حجرالأسود سنگ سیاهی است متصل به کعبه که در نزد مسلمانان بسیار ارزشمند و مقدس است.
از روایات به دست میآید که این سنگ از بهشت آمده و در ابتدا سفید بود و بر اثر لمس انسانهای گناهکار سیاه شده است.
احکامی پیرامون حجر الأسود در منابع فقهی وجود دارد که بر اساس روایات موجود پیریزی شدهاند. از جمله این احکام استحباب استلام و بوسیدن آن است که در روایات به صورت مطلق برای مرد و زن آمده است، اما طبق برخی روایات استحباب بوسیدن و لمس در مواقع شلوغی و ازدحام بسیار که انجام آن آزار و اذیتهایی را به دنبال میآورد، برداشته شده است. و بهجای آن میتوان اشاره نمود.
حجرالأسود سنگ سیاهی است متصل به کعبه که در نزد مسلمانان بسیار ارزشمند و مقدس است. گفتارهای دینی پیرامون حجر الأسود، معمولاً در مدح و ارزشگذاری این سنگ بوده است. سنگی که از بهشت آمده و به نقل روایات در ابتدا سفید بود و بر اثر لمس انسانهای گناهکار سیاه شده است، امام باقر(ع) میفرماید: «سه سنگ وجود دارد که از بهشت به زمین آورده شدهاند: مقام ابراهیم (سنگی که ابراهیم بر آن پا نهاد و کعبه را ساخت)، سنگ بنی اسرائیل (سنگی که به وسیله معجزه الهی، حضرت موسی (ع) بدان ضربه می زد و از آن برای بنی اسرائیل آب بیرون می آمد)، و حجر الأسود که خداوند آنرا به ابراهیم داد در حالیکه بسیار سفید و تابان بود و به جهت گناه انسانهایی که آنرا لمس کرده بودند سیاه شد».[1]
این سنگ توسط حضرت ابراهیم(ع) در یکی از گوشههای کعبه قرار داده شد و در طواف و زیارت کعبه مستحباتی برای آن وجود دارد که در بخش احکام خواهد آمد.
در مورد منشأ و مبدأ این سنگ، روایاتی وجود دارد؛ مانند اینکه، بُکَیر بن أَعیَن از امام صادق(ع) پرسید: چرا خداوند حجر الأسود را در رکنی که در آن قرار گرفته، قرار داده است و در مکان دیگری قرار نداده است، چرا آنرا از بهشت خارج کرد، به چه جهت پیمان بندهها را توسط آن دانسته و در چیز دیگری قرار نداده است و ... . امام(ع) در پاسخ فرمود: «... همانا خداوند تبارک و تعالی حجر الأسود را قرار داد در حالیکه این سنگ جوهری بود و از بهشت برای آدم(ع) خارج شد و به جهت گرفتن عهد و پیمان، در این رکن قرار داده شد و این بدان جهت است که خداوند از زمان ظهور بنی آدم، در این مکان از آنها عهد و پیمان میگرفته است...».[2]
علاوه بر این، نقل دیگری نیز وجود دارد که در ظاهر خلاف روایت اول است؛ امام باقر(ع) فرمود: «همانا خداوند به ابراهیم(ع) دستور داد کعبه را بسازد و دیوار آن را بالا ببرد و آداب زیارت و مناسک حجّ را به مردم بیاموزد. پس ابراهیم(ع) و اسماعیل(ع) هر روز، یک ردیف از دیوار کعبه را چیدند تا اینکه ارتفاع دیوار به ردیف سنگ سیاه (حجر الأسود) رسید. در این هنگام از کوه ابوقبیس (کوهی مشرف بر مسجد الحرام) ندایی آمد که همانا برای تو نزد من امانتی وجود دارد؛ پس حجر الأسود به ابراهیم رسید و او آنرا در مکانش قرار داد. سپس ابراهیم(ع) مردم را به حج فراخواند و گفت: ای مردم! من ابراهیم خلیل الله هستم، همانا خداوند به شما دستور داده که این خانه را زیارت کنید. اى مردم! این خانه را زیارت کنید و اعمال حج را بجا آورید...».[3]
با وجود روایات و نقلهای دیگری که وجود دارد، به دست میآید که هیچگونه تنافی بین این دو روایت وجود ندارد؛ زیرا نقل است که در طوفان نوح، جبرئیل این سنگ را در درون کوه ابوقبیس قرار داد تا از آسیب محفوظ بماند.[4] و احتمالاً بعد از طوفان حضرت نوح(ع) توسط حضرت ابراهیم(ع) دوباره به کعبه متصل شده است.
از گفتارهای دیگری که بر تقدّس این سنگ دلالت دارد گفتوگویی است میان امام علی(ع) و خلیفهی دوم که بر سر حجر الأسود صورت پذیرفته است: روزی خلیفهی دوم از کنار حجر الأسود میگذشت که بدان رو کرده، گفت: ای سنگ! ما میدانیم که تو تنها یک سنگی، نه نفعی به ما میرسانی و نه ضرری را متوجه ما میگردانی، تنها بهجهت اینکه شاهد بودیم پیامبر تو را دوست میداشت، تو را دوست میداریم. در این هنگام امیر المؤمنین علی(ع) فرمود: «چه میگویی ای پسر خطّاب! همانا به خدا قسم خداوند این سنگ را در روز قیامت زنده میکند در حالیکه یک زبان و دو لب دارد و گواهی میدهد برای آنانی که بر میثاق خود پایبند بودند. این سنگ به منزله دست راست خداوند است که به وسیله آن خلق با او بیعت کنند». بعد از این کلام، عمر گفت: خدا ما را در شهری نگه ندارد که در آن علی بن ابیطالب حضور ندارد.[5]
روایات دیگری نیز وجود دارد که این سنگ از برای گرفتن عهد و میثاق از بنی آدم است، چنانکه از امام صادق(ع) پرسیده شد که، چرا حجر الأسود را لمس میکنیم؟ آنحضرت فرمود: «زیرا تجدید پیمان خلائق با خداوند در همین لمس میباشد»، و در حدیث دیگر آمده که امام(ع) در پاسخ سؤال مذکور فرمود: «بخاطر اینکه، وقتى حق تعالى از بندگان عهد و پیمان گرفت، حجر الأسود را از بهشت آورد و به او امر فرمود که، پیمان بندگان خدا را در خود فرو برد، پس هرکس که پیمان دوستى را حفظ نماید، حجر الأسود برایش شهادت میدهد که او پیمان و عهدش را نشکسته و به آن وفادار بوده است».[6]
در طول سالیان دراز و بازسازیهای بسیار کعبه، این سنگ نیز جابهجا میشده است. لذا شکستگیهایی در این سنگ وجود دارد که امروزه نیز آثار آن نمایان است، که البته منبعی دقیق در زمان شکسته شدن آن وجود ندارد.
گفتنی است؛ در ادیان مختلف اعم از خداپرست و غیر خداپرست، برخی از اجسام زمینی بسیار مقدس فرض میشوند و به شدت مورد احترام قرار میگیرند. این احترام گاه از حد معمول گذشته و دچار استقلال میشود که در نهایت به بت پرستی و ... ختم میشود که در بسیاری از ادیان گذشته و در برخی ادیان امروزی نیز یافت میشود. در ادیان آسمانی نیز برخی از اجسام زمینی مورد اعتنا و احترام قرار گرفتهاند؛ در یهودیت دیوار ندبه[7] وجود دارد که از تعدادی سنگ بزرگ بهوجود آمده، در مسیحیت صلیبی که عیسی(ع) در بالای آن به صلیب کشیده شد بسیار مقدس بود و امروزه نیز برای بپا داشت آن نماد، از اجسام مختلف صلیب ساخته میشود که مورد احترام مسیحیان است (به صلیب کشیده شدن عیسی از عقاید مسیحیان امروزی است و قرآن به صراحت این اعتقاد را رد میکند) در اسلام نیز کعبه که مجموعهای از سنگها و ... است و حجر الأسود که در اعتقاد ما سنگی است آسمانی، مورد احترام و عنایت هستند.
در شناخت این وقایع دینی، طبیعتاً باید نقطه اتصال آنها با معبود را لحاظ کرد. در مورد کعبه و حجر الأسود باید گفت که اینان اگر چه در ظاهر، امری کاملاً زمینی هستند، ولی به هیچ وجه به عنوان امر زمینی احترامی ندارند، تنها برتری آنها به جهت اتصال به امر ماورائی است که ارزش و احترامی را متوجه آنان کرده است. حجر الأسود تنها وسیلهای است که با آن به یاد خداوند بیفتیم و در نتیجه با او عهد و پیمان ببندیم که در راه او خواهیم بود و بر مرام و مسلکی که خدای تعالی بخواهد، قدم خواهیم نهاد. به همین لحاظ در روایات نیز –همانطور که گفته شد- آمده که این سنگ برای پیمان بنی آدم با خداوند بنا نهاده شده و در قیامت نیز بر این پیمان شهادت خواهد داد.
احکام حجر الأسود
احکامی دربارهی حجر الأسود در منابع فقهی وجود دارد که بر اساس روایات پیریزی شدهاند. از جمله این احکام استحباب استلام[8] حجر الأسود است که در روایات بهصورت مطلق برای مرد و زن آمده است، که در اینجا به ذکر چند روایت بسنده میشود.
امام صادق(ع) فرمود: «... و چون به حجر الأسود نزدیک شدى، دستها را به دعا بردار و خدا را حمد و ثنا کن و بر پیامبر خدا درود و صلوات بفرست و از خدا درخواست کن تا دعا و ثنایت را بپذیرد. بعد از آن حجر الأسود را در آغوش بگیر و ببوس و اگر نتوانستى با دست خود مسح کن و اگر نتوانستى بهسوى آن اشاره کن...» .[9]
همچنین از آنحضرت دربارهی مواقعی از طواف، که مردم برای استلام حجر الأسود هجوم میآورند، پرسیده شد که امام(ع) فرمود: «اگر اطراف حجر الأسود را خالى یافتى، استلام کن و به طواف بپرداز، وگرنه از دور، با دست خود اشارت کن».[10]
فقهای بزرگوار نیز بر اساس این روایات حکم به استحباب استلام و بوسیدن حجر کردهاند.[11]
همانگونه که از این روایات و روایات دیگر[12] به دست میآید، استحباب بوسیدن و استلام در برخی زمانها برداشته شده؛ یکی از این موقعیتها، زمان شلوغی و ازدحام بسیار است که انجام استلام آزار و اذیتهایی را به دنبال میآورد. این استثنا در مورد مردان و زنان صادق است.
[1]. مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج 12، ص 84، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، 1403ق.
[2]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 4، ص 184 و 185، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1407ق.
[3]. همان، ص 205.
[4]. ملاحویش آل غازی، عبدالقادر، بیان المعانی، ج 5، ص 91، مطبعة الترقی، دمشق، چاپ اول، 1382ق.
[5]. شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعة، ج 13، ص 320 و 321، مؤسسه آل البیت(ع)، قم، چاپ اول، 1409ق.
[6]. الکافی، ج 4، ص 184.
[7]. در شهر بیت المقدس، بالای تپه موریا، متصل به حرم شریف (مسجد الأقصی) دیوار بلندی وجود دارد که به آن «دیوار ندبه» میگویند، این نام به جهت مناجات و ندبههایی است که یهودیان در کنار این دیوار برپا میکنند. به اعتقاد یهودیان این دیوار تنها قسمت باقی مانده از معبد سلیمان است؛ لذا از ارزش و احترام بالایی در نزد یهودیان برخوردار است.
[8]. استلام به معنای لمس کردن می باشد. این لغت در مواردی چون لمس کعبه، حجر الاسود و ... استفاده می شود؛ لذا در مباحث حج، استعمال دارد. برای اطلاعات بیشتر ر.ک: جمعى از پژوهشگران زیر نظر سید محمود هاشمى شاهرودى، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت (ع)، ج1، ص: 452، مؤسسه دائرة المعارف فقه اسلامى، قم، چاپ اول، 1426 ه ق.
[9]. وسائل الشیعه، ج 13، ص 313 و 314.
[10]. کافی، ج 4، ص 405.
[11]. برای نمونه ر.ک: فاضل لنکرانى، محمد، مناسک حج، ص 190، انتشارات امیر قلم، قم، چاپ دوازدهم، 1423ق.
[12]. ر.ک: وسائل الشیعة، ج 13، ص 326.