برای پاسخ به این سؤال، صحابه را به دو گروه صحابه از اهل بیت(ع) و صحابه از غیر اهل بیت تقسیم می نماییم. این تقسیم را به این دلیل انجام می دهیم که پیامبر سفارش ویژه ای نسبت به اهل بیت داشته است.
از دسته اول: 1. وقایع تأسف بار بعد از رحلت پیامبر برای بیعت گرفتن از حضرت علی (ع) و دیگر صحابه؛ که در خانه ایشان گرد آمده بودند؛ 2. برخورد های ناگوار با فاطمه زهرا (س) در نادیده گرفتن حق آن حضرت نسبت به فدک است.
از دسته دوم: 1. واقعه بیعت گرفتن از صحابه مخالف با خلافت ابوبکر که به آتش زدن خانه علی (ع) انجامید؛ 2. برخورد با اُبیّ بن کعب؛ 3. ضرب و شتم عبد الله بن مسعود و دادن لقب های زشت به او به دلیل انتقاد های ابن مسعود؛ 4. تبعید ابوذر به ربذه به دلیل انتقاد های او است.
صحابه به تمام کسانی که در زمان حیات پیامبر اسلام آورده و آن حضرت را دیده اند گفته می شود[1]. با توجه به این که جز؛ اهل بیت هیچ یک از صحابه معصوم نیستند لذا اشتباهات فراوانی از بسیاری از صحابه نقل شده که برخی از آنها آن چنان مشهور است که به حد تواتر رسیده است. برخوردهای خلفای اول، دوم و سوم را با صحابه به دو دسته تقسیم می کنیم: آنهایی که در مقابل اهل بیت انجام شده است و آنهایی که در مقابل صحابه دیگر صورت گرفته. این تقسیم را به این دلیل انجام داده ایم که سفارشها و تأکیدات بسیاری از سوی پیامبر (ص) نسبت به اهل بیت (ع) شده است.
در زیر به برخی از مواردی که در کتب تاریخی و حدیثی اهل سنت درباره دسته اول آمده است اشاره می کنیم:
1. شاید اولین بر خورد تأسف آوری که با اهل بیت(ع) بعد از رحلت پیامبر انجام شد اتفاقاتی بود که در جریان بیعت گرفتن از حضرت علی(ع) صورت گرفت. دینوری از علمای اهل سنت نقل می کند : زمانی که ابوبکر مطلع شد عده ای از مسلمانان از بیعت با او سر باز زده اند و در خانه حضرت علی (ع) جمع شده اند، عمر را به سوی آنها فرستاد. عمر آنها را برای بیعت کردن فراخواند و چون امتناع کردند، هیزم خواست و گفت: قسم به کسی که جانم در دست اوست باید از خانه خارج شوید یا اینکه خانه را با هر کس که در آن است به آتش می کشم. کسی گفت: در خانه فاطمه است، عمر در جوابش گفت حتی اگر فاطمه هم در آن باشد.[2]
2. مورد دیگر اتفاقاتی است که در جریان فدک، خلفا را با حضرت فاطمه (س) روبرو کرد. در جریان این اختلافات برخوردهایی با دختر پیامبر(ص) صورت گرفت؛ کسی که خشمش مساوی خشم پیامبر و خدا است خشمگین شد و آن طور که ابن کثیر از عایشه نقل می کند تا آخر حیاتش راضی نشد.[3] و[4]
اما از دسته دوم یعنی برخوردهایی که با بعضی از صحابه غیر معصوم شده است؛ به موارد زیر اشاره می کنیم:
1. برخوردهایی که در روزهای ابتدایی بعد از رحلت پیامبر (ص) برای بیعت گرفتن از مخالفان اتفاق افتاد را می توان از این دسته نیز به حساب آورد. چون اصحاب دیگری نیز غیر از اهل بیت در این واقعه، مورد بی احترامی قرار گرفتند. [5]
2. ابن ابی الحدید نقل می کند که روزی عمر عده ای از مردم را دید که پشت سر ابی ابن کعب به راه افتاده اند شلاق خود را بلند کرد که بر سر او فرود آورد؛ ابی بن کعب نا گاه گفت: ای امیر المومنین! از خدا بترس. عمر گفت: این گروهی که پشت سر تو هستند کیستند؟ آیا نمی دانی که این باعث فتنه کسی است که تبعیت می شود و ذلت و خواری آنهایی است که تبعیت می کنند.[6] البته باید توجه داشت طبق بیان محمد تقی شوشتری در کتاب قضاوتهای امیر المومنین[7] (ع) اُبیّ از مخالفان خلافت عمر بوده است.
3. ابن اثیر در کتاب اُسد الغابه می گوید: عمر پسرش عبید الله را به جهت اینکه کنیه ابوعیسی[8] برای خود گذاشته بود با شلاق زد.[9] ابن ابی الحدید این واقعه را چنین شرح می دهد: به گوش عمر رسید که فرزندش عبید الله کنیه ابو عیسی برای خود گذاشته است عمر او را فراخواند و به او گفت: آیا خود را ابو عیسی کنیه داده ای؟ عبید الله ترسید و هراسان شد اما عمر دستش را گرفت و آن را آن چنان گزید که فریاد زد، سپس او را زد و گفت: آیا برای عیسی پدر قرار داده ای.[10]
4. بلاذری در کتاب انساب الاشراف خود نقل کرده است: زمانی که عثمان، ولید بن عقبه را والی کوفه کرد عبد الله بن مسعود زبان به طعن و ذم عثمان باز کرد و گفت: هر کس این تغییر را ایجاد کرد خدا در [حکومت و خلافت ] او تغییر ایجاد کند و از او ناراضی باشد... . ولید مذمت های ابن مسعود را به عثمان منتقل کرد و عثمان به ولید دستور داد که او را به مدینه بفرستد. عبد الله بن مسعود با مشایعت مردم کوفه از آنها خدا حافظی کرد و به سمت مدینه رهسپار شد. زمانی که عبد الله بن مسعود وارد مدینه شد عثمان برمنبر رسول الله مشغول سخنرانی بود که ابن مسعود را دید. در همان حال گفت ای مردم کسی به پیش شما می آید که مانند حشره موذیی است که در روی غذای هر کس برود خورنده غذا یا آن را بالا می آورد و یا به مرض اسهال مبتلا می گردد. ابن مسعود گفت اما من این گونه نیستم بلکه من کسی هستم که در روز بدر و روز بیعت رضوان همراه رسول خدا (ص) بودم. در این موقع عایشه ندا کرد: ای عثمان آیا این کلمات را به صحابی رسول خدا (ص) می گویی؟ عثمان سپس دستور داد او را به زور از مسجد خارج کردند و عبد الله بن زعمه او را به زمین زد و نیز گفته شده که یحموم غلام عثمان او را بیرون برد و وی با حالت بدی به زمین خورد و دنده اش شکست. حضرت علی (ع) نیز در آنجا به عثمان اعتراض کرد و فرمود: آیا به خاطر گفته ولید با مصاحب رسول خدا (ص) چنین رفتار می کنی؟ حضرت علی (ع) ابن مسعود را مراقبت کرد و به خانه اش برد و تا آخر عمرش عثمان به او اجازه خروج از مدینه را نداد، به طوری که حتی نتوانست برای جنگ به شام رود[11]. ابن ابی الحدید نیز این واقعه را در شرح نهج البلاغه خود از واقدی نقل کرده است.[12] باید توجه داشت این برخورد تاثیر بدی در اذهان مسلمین نسبت به عثمان داشت تا آنجا که بعضی از مورخین آن را پایه گذار قیام ها بر ضد عثمان می دانند.
5. باز بلاذری نقل می کند: وقتی عثمان مبالغ زیادی به بعضی از افراد مثل مروان بن حکم عطا کرد. ابوذر شروع کرد به کنایه زدن و می گفت بشارت باد عذاب دردناک به کسانی که گنج ها ذخیره می کنند. این حرفها به عثمان رسید و او را نهی کرد. در مقابل ابوذر گفت اینکه خدا راضی شود و عثمان خشمگین، بهتر است از اینکه عثمان خشنود و خدا خشمگین شود. از آن جا که ابوذر محل اقامت خود را به شام برده بود معاویه نیز از انتقادهای او در امان نمانده بود؛ تا اینکه نامه ای به عثمان نوشت به این مضمون که ابوذر، شام را فاسد کرده است باید که آن را در یابی. عثمان جواب داد: او را با حالت سختی به سمت من بفرست! وقتی ابوذر به مدینه رسید همچنان از عثمان انتقاد می کرد. عثمان به او گفت سرزمینی را انتخاب کن که باید به آنجا بروی. ابوذر گفت مکه، عثمان مخالفت کرد. ابوذر گفت بیت المقدس، عثمان مخالفت کرد. ابوذر گفت به کوفه یا بصره، باز عثمان مخالفت کرد و گفت بلکه تو را به ربذه می فرستم[13].
تبعید شدن ابوذر توسط عثمان و رسیدن مرگش در آنجا در حالی که فقط همسر و پسرش با او بودند، تقریبا از قطعیات تاریخ است.[14]
[1]برای اطلاعات بیشتر در مورد معنای اصطلاحی صحابه و اختلافاتی که در مورد آن است رجوع کنید به عسقلانی، ابن حجر ، الاصابه، ج 1 ص 8، دار الکتب العلمیه، بیروت، چاپ اول، 1415 ه.ق .
[2]دینوری، ابن قتیبه، ، الامامة و السیاسة، ج1 ص 30، دار الاضواء، بیروت، چاپ اول، 1410 ه.ق .
[3]ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج 5 ص 285، دار الفکر بیروت، 1407 ه.ق .
[4] طبق نقل ابن کثیر این روایت را بخاری نیز در کتاب المغازی با سند صحیح آورده است.
[5] دینوری، ابن قتیبه، الامامة و السیاسة، ج1 ص 30 .
[6] ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 12 ص 68.
[7] شوشتری، محمد تقی ، قضاوتهای امیر المومنین علی (ع)، ترجمه موسوی،ص 244، دفتر انتشارات اسلامی، بی تا ، سایت تبیان
[8] در روایات پیامبر(ص) از کنیه ابو عیسی نهی شده است.
[9] ابن اثیر، اسد الغابه، ج3 ص 423، دار الفکر، بیروت، 1409 ه.ق .
[10] ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 12 ص44
[11] البلاذری، انساب الاشراف، ج 5 ص 524، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، 1417 ه.ق .
[12] ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 3 ص 42، کتابخانه آیت الله مرعشی، قم، 1404 ه.ق .
[13] البلاذری، انساب الاشراف، ج 5 ص 541.
[14] نگاه کنید: السمعانی، الانساب، ج 10 ص 65، مجلس دایرة المعارف العثمانیه، حیدر آباد، چاپ اول، 1382 ه.ق و البلاذری، انساب الاشراف، ج 5 صفحات 541 و 542 و543 و 544 و 545 و ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج 7 ص 165، دار الفکر، بیروت، 1407 ه.ق.
* همچنین نک: سؤال 1015 (سایت: 1167) و 157 (سایت: 1296).