در اسلام یکی از با ارزشترین چیزها علم و دانش است، و در باره آموختن بسیار سفارش شده است. به گونهای که در برخی از آیات قرآن، هدف از رسالت انبیا، علم و آگاهی انسانها بیان شده است. علم و دانش، در اجرای عمل نیز نقش عمدهای دارد، به گونهای که عمل آگاهانه و با معرفت، بسیار برتر و بالاتر از عملی است که با جهل انجام شود؛ لذا در برخی از روایات آمده است که لازمهی قبول کردن عمل در نزد خداوند، معرفت بدان است و همچنین معرفت بدون عمل نیز مورد قبول نیست.
آری علم و فهم کلید موفقیت انسانها و جوامع بشری است. اگر انسانها بدانند و به یقین درک کنند که چه چیزی خوب است و چه چیزی بد، به یقین موفقیت بسیاری را کسب خواهند کرد.
در اسلام یکی از با ارزشترین چیزها علم و دانش است و در باره آموختن بسیار سفارش شده است. در برخی از آیات قرآن، هدف از رسالت انبیا، اینگونه بیان شده است: «هُوَ الَّذِى بَعَثَ فىِ الْأُمِّیِّنَ رَسُولًا مِّنهْمْ یَتْلُواْ عَلَیهْمْ ءَایَاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الحْکْمَةَ وَ إِن کاَنُواْ مِن قَبْلُ لَفِى ضَلَالٍ مُّبِین».[1] اهدافی که در این آیه بیان شدهاند تماماً بازگشت به علم و آگاهی انسانها میکند؛ یعنی خداوند در مرحلهی اول، انبیا و اولیای الاهی را فرستاده، تا فهم و آگاهی انسان را نسبت به خالق و ... بالا ببرند و از گمراهی درآرند.
علم و دانش، در اجرای عمل نیز نقش عمدهای دارد، به گونهای که عمل آگاهانه و با معرفت، بسیار برتر و بالاتر از عملی است که با جهل انجام شود؛ لذا در برخی از روایات آمده است که لازمهی قبول کردن عمل در نزد خداوند، معرفت بدان است و همچنین معرفت بدون عمل نیز مورد قبول نیست[2]: «هیچ عملی قبول نمیشود، مگر اینکه با معرفت و شناخت همراه باشد و هیچ معرفتی قبول نمیشود، مگر اینکه با عملی همراه بوده باشد، کسی که معرفت داشته باشد، معرفت، او را به سمت عمل هدایت میکند و کسی که تهی از معرفت باشد، هیچ عملی برای او نیست».[3]
این روایت به صراحت، نقش علم و آگاهی بر عمل انسان را بیان میکند. امروزه و در دنیایی کنونی نیز تأثیر علم و آگاهی بر عمل انسان، امری شناخته و ثابت شده است.
در شریعت اسلام نیز بر فهم و دانش انسان برای اعتقادات و اعمال نقش بسزائی قائل شدهاند و بر هرکس به اندازهی علم او تکلیف بار کردهاند.[4]
در اینجا برای هرچه بیشتر روشن شدن نقش و جایگاه علم در عمل انسانی، چند مثال از ضد علم را که جهل و ناآگاهی باشد –و سبب طغیان و اعمال بد انسان شده- بیان میکنیم:
قرآن کریم میفرماید: «هَلْ عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ بِیُوسُفَ وَ أَخیهِ إِذْ أَنْتُمْ جاهِلُونَ».[5] در این آیه، یوسف عمل بد برادران خود را به این نسبت میدهد که آنها جاهل بودهاند و جهل آنها موجب چنین عملی شده است.
در آیهی دیگری حضرت لوط(ع) خطاب به قوم خود میفرماید: «أَئنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شهَوَةً مِّن دُونِ النِّسَاءِ بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ تجَهَلُونَ».[6] دلیل عملکرد قوم لوط چه چیزی جز جهل و نادانی میتوانست باشد؟! آیا اگر آنها علم داشته و میفهمیدند، به سراغ چنین اعمال زشتی میرفتند؟ در همین راستا میتوان بسیاری از آیات و روایات را یافت که اعمال بد انسانها را به نادانی و جهل آنها برگشت داده است و این مختصر از بیان موارد بیشتر بینیاز است.
آری، علم و فهم کلید موفقیت آدمیان و جوامع بشری است. اگر انسانها بدانند و به یقین درک کنند که چه چیزی خوب است و چه چیزی بد، مطمئناً موفقیّت بسیاری را کسب خواهند کرد. از همین باب دشمن اصلی امام زمان(عج) را جهل مردم بیان میکنند، جهلی که در روایات از آن به عنوان بزرگترین فقر انسان یاد شده است.[7] امام (عج) نیز میآید تا با جهل مردم مبارزه کرده و با از بین بردن آن، مدینه فاضلهای را شکلدهد که انتظار تمام جهانیان است.
[1]. جمعه، 2: «اوست که در میان مردم بىسواد، پیامبرى از خودشان برانگیخت تا آیات او را بر آنان بخواند و آنان را [از آلودگىهاى فکرى و روحى] پاکشان کند و به آنان کتاب و حکمت بیاموزد، و آنان به یقین پیش از این در گمراهى آشکارى بودند».
[2]. معرفت یک درجه بالاتر از علم است و ابتدا باید علم به چیزی را به دست آورد و سپس با تفکر و تعقل معرفت بدان یافت. این روایت در بحث ما پیرامون معرفت میباشد که در مورد علم نیز صادق بوده و آنرا در بر میگیرد.
[3]. مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار، ج 75، ص 174، مؤسسة الوفاء، لبنان، 1404ق.
[4]. البته دانش و علم تا یک اندازه بر همگان واجب بوده؛ لذا در تکالیف نیز بسیاری مساویاند و اگر در تحصیل آن قصور به عمل آورند، جاهل مقصر بوده و گناه بر خود آنها بار میشود.
[5]. یوسف، 89: «آیا زمانى که نادان بودید، دانستید با یوسف و برادرش چه کردید؟»
[6]. نمل، 55: «آیا شما از روى میل و شهوت به جاى زنان با مردان آمیزش مىکنید؟ [شما براى این کار زشت دلیل و برهانى ندارید] بلکه شما گروهى نادان هستید».
[7]. کلینى، الکافی، ج 1، ص 25، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1365 ش.