت اینکه دارای انحراف و اشتباه فکری و عملی میباشند و صرف انحراف در بعضی مسائل موجب خروج از تشیع نمیشود.[12]
[1]. شیخ طوسی، محمد بن حسن، امالی، ص 337، قم، دار الثقافة، چاپ اول، 1414ق.
[2]. ر. ک: سبحانی، جعفر، منشور عقاید، ص 219 به بعد.
[3]. نحل، 24.
[4]. فاطر، 8.
[5]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 1، ص 39، باب مجالسة العلماء و صحبتهم، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[6]. همان، ج 7، ص 412، امام صادق(ع): «مَنْ کَانَ مِنْکُمْ قَدْ رَوَى حَدِیثَنَا وَ نَظَرَ فِی حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا وَ عَرَفَ أَحْکَامَنَا فَارْضَوْا بِهِ حَکَماً فَإِنِّی قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَیْکُمْ حَاکِما...»؛ کسی که گفتار ما را روایت کند و در حلال و حرامی که ما بیان کردیم مطالعه کرده و آنها را شناخته است... چنین شخصی را من حاکم قرار دادهام.
شیخ صدوق، در کمال الدین و تمام النعمه، از امام عصر(عج) روایت میکند: "و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواة احادثینا فانهم حجتی علیکم و انا حجة الله"؛ در حوادثی که واقع میشود به راویان احادیث ما مراجعه کنید؛ چراکه آنان حجت من بر شما هستند و من حجت خدا هستم. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ج 2، ص 844، تهران، دار الکتب الاسلامیة، چاپ دوم، 1395ق.
[7]. برای اطلاع به کتابهای اصول فقه و کتب فقهی استدلالی مراجعه بفرمایید.
[8]. سیره ابن هشام، ج 2، ص 530؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 20، ص 253.
[9]. توبه، 107.
[10]. امام خمینی، تحریر الوسیلة، ج 2، ص 454.
[11]. همان، ج 1،ص 362- 365.