ظرفى که عقل آنرا، براى مطلق ثبوت و تحقق اعتبار مىکند، آن ظرف را نفس الامر مىنامیم. و وسعت این ظرف به حدّى است که قضایاى صادق ذهنى (مانند انسان نوع است)، و قضایاى صادق خارجى (مانند انسان موجود است) و قضایاى صادقى را که وجود خارجى و ذهنى ندارند (مانند عدم علت، علت است براى عدم معلول) شامل مىشود.
ثبوت هر چیز، به هر نحو که فرض شود، به جهت وجود خارجى آن است؛ وجودى که عدم را از حریم ذات آن طرد مىکند. پس براى تصدیقات نفس الامرى که مطابَقى در خارج ذهن ندارند، مطابَق ثابتى وجود دارد که ثبوت آن، به تبع ثبوت موجودات حقیقى است.
توضیح سخن اینکه براى پارهاى از تصدیقات صادق ما، مصداقهاى خارجى وجود دارد؛ مانند «انسان موجود است»، «انسان کاتب است». برخى دیگر از تصدیقات ما مصداقهاى ذهنى دارند؛ مانند «انسان نوع است»، «حیوان جنس است». پارهاى دیگر از آنها مصداق و مطابق دارند، لکن آن مصداق نه در خارج موجود است و نه در ذهن، مانند جمله «عدم علت، علت عدم معلول است».
بدیهى است که عدم، حقیقتى ندارد و ذات او بطلان محض است و براى او و احکام و آثارش نمیتوان حقیقتى در خارج یا در ذهن تصور کرد؛ اما در عین حال این قضایا صادق و صحیح هستند، صحت این نوع از قضایا به جهت مطابقت آنها با نفس الامر است.
اما این که نفس الامر چیست؟ نظریات مختلفی ارائه شده است. به نظر میرسد بهترین بیان در تبیین حقیقت نفس الامر، نظریهای است که علامه طباطبائی(ره) در این زمینه بیان کردند. وی میگوید: آنچه شایسته است گفته شود این است که شىء اصیل، وجود است؛ وجود موجود حقیقى است و هر حکم حقیقى نیز از آن او است. در مرتبه بعد چون ماهیات در ذهنهاى ما نمودهاى وجودند، عقل ناگزیر توسّعى در معناى وجود داده، وجود را براى ماهیات اعتبار مىنماید و بر آنها حمل مىکند؛ لذا مفهوم وجود و ثبوت، هم برخود وجود حمل مىشود (الوجود موجود) و هم برماهیت (مانند الانسان موجود) همانطور که وجود بر احکام این دو حمل مىشود.
براى دفعه دوم عقل، ناگزیر مىشود که در حمل مفهوم وجود و ثبوت بر هر مفهومى که آنرا به تبع وجود یا ماهیت اعتبار مىکند، توسعه دهد؛ مانند مفهوم عدم، ماهیت، قوهّ و فعل؛ سپس ناگزیر مىشود که احکام هر یک از اینها را نیز تصدیق میکند؛ مانند اینکه میگوید عدمِ علت، علت براى عدم معلول است؛ زیرا عقل وقتى تصدیق کرد که وجود علت، علت است براى وجود معلول، ناگزیر تصدیق خواهد کرد که معلول به انتفاى علت منتفى مىشود؛ این همان است که ما از آن تعبیر مىکنیم که عدمِ علت، علت است براى عدم معلول؛ این حکم صحیح و مطابق با نفس الامر است با این که عدم مصداقى در خارج یا در ذهن ندارد.
پس ظرفى که عقل آنرا، به معناى اخیر براى مطلق ثبوت و تحقق (براى مفاهیمى که آنها را به تبع وجود یا ماهیت) اعتبار مىکند، آن ظرف را نفس الامر مىنامیم. و وسعت این ظرف به حدّى است که قضایاى صادق ذهنى (مانند انسان نوع است)، و قضایاى صادق خارجى (مانند انسان موجود است) و قضایاى صادقى را که وجود خارجى و ذهنى ندارند (مانند عدم علت، علت است براى عدم معلول) شامل مىشود. به بیان دیگر امور نفس الامرى لوازم عقلیه ماهیات هستند که به ثبوت آنها ثبوت مىیابند.[1]
البته اصطلاح دین نفس الامری اصطلاحی است که از سوی حضرت آیت الله هادوی تهرانی برای تبیین برخی از مباحث دینی ابداع شده است؛ رجوع شود به پاسخهای 3و 4و 5.
[1]. رجوع شود به، طباطبائی، محمد حسین، نهایة الحکمه، ص 14 و 15، انتشارات مؤسسة النشر الاسلامی، 1362، قم؛ محسن دهقانى، فروغ حکمت(ترجمه و شرح نهایة الحکمة علامه سید محمد حسین طباطبائى)، ج 1، ص 119 به بعد، مؤسسه بوستان کتاب - قم، چاپ اول، 1388.