کد سایت
fa23096
کد بایگانی
26263
نمایه
معنای تفسیر و ترجمه و فرق میان آنها
طبقه بندی موضوعی
علوم قرآنی
برچسب
قرآن|ترجمه|تفسیر|شیوههای ترجمه
خلاصه پرسش
ترجمه و تفسیر به چه معنا است؟ و بین آنها چه فرقی وجود دارد؟
پرسش
ترجمه و تفسیر به چه معنا است؟ و بین آنها چه فرقی وجود دارد؟
پاسخ اجمالی
«ترجمه»؛ در لغت به معناى روشن کردن و توضیح دادن است و در اصطلاح، برگرداندن کلامی از زبانى به زبان دیگر است. شیوههای ترجمه عبارتاند از: ترجمه تحت اللفظى یا همگام، ترجمه آزاد و ترجمه تفسیرى.
تفسیر در لغت به معناى روشنى و روشنگرى، پرده برداشتن، کشف کردن، توضیح دادن و آشکار کردن است. برای معنای اصطلاحی تفسیر، تعاریف متعددی ارائه شده است؛ مانند اینکه علامه طباطبایى در تعریف تفسیر میگوید: «تفسیر، عبارت است از روشن کردن معانى آیات قرآن و کشف مراد و مدلول آنها».
ترجمه هرچه باشد، تحت اللفظى یا آزاد، یا تفسیری با تفسیر متفاوت است؛ از جمله تفاوتها این است:
1. هیئت ترجمه، هیئتى مستقل است که جانشین متن اصلى شده و ما را از آن بینیاز میسازد.
2. در ترجمه نباید از موضوعى به موضوع دیگر رفت. اما این کار در تفسیر نه تنها جایز، بلکه گاهی لازم است؛ زیرا اصل در در ترجمه این است که، عبارت مترجم باید مطابق با متن اصل و حاکى از آن باشد.
بنابراین، شرط امانت آن است که به دقت و بیکم و کاست مساوى متن اصلى باشد. حتى اگر به فرض خطایى در متن اصل وجود داشت، لازم است که این خطا عیناً در ترجمه تکرار شود، و این برخلاف تفسیر است که در آن، اصل بر شرح و توضیح متن اصلى است. و این توضیح و روشنگرى ایجاب میکند که مفسّر براى شرح متن اصلى و یا تبیین موضوع براى مخاطب و به میزان حاجت و نیاز وى به ذکر مسائل مختلف بپردازد.
تفسیر در لغت به معناى روشنى و روشنگرى، پرده برداشتن، کشف کردن، توضیح دادن و آشکار کردن است. برای معنای اصطلاحی تفسیر، تعاریف متعددی ارائه شده است؛ مانند اینکه علامه طباطبایى در تعریف تفسیر میگوید: «تفسیر، عبارت است از روشن کردن معانى آیات قرآن و کشف مراد و مدلول آنها».
ترجمه هرچه باشد، تحت اللفظى یا آزاد، یا تفسیری با تفسیر متفاوت است؛ از جمله تفاوتها این است:
1. هیئت ترجمه، هیئتى مستقل است که جانشین متن اصلى شده و ما را از آن بینیاز میسازد.
2. در ترجمه نباید از موضوعى به موضوع دیگر رفت. اما این کار در تفسیر نه تنها جایز، بلکه گاهی لازم است؛ زیرا اصل در در ترجمه این است که، عبارت مترجم باید مطابق با متن اصل و حاکى از آن باشد.
بنابراین، شرط امانت آن است که به دقت و بیکم و کاست مساوى متن اصلى باشد. حتى اگر به فرض خطایى در متن اصل وجود داشت، لازم است که این خطا عیناً در ترجمه تکرار شود، و این برخلاف تفسیر است که در آن، اصل بر شرح و توضیح متن اصلى است. و این توضیح و روشنگرى ایجاب میکند که مفسّر براى شرح متن اصلى و یا تبیین موضوع براى مخاطب و به میزان حاجت و نیاز وى به ذکر مسائل مختلف بپردازد.
پاسخ تفصیلی
«ترجمه»؛ مصدر فعل رباعى و به معناى روشن کردن و توضیح دادن است؛[1] از اینرو، نوشتههایى که شرح حال رجال را بیان میکند، کتب تراجم مینامند و شرح حال هریک از رجال را ترجمه او میگویند.[2] ترجمه در اصطلاح، به معنای برگرداندن کلامی از زبانى به زبان دیگر است؛[3] مثلاً از عربى به فارسى.
شرط ترجمه صحیح آن است که کاملاً به اصل معنا وفادار باشد؛ یعنى ترجمه همان را افاده کند که اصل، آنرا میرساند، حتى دقایق و ظرایف متن اصلى به متن مترجم منتقل شود. مثلاً، گاه سخن براى افاده اصل معنا نیست، بلکه براى افاده معناى تحسّر (اظهار حسرت) یا تحزّن (اظهار اندوه) و مانند آن آمده است. اگر چنین متنى ترجمه شود باید ترجمه هم همین معانى را افاده کند؛ یعنى به گونهاى ترجمه شود که معناى تحسّر و تحزن را منتقل کند، نه صرفاً به انتقال اصل معناى حقیقى یا مجازى لفظ بپردازد.[4]
خلاصه باید ترجمه، آیینه تمامنماى اصل باشد تا در انتقال مفاهیم کمترین خللى حاصل نشود. البته هرگاه متن اصلى مانند متون مذهبى و کتابهاى آسمانى از ویژگیهاى خاصى برخوردار باشد، ترجمه نیز به همانسان حساسیت بیشترى خواهد داشت؛ بنابراین، ترجمه قرآن به دلیل معجزه بودن آن نسبت به متون دیگر بسیار دقیق و مشکل است.
شیوههای ترجمه
ترجمه ممکن است سه گونه انجام شود:
1. ترجمه تحت اللفظى یا همگام: در این ترجمه؛ مترجم بجاى هر کلمه از زبان مبدأ، کلمهاى از زبان مقصد را جایگزین میکند. جملهها و ترکیببندیهاى کلام را، یک به یک، کلمه به کلمه، تعویض و تبدیل میکند و تا پایان همین گونه ادامه میدهد؛ مانند اینکه جمله «اعوذ باللّه من الشیطان الرّجیم» بدین صورت ترجمه میشود: پناه میبرم به خدا از شیطان رانده شده، یا «بسم الله الرحمان الرحیم»؛ یعنی به نام خداى بخشاینده مهربان. اینگونه ترجمه بسیار دشوار است؛ زیرا یافتن کلمات همانند، با همان خصوصیّات، در دو زبان مبدأ و مقصد کار آسانى نیست. بهعلاوه در بیشتر موارد این چنین ترجمهها نمیتواند کاملاً اصل معنا را افاده کند و این، معلول نارسایى برخى کلمات در زبان مقصد است که به طور کامل نمیتواند معناى کلمات زبان مبدأ را ایفاء کند. بگذریم از اینکه ترجمه همگام زیبایى سخن و جذابى آنرا نمیتواند منتقل کند. لذا میتوان ترجمه همگام را نارساترین اسلوب ترجمه دانست و مورد پسند محققین، مخصوصاً درباره کتب علمى نیست.[5]
همچنین اینگونه ترجمهها، در جملههاى کوتاه امکانپذیر است؛ ولى اگر مطلب علمى باشد و سخن به درازا کشیده شود هرگز نمیتواند اصل مباحث و مسائل را بازگو کند. ترجمه همگام در کلامى مانند قرآن، که بیشتر تعابیر وارده در آن، با انواع استعارهها و تشبیهها و کنایهها ایفاء شده است، یا اصلاً امکانپذیر نیست و یا به صورت زشتى نمودار میگردد؛ زیرا تشبیه و استعاره هر لغت مخصوص همان لغت است و نمیتوان عین آنرا در لغت دیگر به کار برد.[6]
2. ترجمه آزاد: در این روش مترجم سعى میکند معنایى را از قالبى به قالب دیگر بریزد تا معناى مقصود کاملاً ادا شود؛ یعنى بیکم و کاست مراد متکلم برگردانده شود و حتى المقدور الفاظ و کلمات متن اصلى و ترجمه مطابق هم و جایگزین هم باشد و در صورتى که امکان نداشته باشد، دست به تقدیم و تأخیر و کم و زیاد کردن برخى عبارات میزند. چه بسا یک یا چند کلمه بر عبارت میافزاید- نه چندان زیاد- تا معنا به خوبى روشن شود. اینگونه ترجمه را ترجمه معنوى نیز گویند؛ زیرا بیشتر سعى بر انتقال کامل مفاهیم است نه تطابق لفظى؛ بنابراین در این ترجمه، تا زمانى که معنا آسیب نبیند، مترجم به نظم و ترتیب اصل التزامى ندارد.[7] در ترجمه بیشتر کتابهاى علمى، این سبک و اسلوب رعایت شده است؛ این اسلوب پسندیدهترین اسلوبهاى ترجمه است و حق امانت را کاملاً رعایت کرده است؛ زیرا مقصود صاحب کتاب همان معانى و مطالبى است که براى استفادهکنندگان بیان داشته، خواه به زبان خود کتاب باشد یا زبان دیگر.
3. ترجمه تفسیرى: مترجم به شرح و بسط مطالب میپردازد، منتهى به زبان دیگر غیر از زبان اصل؛ مانند تفاسیر فارسى یا دیگر زبانها نسبت به قرآن کریم. ترجمه تفسیرى محض نیز، که از حدّ ترجمه بیرون است، ترجمه خوبى تلقى نمیشود.[8]
معنای تفسیر در لغت و اصطلاح
واژه «تفسیر» در لغت عرب یا از «فسر» گرفته شده و یا به اشتقاق و قلب از «سفر». بیشتر لغویان معناى آنرا با «ابانه، تبیین، کشف و تفصیل» مترادف دانستهاند.[9] بنابر این، تفسیر در لغت به معناى روشنى و روشنگرى، پرده برداشتن، کشف کردن، توضیح دادن و آشکار کردن است.
تفسیر در علوم عقلى و تجربى و همچنین علوم نقلى داراى معناى خاص است؛ در علوم عقلى و تجربى به معناى شرح و گزارش کتابهاى علمى و فلسفى، شرح کتابهاى یونانى، گزارش ترجمههاى عربى کتابهاى ارسطو و دیگر فلاسفه و نیز شرح کتابهاى طبى آمده است؛ و در میان علوم نقلى منحصراً در شرح و کشف معانى قرآن، و گزارش لغات و تعابیر آن استفاده میشود.[10]
اینکه آیا میتوان تفسیر قرآن کریم را تعریف کرد و یا نه، نظریات مختلفى وجود دارد،[11] عدهاى بر این باورند که نمیتوان تعریف دقیق علمى و حتى غیر دقیق از تفسیر ارائه نمود؛ زیرا قواعد و چهار چوب علمى تخصصى بر قرآن کریم سارى و جارى نیست، بنابراین، فقط میتوان گفت: تفسیر، بیان سخن خدا و روشن کردن مفهوم آن است. و گروهى دیگر بر این عقیدهاند که تفسیر، مانند دیگر علوم قابل تعریف است و هر کس بنا بر قرائنى که از تفسیر داشته به تعریف آن پرداخته است.[12]
بیشتر اندیشمندان اسلامى و پژوهشگران علوم قرآنى تفسیر قرآن کریم را تعریف نمودهاند. براى نمونه به بعضى از آنها اشاره مىکنیم:
زرکشى میگوید: «تفسیر، علمى است که به وسیله آن کتاب خداوند که بر پیامبرش(ص) نازل شده است، فهمیده میشود و معانى قرآن را بیان مینماید و حکمتهاى آنرا استنباط میکند. تفسیر براى رسیدن به مطلوبش از علم لغت، نحو، صرف، بیان، اصول فقه و علم قرائت کمک میگیرد و به شناخت علل و اسباب نزول و ناسخ و منسوخ نیاز دارد».[13]
تعریف زرقانی از تفسیر چنین است: «علم یبحث فیه عن القرآن من حیث دلالته على مراد اللّه تعالى بقدر الطّاقة البشریة»؛ تفسیر، علمی است که در آن به قدر توان بشرى از احوال قرآن از آن جهت که بر مراد خداوند متعال دلالت دارد، بحث مىشود.[14]
آیت اللّه خویى مینویسد: «تفسیر، روشن ساختن مفهوم آیات قرآن مجید و واضح کردن منظور پروردگار از آن آیات است».[15]
تعریف علامه طباطبایى –صاحب تفسیر المیزان – چنین است: «تفسیر، عبارت است از روشن کردن معانى آیات قرآن و کشف مراد و مدلول آنها».[16]
آیت اللّه جوادى آملى: «تفسیر، عبارت است از روشن کردن و پرده بردارى از چهره قرآن کریم که بر اساس قانون محاوره و فرهنگ مفاهمه ایراد شده است».[17]
سید مصطفى خمینى: «تفسیر، عبارت از آگاهى یافتن از مراد و منظور خداوند متعال است که در آیه پنهان میباشد، به اندازه توان بشر؛ و احاطه به تمام معانى و منظور خداوند به طور مطلق براى هیچکس امکان پذیر نیست، حتى کسى که قرآن بر او نازل شده است».[18]
از مطالب بیان شده چنین استفاده میشود که تعاریف مختلف به عمل آمده از تفسیر، در مطالب زیر با یکدیگر اشتراک دارند:
1. تفسیر به مجموعه آگاهیهایى اطلاق میشود که مربوط به مفهوم و معناى آیات قرآن کریم، و توضیح و تشریح و کشف معانى مفردات و جملههاى قرآنى است.
2. تمام مطالبى که در تفسیر قرآن کریم مورد توجّه قرار گرفتهاند به این مهم اشاره دارند که تفسیر باید از سنخ مدلولهاى لفظى باشد و اختلاف در تفسیر، صرفا به چگونگى کشف و بیان مدلول و مفاهیم لفظى آیات بر مىگردد.
3. تطابق و توافق بین لفظ و معنا باید همیشه محفوظ باقى بماند چه در غیر این صورت، نسبت دادن هر چیز به قرآن کریم ممکن مینماید.
4. هیچکس نمیتواند مدعى تفسیرى شود که در بر دارنده تمام معانى آیات قرآنى است، بلکه هر کس به اندازه توان خویش قادر است پردههایى از چهره قرآن کریم بردارد.
5. بعضى از مفسران در محدوده شرح لفظ و بیان معانى لغوى آیات قرآن و سورههاى آن به تفسیر پرداختهاند، و گروهى دیگر بیان معانى الفاظ را مقدمه توضیح و روشنگرى آموزشهاى قرآنى قرار داده و به بیان اهداف هدایتى قرآن کریم پرداختهاند.[19]
ناگفته نماند که معصومین(ع) چون با حقیقت قرآن کریم در ارتباط بودهاند، تفسیر آنها تفسیر حقیقى قرآن کریم میباشد، حضرت امام على(ع) در اینباره فرموده است: «آن - کتاب خداست- قرآن، از آن بخواهید تا سخن گوید، و هرگز سخن نگوید. اما من شما را از آن خبر میدهم. بدانید که در قرآن علم آینده است و حدیث گذشته. درد شما را درمان است، و راه سامان دادن کارتان در آن است».[20]
تفاوتهاى ترجمه و تفسیر
ترجمه هرچه باشد، تحت اللفظى یا آزاد، یا تفسیری با تفسیر، اعم از آنکه در زبان اصلى صورت پذیرد یا به زبانى دیگر، متفاوت است. اما ترجمه تفسیرى همان تفسیر متن اصلى به زبان دیگر نیست؛ برای روشن شدن این مطلب، تفاوتهاى میان ترجمه و تفسیر را برمیشماریم.
1. هیئت ترجمه، هیئتى مستقل است که جانشین متن اصلى شده و ما را از آن بینیاز میسازد.
2. در ترجمه نباید از موضوعى به موضوع دیگر رفت. اما این کار در تفسیر نه تنها جایز، بلکه گاهی لازم است؛ زیرا اصل در در ترجمه این است که، عبارت مترجم باید مطابق با متن اصل و حاکى از آن باشد. بنابراین، شرط امانت آن است که به دقت و بیکم و کاست مساوى متن اصلى باشد. حتى اگر به فرض خطایى در متن اصل وجود داشت، لازم است که این خطا عیناً در ترجمه تکرار شود، و این برخلاف تفسیر است که در آن، اصل بر شرح و توضیح متن اصلى است. و این توضیح و روشنگرى ایجاب میکند که مفسّر براى شرح متن اصلى و یا تبیین موضوع براى مخاطب و به میزان حاجت و نیاز وى به ذکر مسائل مختلف بپردازد. این ویژگى تفسیر در شرح واژهها، بهخصوص اگر در معنایى غیر از معناى اصلى به کار رفته باشند، به روشنی مشاهده میشود. همچنین، در موضوعهایى که فهم و یا قانع ساختن بدانها مشروط به ذکر اصطلاحات و یا ارائه دلایل و شرح حکمتها است ویژگى مذکور را میتوان ملاحظه کرد. رمز اینکه بیشتر تفاسیر قرآن کریم مشتمل بر مسائل متنوع علوم ادبى و عقاید و فقه و اصول و اسباب نزول و ناسخ منسوخ و دانشهاى تجربى و علوم انسانى و ... میباشد، همین است. از جمله موارد طرح مسائل مختلف در تفسیر، توجه دادن خواننده به خطایى است که در متن اصلى (البته اگر خطایى وجود داشته باشد) صورت گرفته است. همچنانکه این مورد را در شروحى که بر کتابهاى علمى نوشتهاند مشاهده میکنیم.
3. در ترجمه وفادارى به همه معانى و مقاصد متن، یک اصل است. اما تفسیر چنین نیست؛ زیرا تفسیر، مبتنى بر روشنگرى کامل است، اعم از آنکه به موجب شرایطى که مفسر و مخاطب در آن قرار دارند مفصل یا مجمل باشد و همه معانى و مقاصد متن را در برگرفته و یا صرفاً به بخشى از آنها محدود باشد.
4. ترجمه، عرفاً متضمن این ادعاى اطمینانبخش است که مترجم همه معانى و مقاصد متن اصلی را به زبان دیگر منتقل کرده و متن مترجم مدلول متن اصلی و حاوى مقصود گوینده آن است. اما تفسیر چنین نیست، بلکه مفسّر گاه که همه دلایل را در اختیار داشته باشد، میتواند چنین ادعاى اطمینانبخشى کند. و گاهى نیز به دلیل عدم دسترسى به دلایل نمیتواند مدعى آن باشد. علاوه بر این، او بعضاً با ذکر احتمالات و ترجیح برخى از احتمالات بر برخى دیگر، بر محتمل بودن بیان خود تصریح میکند و در برخى موارد حتى از ترجیح یک نظر و یا تصریح به رجحان یک احتمال خوددارى میکند و پیچیدگى موضوع در نظر وى به جایى میرسد که ناتوانى خود را از فهم کلمه و جمله مورد تفسیر آشکار ساخته میگوید خداوند به مراد و مقصود خود آگاهتر است. نظیر این اعتراف را در تفاسیر بسیارى از مفسران آنجا که به تفسیر متشابهات قرآن و یا فواتح سور پرداختهاند مشاهده میکنیم.[21]
شرط ترجمه صحیح آن است که کاملاً به اصل معنا وفادار باشد؛ یعنى ترجمه همان را افاده کند که اصل، آنرا میرساند، حتى دقایق و ظرایف متن اصلى به متن مترجم منتقل شود. مثلاً، گاه سخن براى افاده اصل معنا نیست، بلکه براى افاده معناى تحسّر (اظهار حسرت) یا تحزّن (اظهار اندوه) و مانند آن آمده است. اگر چنین متنى ترجمه شود باید ترجمه هم همین معانى را افاده کند؛ یعنى به گونهاى ترجمه شود که معناى تحسّر و تحزن را منتقل کند، نه صرفاً به انتقال اصل معناى حقیقى یا مجازى لفظ بپردازد.[4]
خلاصه باید ترجمه، آیینه تمامنماى اصل باشد تا در انتقال مفاهیم کمترین خللى حاصل نشود. البته هرگاه متن اصلى مانند متون مذهبى و کتابهاى آسمانى از ویژگیهاى خاصى برخوردار باشد، ترجمه نیز به همانسان حساسیت بیشترى خواهد داشت؛ بنابراین، ترجمه قرآن به دلیل معجزه بودن آن نسبت به متون دیگر بسیار دقیق و مشکل است.
شیوههای ترجمه
ترجمه ممکن است سه گونه انجام شود:
1. ترجمه تحت اللفظى یا همگام: در این ترجمه؛ مترجم بجاى هر کلمه از زبان مبدأ، کلمهاى از زبان مقصد را جایگزین میکند. جملهها و ترکیببندیهاى کلام را، یک به یک، کلمه به کلمه، تعویض و تبدیل میکند و تا پایان همین گونه ادامه میدهد؛ مانند اینکه جمله «اعوذ باللّه من الشیطان الرّجیم» بدین صورت ترجمه میشود: پناه میبرم به خدا از شیطان رانده شده، یا «بسم الله الرحمان الرحیم»؛ یعنی به نام خداى بخشاینده مهربان. اینگونه ترجمه بسیار دشوار است؛ زیرا یافتن کلمات همانند، با همان خصوصیّات، در دو زبان مبدأ و مقصد کار آسانى نیست. بهعلاوه در بیشتر موارد این چنین ترجمهها نمیتواند کاملاً اصل معنا را افاده کند و این، معلول نارسایى برخى کلمات در زبان مقصد است که به طور کامل نمیتواند معناى کلمات زبان مبدأ را ایفاء کند. بگذریم از اینکه ترجمه همگام زیبایى سخن و جذابى آنرا نمیتواند منتقل کند. لذا میتوان ترجمه همگام را نارساترین اسلوب ترجمه دانست و مورد پسند محققین، مخصوصاً درباره کتب علمى نیست.[5]
همچنین اینگونه ترجمهها، در جملههاى کوتاه امکانپذیر است؛ ولى اگر مطلب علمى باشد و سخن به درازا کشیده شود هرگز نمیتواند اصل مباحث و مسائل را بازگو کند. ترجمه همگام در کلامى مانند قرآن، که بیشتر تعابیر وارده در آن، با انواع استعارهها و تشبیهها و کنایهها ایفاء شده است، یا اصلاً امکانپذیر نیست و یا به صورت زشتى نمودار میگردد؛ زیرا تشبیه و استعاره هر لغت مخصوص همان لغت است و نمیتوان عین آنرا در لغت دیگر به کار برد.[6]
2. ترجمه آزاد: در این روش مترجم سعى میکند معنایى را از قالبى به قالب دیگر بریزد تا معناى مقصود کاملاً ادا شود؛ یعنى بیکم و کاست مراد متکلم برگردانده شود و حتى المقدور الفاظ و کلمات متن اصلى و ترجمه مطابق هم و جایگزین هم باشد و در صورتى که امکان نداشته باشد، دست به تقدیم و تأخیر و کم و زیاد کردن برخى عبارات میزند. چه بسا یک یا چند کلمه بر عبارت میافزاید- نه چندان زیاد- تا معنا به خوبى روشن شود. اینگونه ترجمه را ترجمه معنوى نیز گویند؛ زیرا بیشتر سعى بر انتقال کامل مفاهیم است نه تطابق لفظى؛ بنابراین در این ترجمه، تا زمانى که معنا آسیب نبیند، مترجم به نظم و ترتیب اصل التزامى ندارد.[7] در ترجمه بیشتر کتابهاى علمى، این سبک و اسلوب رعایت شده است؛ این اسلوب پسندیدهترین اسلوبهاى ترجمه است و حق امانت را کاملاً رعایت کرده است؛ زیرا مقصود صاحب کتاب همان معانى و مطالبى است که براى استفادهکنندگان بیان داشته، خواه به زبان خود کتاب باشد یا زبان دیگر.
3. ترجمه تفسیرى: مترجم به شرح و بسط مطالب میپردازد، منتهى به زبان دیگر غیر از زبان اصل؛ مانند تفاسیر فارسى یا دیگر زبانها نسبت به قرآن کریم. ترجمه تفسیرى محض نیز، که از حدّ ترجمه بیرون است، ترجمه خوبى تلقى نمیشود.[8]
معنای تفسیر در لغت و اصطلاح
واژه «تفسیر» در لغت عرب یا از «فسر» گرفته شده و یا به اشتقاق و قلب از «سفر». بیشتر لغویان معناى آنرا با «ابانه، تبیین، کشف و تفصیل» مترادف دانستهاند.[9] بنابر این، تفسیر در لغت به معناى روشنى و روشنگرى، پرده برداشتن، کشف کردن، توضیح دادن و آشکار کردن است.
تفسیر در علوم عقلى و تجربى و همچنین علوم نقلى داراى معناى خاص است؛ در علوم عقلى و تجربى به معناى شرح و گزارش کتابهاى علمى و فلسفى، شرح کتابهاى یونانى، گزارش ترجمههاى عربى کتابهاى ارسطو و دیگر فلاسفه و نیز شرح کتابهاى طبى آمده است؛ و در میان علوم نقلى منحصراً در شرح و کشف معانى قرآن، و گزارش لغات و تعابیر آن استفاده میشود.[10]
اینکه آیا میتوان تفسیر قرآن کریم را تعریف کرد و یا نه، نظریات مختلفى وجود دارد،[11] عدهاى بر این باورند که نمیتوان تعریف دقیق علمى و حتى غیر دقیق از تفسیر ارائه نمود؛ زیرا قواعد و چهار چوب علمى تخصصى بر قرآن کریم سارى و جارى نیست، بنابراین، فقط میتوان گفت: تفسیر، بیان سخن خدا و روشن کردن مفهوم آن است. و گروهى دیگر بر این عقیدهاند که تفسیر، مانند دیگر علوم قابل تعریف است و هر کس بنا بر قرائنى که از تفسیر داشته به تعریف آن پرداخته است.[12]
بیشتر اندیشمندان اسلامى و پژوهشگران علوم قرآنى تفسیر قرآن کریم را تعریف نمودهاند. براى نمونه به بعضى از آنها اشاره مىکنیم:
زرکشى میگوید: «تفسیر، علمى است که به وسیله آن کتاب خداوند که بر پیامبرش(ص) نازل شده است، فهمیده میشود و معانى قرآن را بیان مینماید و حکمتهاى آنرا استنباط میکند. تفسیر براى رسیدن به مطلوبش از علم لغت، نحو، صرف، بیان، اصول فقه و علم قرائت کمک میگیرد و به شناخت علل و اسباب نزول و ناسخ و منسوخ نیاز دارد».[13]
تعریف زرقانی از تفسیر چنین است: «علم یبحث فیه عن القرآن من حیث دلالته على مراد اللّه تعالى بقدر الطّاقة البشریة»؛ تفسیر، علمی است که در آن به قدر توان بشرى از احوال قرآن از آن جهت که بر مراد خداوند متعال دلالت دارد، بحث مىشود.[14]
آیت اللّه خویى مینویسد: «تفسیر، روشن ساختن مفهوم آیات قرآن مجید و واضح کردن منظور پروردگار از آن آیات است».[15]
تعریف علامه طباطبایى –صاحب تفسیر المیزان – چنین است: «تفسیر، عبارت است از روشن کردن معانى آیات قرآن و کشف مراد و مدلول آنها».[16]
آیت اللّه جوادى آملى: «تفسیر، عبارت است از روشن کردن و پرده بردارى از چهره قرآن کریم که بر اساس قانون محاوره و فرهنگ مفاهمه ایراد شده است».[17]
سید مصطفى خمینى: «تفسیر، عبارت از آگاهى یافتن از مراد و منظور خداوند متعال است که در آیه پنهان میباشد، به اندازه توان بشر؛ و احاطه به تمام معانى و منظور خداوند به طور مطلق براى هیچکس امکان پذیر نیست، حتى کسى که قرآن بر او نازل شده است».[18]
از مطالب بیان شده چنین استفاده میشود که تعاریف مختلف به عمل آمده از تفسیر، در مطالب زیر با یکدیگر اشتراک دارند:
1. تفسیر به مجموعه آگاهیهایى اطلاق میشود که مربوط به مفهوم و معناى آیات قرآن کریم، و توضیح و تشریح و کشف معانى مفردات و جملههاى قرآنى است.
2. تمام مطالبى که در تفسیر قرآن کریم مورد توجّه قرار گرفتهاند به این مهم اشاره دارند که تفسیر باید از سنخ مدلولهاى لفظى باشد و اختلاف در تفسیر، صرفا به چگونگى کشف و بیان مدلول و مفاهیم لفظى آیات بر مىگردد.
3. تطابق و توافق بین لفظ و معنا باید همیشه محفوظ باقى بماند چه در غیر این صورت، نسبت دادن هر چیز به قرآن کریم ممکن مینماید.
4. هیچکس نمیتواند مدعى تفسیرى شود که در بر دارنده تمام معانى آیات قرآنى است، بلکه هر کس به اندازه توان خویش قادر است پردههایى از چهره قرآن کریم بردارد.
5. بعضى از مفسران در محدوده شرح لفظ و بیان معانى لغوى آیات قرآن و سورههاى آن به تفسیر پرداختهاند، و گروهى دیگر بیان معانى الفاظ را مقدمه توضیح و روشنگرى آموزشهاى قرآنى قرار داده و به بیان اهداف هدایتى قرآن کریم پرداختهاند.[19]
ناگفته نماند که معصومین(ع) چون با حقیقت قرآن کریم در ارتباط بودهاند، تفسیر آنها تفسیر حقیقى قرآن کریم میباشد، حضرت امام على(ع) در اینباره فرموده است: «آن - کتاب خداست- قرآن، از آن بخواهید تا سخن گوید، و هرگز سخن نگوید. اما من شما را از آن خبر میدهم. بدانید که در قرآن علم آینده است و حدیث گذشته. درد شما را درمان است، و راه سامان دادن کارتان در آن است».[20]
تفاوتهاى ترجمه و تفسیر
ترجمه هرچه باشد، تحت اللفظى یا آزاد، یا تفسیری با تفسیر، اعم از آنکه در زبان اصلى صورت پذیرد یا به زبانى دیگر، متفاوت است. اما ترجمه تفسیرى همان تفسیر متن اصلى به زبان دیگر نیست؛ برای روشن شدن این مطلب، تفاوتهاى میان ترجمه و تفسیر را برمیشماریم.
1. هیئت ترجمه، هیئتى مستقل است که جانشین متن اصلى شده و ما را از آن بینیاز میسازد.
2. در ترجمه نباید از موضوعى به موضوع دیگر رفت. اما این کار در تفسیر نه تنها جایز، بلکه گاهی لازم است؛ زیرا اصل در در ترجمه این است که، عبارت مترجم باید مطابق با متن اصل و حاکى از آن باشد. بنابراین، شرط امانت آن است که به دقت و بیکم و کاست مساوى متن اصلى باشد. حتى اگر به فرض خطایى در متن اصل وجود داشت، لازم است که این خطا عیناً در ترجمه تکرار شود، و این برخلاف تفسیر است که در آن، اصل بر شرح و توضیح متن اصلى است. و این توضیح و روشنگرى ایجاب میکند که مفسّر براى شرح متن اصلى و یا تبیین موضوع براى مخاطب و به میزان حاجت و نیاز وى به ذکر مسائل مختلف بپردازد. این ویژگى تفسیر در شرح واژهها، بهخصوص اگر در معنایى غیر از معناى اصلى به کار رفته باشند، به روشنی مشاهده میشود. همچنین، در موضوعهایى که فهم و یا قانع ساختن بدانها مشروط به ذکر اصطلاحات و یا ارائه دلایل و شرح حکمتها است ویژگى مذکور را میتوان ملاحظه کرد. رمز اینکه بیشتر تفاسیر قرآن کریم مشتمل بر مسائل متنوع علوم ادبى و عقاید و فقه و اصول و اسباب نزول و ناسخ منسوخ و دانشهاى تجربى و علوم انسانى و ... میباشد، همین است. از جمله موارد طرح مسائل مختلف در تفسیر، توجه دادن خواننده به خطایى است که در متن اصلى (البته اگر خطایى وجود داشته باشد) صورت گرفته است. همچنانکه این مورد را در شروحى که بر کتابهاى علمى نوشتهاند مشاهده میکنیم.
3. در ترجمه وفادارى به همه معانى و مقاصد متن، یک اصل است. اما تفسیر چنین نیست؛ زیرا تفسیر، مبتنى بر روشنگرى کامل است، اعم از آنکه به موجب شرایطى که مفسر و مخاطب در آن قرار دارند مفصل یا مجمل باشد و همه معانى و مقاصد متن را در برگرفته و یا صرفاً به بخشى از آنها محدود باشد.
4. ترجمه، عرفاً متضمن این ادعاى اطمینانبخش است که مترجم همه معانى و مقاصد متن اصلی را به زبان دیگر منتقل کرده و متن مترجم مدلول متن اصلی و حاوى مقصود گوینده آن است. اما تفسیر چنین نیست، بلکه مفسّر گاه که همه دلایل را در اختیار داشته باشد، میتواند چنین ادعاى اطمینانبخشى کند. و گاهى نیز به دلیل عدم دسترسى به دلایل نمیتواند مدعى آن باشد. علاوه بر این، او بعضاً با ذکر احتمالات و ترجیح برخى از احتمالات بر برخى دیگر، بر محتمل بودن بیان خود تصریح میکند و در برخى موارد حتى از ترجیح یک نظر و یا تصریح به رجحان یک احتمال خوددارى میکند و پیچیدگى موضوع در نظر وى به جایى میرسد که ناتوانى خود را از فهم کلمه و جمله مورد تفسیر آشکار ساخته میگوید خداوند به مراد و مقصود خود آگاهتر است. نظیر این اعتراف را در تفاسیر بسیارى از مفسران آنجا که به تفسیر متشابهات قرآن و یا فواتح سور پرداختهاند مشاهده میکنیم.[21]
[1]. طریحی، فخر الدین، مجمع البحرین، تحقیق: حسینی، سید احمد، ج 6، ص 21، کتابفروشی مرتضوی، تهران، چاپ سوم، 1375ش؛ فیومى، احمد بن محمد، المصباح المنیر، ج 2، ص 74، مؤسسه دار الهجرة، قم، چاپ دوم.
[2]. حیدرى، محمد، معجم الأفعال المتداولة، ص 79 – 80، المرکز العالمی للدراسات الاسلامیة، قم، چاپ اول، 1381ش.
[3]. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، دار صادر، ج 12، ص 66، بیروت، چاپ سوم، 1414ق؛ بستانی، فؤاد افرام، مهیار، رضا، فرهنگ ابجدی عربی-فارسی، ص 222، اسلامی، تهران، چاپ دوم، 1375ش.
[4]. معرفت، محمد هادى، تاریخ قرآن، ص 183، سمت، تهران، چاپ پنجم، 1382ش.
[5]. همان، ص 184.
[6]. همان.
[7]. همان، ص 185.
[8]. همان.
[9]. ر.ک: فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، محقق و مصحح: مخزومى، مهدى، سامرائى، ابراهیم، ج 7، ص 247، هجرت، قم، چاپ دوم، 1410ق؛ واسطی زبیدی، محب الدین سید محمد مرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، محقق و مصحح: شیری، علی، ج 7، ص 349، دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع، بیروت، چاپ اول، 1414ق.
[10]. مروتی، سهراب، پژوهشى پیرامون تاریخ تفسیر قرآن، ص 18، نشر رمز، تهران، چاپ اول، 1381ش.
[11]. طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البیان فى علوم القرآن، ج 1، ص 60، دار المعرفة، بیروت 1408ق.
[12]. امین خولى، واژه تفسیر، دائرة المعارف الاسلامیة، ج 5، ص 348؛ پژوهشى پیرامون تاریخ تفسیر قرآن، ص 18 – 19.
[13]. زرکشی، محمد بن عبد الله، البرهان فی علوم القرآن، ج 1، ص 104 – 105، دار المعرفة، بیروت، چاپ اوّل، 1410ق.
[14]. الزرقانى، محمد عبد العظیم، مناهل العرفان فی علوم القرآن، ج 1، ص 471، دار احیاء التراث العربى، بىجا، بىتا.
[15]. خویی، سید ابوالقاسم، البیان فی تفسیر القرآن، ص 397، مؤسسه احیاء آثار الامام الخوئی، قم، بیتا.
[16]. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 4، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ پنجم، 1417ق.
[17]. جوادى آملى، عبد اللّه، تسنیم (تفسیر قرآن کریم)، ج 1، ص 52 (با اندکی تصرف)، مرکز نشر اسراء، 1378ش.
[18]. خمینی، سید مصطفی، تفسیر القرآن الکریم، ج 1، ص 4، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، چاپ اول، 1418ق.
[19]. پژوهشى پیرامون تاریخ تفسیر قرآن، ص 20.
[20]. سید رضی، محمد، نهج البلاغة، محقق و مصحح: عطاردی، عزیز الله، خطبه 157، ص 182، مؤسسه نهج البلاغه، قم، چاپ اول، 1414ق.
[21]. زرقانى، محمد عبد العظیم، مناهل العرفان فی علوم القرآن، ج 2، ص 10 – 11، دار احیاء التراث العربى، بیجا، بیتا.