آنچه در علم کلام بیشتر مورد توجه بوده مقام امامت ظاهری و ریاست اجتماعی امام بوده است ولی معنایی که در قرآن و روایات در مورد مقام امام بیان شده است معنای فراتری بوده و به گونه ای است که ریاست اجتماعی در صورت تحقق تنها ظهورِ بخشی از مقامات الاهی امام است.
همچنین نظریه انـسان کامل به عنوان یکی از مهم تریـن بحثها در عرفان اسلامی با تفاسیری که عرفا از آن داشته اند همان چیزی است که در مذهب امامیه تحت عنوان امامت و ولایت تکوینی بر آن تاکید شده است.
1. امامت در لغت
واژه امام بر حسب لغت مشتق از «اُم» به معنای هر چیزی است که چیزهای دیگر به آن ضمیمه و نسبت داده می شوند یا از او پیدا می شوند یا الهام می گیرند.[1] و امام در لغت به معنای مقتدایی است که از او پیروی می شود.[2] گاهی امام به یک شخص گفته می شود و گاهی به یک حقیقیت که محل اقتداء است و دارای مرکزیت و امیّت (مادر و اصل بودن) است و به هر کسی که نسبت به دیگران چنین حالتی داشته باشد می توان امام گفت حتی اگر امام گمراهان باشد. مرکز و قطب عالم هستی هم امام نامیده می شود چون ام و اصل و محل رجوع کل ماسوی الله است. بنابراین واژۀ امام از ریشه امّ بهترین واژه ای است که در مورد پیشوایان معصوم به کار رفته است همچنان که در روایتی از امام صادق (ع)نقل شده است : اگر خداوند اسمی برتر ازاسم «امام» داشت ما را به آن اسم می نامید.[3]
2. امامت در علم کلام
آنچه در علم کلام و اصول اعتقادات بیشتر مورد توجه بوده مقام امامت ظاهری و ریاست اجتماعی امام بوده است و اکثراً امامت را به معنای ریاست و رهبری عمومی جامعه در زمینۀ امور دینی و دنیوی دانسته اند.[4] بنابراین، امام از این دیدگاه یعنی پیشوا و رهبری که گفتار و رفتار او الگوی دیگران باشد و مسئولیت رهبری جامعه را بر عهده بگیرد. ولی معنایی که در قرآن و روایات در مورد مقام امام بیان شده است معنای فراتری بوده و به گونه ای است که ریاست اجتماعی در صورت تحقق تنها ظهور، بخشی از مقام الاهی امام است و از طرفی می دانیم که اکثر ائمه شیعه به دلیل شرایط جامعه نه تنها از این منصب ظاهری خود بر کنار بودند، بلکه توسط حکام جور به شهادت رسیدند حال آنکه امامت آنان محقق بود. و بلکه حضرت ابراهیم که به قول قرآن بعد از امتحانهای مختلف و شهود ملکوت آسمانها و ... به مقام امامت رسید و پیشوای توحید شد به حکومت ظاهری نرسید. پس رهبری جامعه تنها شأنی از شئونات امامت است.
3. امامت در قرآن
در ذیل آیاتی که به مفهوم و معنای امامت و امام در قرآن اشاره دارد می پردازیم که از مجموع این آیات می توان به دیدگاه قرآن در مورد مقام امامت پی برد:
1.مقام امامت ابراهیم برتر از مقام نبوت اوست:
«و [یاد آرید] زمانى را که ابراهیم را پروردگارش با کلماتى آزمایش کرد. پس [ابراهیم] آنها را به انجام رسانید. [خداوند] فرمود: من تو را براى مردم امام قرار دادم. [ابراهیم] گفت: از فرزندان من [نیز امام قرار مىدهى]؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمىرسد».[5]
2.در قیامت هر کسی با امام خود فراخوانده می شود:
«[یاد آر] روزى را که هر گروه از مردم را با امامشان فرا خوانیم. پس هر کس که کارنامهاش به دست راستش داده شود، آنگاه آنان کارنامهى خود را [با سرور و شادمانى] بخوانند و آنان به قدر تار میان هستهى خرما [به اندازهى ذرّهاى] ستم نبینند».[6]
3. امامان به امر خدا هدایتگر مردمانند:
«و آنان را امامانی قرار دادیم که به امر ما هدایت مىکردند و به آنان انجام دادن کارهاى نیکو و برپاداشتن نماز و پرداختن زکات را وحى کردیم و عبادت کنندگان ما بودند».[7]
4. مومنان از خداوند مقام امامت را درخواست می کنند:
«و کسانى که گویند: اى پروردگار ما! براى ما از همسرانمان و فرزندانمان روشنى چشم ببخش، و ما را امام پرهیزگاران بگردان».[8]
4. خداوند اراده کرده است که مستضعفین را در زمین به امامت برساند:
«و ما مىخواهیم بر کسانى که در روى زمین به ضعف کشیده شدهاند، منّت بنهیم و ایشان را امامان قرار دهیم و نیز آنان را میراث بران بگردانیم».[9]
5. رسیدن به مقام امامت در اثر صبر و یقین:
«و از ایشان را چون شکیبایى ورزیدند و به آیات ما یقین داشتند، امامانی قرار دادیم که به فرمان ما هدایت مىکردند».[10]
6. خداوند همه چیز را در امامی آشکار برشمرده است:
«و همه چیز را در امامی آشکار برشمردهایم».[11]
7. اطلاق امامت بر کتاب:
« و قبل از قرآن کتاب موسی امام و رحمت بود».[12]
8. امامان کفر و امامان دوزخ:
«با امامان کفر بجنگید».[13] و «آنان را امامانی قرار دادیم که به دوزخ می خوانند و در روز قیامت یاری داده نخواهند شد».[14]
گفتنی است که آنچه در اعتقادات و روایات شیعه همچنین در مباحث عرفانی مطرح می شود اشاره به مقام امامت انسان کامل دارد که مقامی است بالاتر از نبوت.
4. امامت و مقام امام در روایات شیعه
1. ائمه شهداء خدا بر مردم اند:
«از امام صادق (ع) در تفسیر این آیه سؤال شد: « فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَ جِئْنا بِکَ عَلى هؤُلاءِ شَهِیداً »[15] حضرت فرمود: در باره امت محمد (ص) بخصوص نازل شده که در هر قرنى از ایشان امامى باشد از ما که گواه است بر ایشان و محمد (ص) گواه است بر خود ما».[16]
2. ائمه هدایتگران مردم اند:
ابو بصیر گوید از امام صادق (ع) در مورد این آیه سوال کردم :«همانا توئى بیم دهنده و براى هر گروهى رهبریست» حضرت فرمود: بیم دهنده، رسول خدا (ص) است و هدایت کننده على است. سپس آن حضرت از من پرسید: آیا امروز هدایت کننده ای هست؟ عرض کردم: آرى فدایت گردم، همیشه از شما خاندان هدایت کننده ای بوده تا امر به شما رسیده است، فرمود خدایت رحمت کناد: اى ابا محمد: اگراینطور بود که آیهاى فقط در باره شخصی خاص نازل شده باشد [و لاغیر] در این صورت با مردن آن شخص آن آیه هم می مرد ولى قرآن همیشه زنده است و بر بازماندگان منطبق مىشود چنانچه بر گذشتگان منطبق می شد.[17]
4. ائمه خزانه علم خدایند:
«امام صادق (ع) فرمود: خداى عز و جل ما را آفرید و آفرینش ما را نیکو ساخت و ما را صورت بخشید و نیکو تصویر نمود و ما را در آسمان و زمینش خزانۀ خود ساخت و با عبادت ما ست که خدا عبادت شد و اگر ما نبودیم، خدا وند عبادت نمی شد».[18]
3.امام جانشین خدا و باب خدا در زمین است:
امام رضا (ع) فرمود: ائمه جانشینان خدا در روی زمین اند. [19]
امام صادق (ع) فرمود: اوصیاء پیغمبر درهاى توجه بسوى خداوند اند و اگر ایشان نبودند، مردم، خدا را نمی شناختند و خداى تبارک و تعالى بوسیله ایشان بر خلقش احتجاج کند. [20]
5. امام نور خدای عز و جل است:
« از امام باقر (ع) در باره این آیه سؤال شد: «بخدا و رسولش و نورى که فرستادیم ایمان آورید» آن حضرت فرمودند: به خدا، مقصوداز نور، ائمه است و بدان که نور امام در دل مؤمنان از نور خورشیدِ تابان، روشنتر است و ایشانند که دلهاى مؤمنین را منور می کنند و خدا از هر که خواهد نور ایشان را پنهان دارد، پس دل آنان تاریک گردد و در ظلمت رود».[21]
6. ائمه ارکان ارض اند:
« امام صادق (ع) فرمود: امیر المؤمنین (ع) باب ورود بر خدا است که جز از سوى وى روى به خدا نتوان کرد، و این همان راه منحصرى است که هر که جز آن راه برود هلاک است و همچنین براى امامان بر حق یکى پس از دیگرى این حکم جارى است، خدا آنها را ستونها و ارکان زمین ساخته تا مبادا بر اهل خود بلرزد، او است حجت رسا بر هر که روى زمین یا زیر آن است، خود على (ع) بسیار مىفرمود: من از طرف خدا بهشت و دوزخ را قسمت مىکنم، من فاروق اکبرم، من صاحب عصا و میسم هستم، همه فرشتهها با روح و همه رسولان به ولایت من اعتراف کردند بمانند اعتراف به نبوت محمد (ص)، بر من همان مسئولیت متوجه است که به او متوجه است و آن مسئولیت در برابر پروردگار است».[22]
7. زمین هیچ گاه خالی از حجت های خدا نیست:
«علی (ع) می فرماید:زمین از حجّت بر پاى خداخالی نمی ماند ، یا ظاهر و شناخته شده و یا ترسان و پنهان. تا حجّت خدا باطل نشود و نشانههایش از میان نرود، ولی اینان چند نفرند، و کجا جاى دارند؟! به خدا سوگند تعدادشان کم است اما نزد خدا بزرگمقدارند. خدا حجتها و نشانههاى خود را به وجود آنان حفظ می کند، تا این حجت ها را به امثال خود برسانند و در دلهاى آنان بکارند. علم با نور بصیرت بر آنان تافته و آنان روح یقین را دریافته اند و آنچه را ناز پروردگان دشوار دیدهاند به آسانی پذیرفتهاند و و بدانچه نادانان از آن رمیدهاند خو گرفته اند و همنشین دنیایند با تنها، و جانهاشان آویزان است در ملأ اعلى. اینان جانشینان خدا در روی زمین اند و مردم را به دین او مىخوانند. آه! آه! که چه آرزومند دیدار آنانم».[23]
5. امامت یا ولایت در عرفان (نظریه انسان کامل)
انـسان کامل یکی از مهم تریـن بحثها در عرفان اسلامی است که پیوند تنگاتنگی با نظریه ولایت عرفانی دارد. تفاسیری که عرفا از انسان کامل و جایگاه ان در نظام هستی داده اند همان چیزی است که در مذهب امامیه تحت عنوان امامت و ولایت تکوینی و ... بر آن تاکید شده است. در ذیل به برخی از سخنان عرفا در این مورد اشاره می کنیم:
ابن عربی:
1. بدان که ولایت فلک محیط بر عالم است و برای همین هرگز قطع نمی شود.[24]
2. هر چه در عالم هستی است، در تسخیر انسان کامل است و او همۀ آنها را می داند. [25]
سید حیدر آملی:
1. عقل اول، ظلّ اول و تمام عالم، ظلّ دوم است و انسان کامل، حقیقت آن عقل است.[26]
2. عقل اول، به سبب اشتمالش بر همۀ کلیّاتِ حقایق عالم، عالِم کلّی است و نفس کلّی به دلیل اشتمالش بر همۀجزئیات، عالِم کلّی بر جزئیات است و انسان کامل- که جامع هر دو است- همه را می داند.[27]
قیصری:
1. «مرتبۀ انسان کامل عبارت از جمیع مراتب الهیه و کونیه است اعم از مراتب عقول و نفوس کلیه و جزئیه تا مراتب طبیعت و تنزلات وجود. و این مرتبه برابر مرتبه الهیه است الا اینکه انسان کامل مربوب است و خداوند رب اوست و برای همین جانشین خدا شده است».[28]
2. قدرت بر میراندن و زنده کردن و امثال این امور، از نشانه های انسان کامل است.[29]
3. این عالم، تا هنگامی که انسان کامل موجود است، محفوظ است.[30]
عبد الکریم جیلی:
1. تصرف او بر اشیا از روی اتصاف و آلت و اسم و رسم نیست؛ بلکه (تصرفی واقعی) مانند تصرّف ما در سخن گفتن و خوردن و آشامیدن است.[31]
2. همۀ اسما و صفات، برای انسان کامل دو گونه قسمت شده است: یک گونۀ آن، بر جانب راست او است؛ مانند حیات، علم، قدرت، اراده، سمع و بصر و مانند اینها؛ و گونه ای دیگر در جانب دیگر او است؛ مانند ازلیّت و ابدیّت، اولویّت و آخریّت، و مانند اینها.[32]
3. بدان که انسان کامل، با همۀ حقایق عالم هستی برابری می کند؛ با لطافتش، با عالم عِلوی برابری می کند و با جرم جسمانی اش، با عالم سِفلی.[33]
عزیز الدین نسفی:
در ملک و ملکوت، هیچ چیز بر وی پوشیده نمانده است. اشیاء و حکمت اشیاء را آن گونه که هست، می داند و می بیند. [34]
[1]« قال الخلیل: کلّ شیء ضمّ إلیه سائر ما یلیه یسمّى أمّا» راغب اصفهانى حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ج1، ص 85. دارالعلم الدار الشامیة، دمشق بیروت،1412 ق.
[2] «و فی معانی الأخبار: سمی الإمام إماما لأنه قدوة للناس منصوب من قبل الله تعالى مفترض الطاعة على العباد».
مجلسی، بحار الانوار، ج25، ص 104، موسسة الوفاء، بیروت، 1404ق.
[3] « شی، [تفسیر العیاشی] عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قَالَ فَقَالَ لَوْ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّ اسْماً أَفْضَلُ مِنْهُ لَسَمَّانَا بِهِ » همان.
[4] اسلام کوئست 502.
[5] البقره، 124.
[6] الاسراء، 71.
[7] الانبیاء 73.
[8] الفرقان، 74.
[9] القصص5.
[10] السجده، 24.
[11] یس، 12.
[12] هود، 17.
[13] التوبه، 12.
[14] قصص، 41.
[15] بقره، 138.
[16] «عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَ جِئْنا بِکَ عَلى هؤُلاءِ شَهِیداً قَالَ نَزَلَتْ فِی أُمَّةِ مُحَمَّدٍ ص خَاصَّةً فِی کُلِّ قَرْنٍ مِنْهُمْ إِمَامٌ مِنَّا شَاهِدٌ عَلَیْهِمْ وَ مُحَمَّدٌ ص شَاهِدٌ عَلَیْنَا» کلینی، الکافی، ج1، ص 190، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1365ش.
[17] عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع- إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِقَوْمٍ هادٍ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْمُنْذِرُ وَ عَلِیٌّ الْهَادِی یَا أَبَا مُحَمَّدٍ هَلْ مِنْ هَادٍ الْیَوْمَ قُلْتُ بَلَى جُعِلْتُ فِدَاکَ مَا زَالَ مِنْکُمْ هَادٍ بَعْدَ هَادٍ حَتَّى دُفِعَتْ إِلَیْکَ فَقَالَ رَحِمَکَ اللَّهُ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ لَوْ کَانَتْ إِذَا نَزَلَتْ آیَةٌ عَلَى رَجُلٍ ثُمَّ مَاتَ ذَلِکَ الرَّجُلُ مَاتَتِ الْآیَةُ- مَاتَ الْکِتَابُ وَ لَکِنَّهُ حَیٌّ یَجْرِی فِیمَنْ بَقِیَ کَمَا جَرَى فِیمَنْ مَضَى» همان، ج1، ص 192.
[18] «قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَنَا فَأَحْسَنَ خَلْقَنَا وَ صَوَّرَنَا فَأَحْسَنَ صُوَرَنَا وَ جَعَلَنَا خُزَّانَهُ فِی سَمَائِهِ وَ أَرْضِهِ وَ لَنَا نَطَقَتِ الشَّجَرَةُ وَ بِعِبَادَتِنَا عُبِدَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَوْلَانَا مَا عُبِدَ اللَّه» همان، ج1، ص 193.
[19] «ابَا الْحَسَنِ الرِّضَا ع یَقُولُ الْأَئِمَّةُ خُلَفَاءُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی أَرْضِهِ » همان؛ ج1، ص 193.
[20] «قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع الْأَوْصِیَاءُ هُمْ أَبْوَابُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الَّتِی یُؤْتَى مِنْهَا وَ لَوْلَاهُمْ مَا عُرِفَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ بِهِمُ احْتَجَّ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى عَلَى خَلْقِ» همان، ج1، ص 193.
[21] «سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى- فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِی أَنْزَلْنا فَقَالَ یَا أَبَا خَالِدٍ النُّورُ وَ اللَّهِ الْأَئِمَّةُ ع یَا أَبَا خَالِدٍ لَنُورُ الْإِمَامِ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ أَنْوَرُ مِنَ الشَّمْسِ الْمُضِیئَةِ بِالنَّهَارِ وَ هُمُ الَّذِینَ یُنَوِّرُونَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِینَ وَ یَحْجُبُ اللَّهُ نُورَهُمْ عَمَّنْ یَشَاءُ فَتُظْلِمُ قُلُوبُهُمْ وَ یَغْشَاهُمْ بِهَ» همان، ج1، ص 195.
[22] « کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع بَابَ اللَّهِ الَّذِی لَا یُؤْتَى إِلَّا مِنْهُ وَ سَبِیلَهُ الَّذِی مَنْ سَلَکَ بِغَیْرِهِ هَلَکَ وَ کَذَلِکَ یَجْرِی الْأَئِمَّةُ الْهُدَى وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ جَعَلَهُمُ اللَّهُ أَرْکَانَ الْأَرْضِ أَنْ تَمِیدَ بِأَهْلِهَا وَ حُجَّتَهُ الْبَالِغَةَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى وَ کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ص کَثِیراً مَا یَقُولُ أَنَا قَسِیمُ اللَّهِ بَیْنَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ وَ أَنَا الْفَارُوقُ الْأَکْبَرُ وَ أَنَا صَاحِبُ الْعَصَا وَ الْمِیسَمِ وَ لَقَدْ أَقَرَّتْ لِی جَمِیعُ الْمَلَائِکَةِ وَ الرُّوحُ وَ الرُّسُلُ بِمِثْلِ مَا أَقَرُّوا بِهِ لِمُحَمَّدٍ ص وَ لَقَدْ حُمِلْتُ عَلَى مِثْلِ حَمُولَتِهِ وَ هِیَ حَمُولَةُ الرَّب» همان، ج1، ص 196.
[23] « لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَیِّنَاتُهُ وَ کَمْ ذَا وَ أَیْنَ أُولَئِکَ أُولَئِکَ وَ اللَّهِ الْأَقَلُّونَ عَدَداً وَ الْأَعْظَمُونَ عِنْدَ اللَّهِ قَدْراً یَحْفَظُ اللَّهُ بِهِمْ حُجَجَهُ وَ بَیِّنَاتِهِ حَتَّى یُودِعُوهَا نُظَرَاءَهُمْ وَ یَزْرَعُوهَا فِی قُلُوبِ أَشْبَاهِهِمْ هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَى حَقِیقَةِ الْبَصِیرَةِ وَ بَاشَرُوا رُوحَ الْیَقِینِ وَ اسْتَلَانُوا مَا اسْتَوْعَرَهُ الْمُتْرَفُونَ وَ أَنِسُوا بِمَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجَاهِلُونَ وَ صَحِبُوا الدُّنْیَا بِأَبْدَانٍ أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالْمَحَلِّ الْأَعْلَى أُولَئِکَ خُلَفَاءُ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ وَ الدُّعَاةُ إِلَى دِینِهِ آهِ آهِ شَوْقاً إِلَى رُؤْیَتِهِمْ انْصَرِفْ یَا کُمَیْلُ إِذَا شِئْ» نهج البلاغه، ص 495، دار الهجرة، قم، بی تا.
[24] رحیم لطفی، اثبات امامت و انسان کامل، فصلنامه انتظار ش18، نقل از: فصوص الحکم، ص 134.
[25] همان، فصوص الحکم، ص 199.
[26] همان، جامع الاسرار، ص 179.
[27] همان، جامع الاسرار، ص 561.
[28] «و مرتبة الانسان الکامل عبارة عن جمع جمیع المراتب الالهیة و الکونیة، من العقول و النفوس الکلیة و الجزئیة و مراتب الطبیعة الی آخر تنزلات الوجود و یسمی بالمرتبة العمائیة ایضاً. فهی مضاهیة للمرتبة الالهیة و لافرق بینهما الاّ بالرّبوبیة و المربوبیة، لذلک صار خلیفة الله» رحیم لطفی، اثبات امامت و انسان کامل، فصلنامه انتظار ش18، نقل از: شرح القیصری علی الفصوص الحکم، ص 11.
[29] رحیم لطفی، اثبات امامت و انسان کامل، فصلنامه انتظار ش18، نقل از: شرح القیصری، ص 75
[30] فلایزال العالم محفوظاً مادام فیه هذا الانسان الکامل (شرح القیصری، ص 73).
[31] رحیم لطفی، اثبات امامت و انسان کامل، فصلنامه انتظار ش18، نقل از: الانسان الکامل، ص 209.
[32] همان ،الانسان الکامل، ص 209.
[33] همان، الانسان الکامل، ص 207.
[34] « ای درویش! تمامت عالم هم چون حقهای است پر از افراد موجودات، و از این موجودات هیچچیز و هیچکس را از خود و از این حقه خبر نیست، الا انسان کامل را، که از خود و از این حقه خبر دارد، و در ملک و ملکوت و جبروت هیچچیز بر وی پوشیده نمانده است؛ اشیا را «کماهی» و حکمت اشیا را «کماهی» میداند و میبیند». عزیزالدین نسفی، الانسان الکامل، تصحیح و مقدمه ماریژان موله، ترجمه مقدمه از سید ضیاءالدین دهشیری، ص75، چاپ چهارم: کتابخانه طهوری، تهران 1377.