سؤالی که طرح گردیده از گذشته تحت این عنوان در کتب اخلاقی مطرح شده است که آیا دعا با مقام رضا منافات ندارد؟
رضا حالتى نفسانى و به معناى خشنودى از قضا و قدر الهى است.
اشکال فوق از آن جا پیدا شده که گمان شده است دعا بیرون از حوزه قضا و قدر الاهی است، در صورتی که دعا و استجابت دعا نیز جزئی از قضا و قدر الهی است
منظور از تقدیر الهی این است که خدای متعال برای هر پدیده ای، اندازه و حدود کمی و کیفی و زمانی و مکانی خاصی قرار داده است که تحت تأثیر علل و عوامل تدریجی، تحقق می یابد و منظور از قضای الهی این است که پس از فراهم شدن مقدمات و اسباب و شرایط یک پدیده، آن را به مرحله نهایی و حتمی می رساند
با این مقدمه باید گفت:
1. دعا یکی از اسباب است همانند اسباب دیگر و اگر آشامیدن آب به جهت رفع تشنگى، و خوردن غذا به جهت سد گرسنگى با مرتبه رضا مخالفت داشته باشد، دعا هم با رضا مخالفت خواهد داشت؛ 2. هر گاه ما دعا مى کنیم، در واقع براى آینده مطلبى را مى خواهیم که واقع شود و ما خواست خدا را در آینده اطلاع نداریم؛ یعنى نمى دانیم خداوند در آینده چه چیزى براى ما خواسته، تا نسبت به آن راضى باشیم. و تنها در این صورت، دعا با مقام رضا منافات دارد که انسان حاجتش را بخواهد، هر چند مخالف رضا و صلاح خدا باشد.
پیش از آنکه اقدام به پاسخ نماییم تذکر دو نکته ضروری است:
1. سؤالی که طرح گردیده از گذشته تحت این عنوان در کتب اخلاقی مطرح شده است که آیا دعا با مقام رضا منافات ندارد؟ در حالی که می دانیم انسان باید به آنچه از جانب خدا می رسد راضی و خشنود باشد و دعا با مقام رضا و تسلیم منافات دارد.
2. این را می دانیم که در قرآن کریم و روایات، مؤمنان به دعا و تلاش ترغیب شدهاند؛ در حالى که در همین قرآن و روایات در باره مقام رضا و فضیلت آن بسیار سخن گفته شده است. این خود بهترین دلیل بر عدم تنافى میان دعا و مقام رضاست؛ زیرا که در کلام خداوند تعارضى وجود ندارد و هیچ یک از پارههاى وحى با هم در تنافى نیستند. معصومین نیز که از بالاترین مراتب رضا برخوردار بودند، در عین حال بسیار دعا مىکردند. پس باید معناى درست رضا و دعا را دریافت، همان گونه که در قرآن و احادیث مورد نظر بوده و هست.
رضا حالتى نفسانى و به معناى خشنودى از قضا و قدر الاهى است. کسى که به مقام رضا برسد نه تنها به قضاى پروردگار اعتراضى نمىکند، بلکه از آن خشنود است. برخلاف انسان صابر که ممکن است در باطن از مصیبتها ناخشنود باشد، ولى خود را از اعتراض باز دارد.
پس باید قضا و قدر الهی را دقیقا تبیین نماییم؛ زیرا همان طوری که شهید مطهری (ره) بدان اشارتی فرموده، این اشکال از آن جا پیدا شده که گمان شده است دعا بیرون از حوزه قضا و قدر الهی است، در صورتی که دعا و استجابت دعا نیز جزئی از قضا و قدر الاهی است و احیانا جلو قضا و قدرهایی را می گیرد.[1] از این رو می گوییم:
واژه "قدر" به معنای اندازه، و "تقدیر" به معنای اندازه گیری و چیزی را با اندازه معینی ساختن است. واژه "قضا" به معنای یکسره کردن و به انجام رساندن و داوری کردن (که آن هم نوعی به انجام رساندن اعتباری است)، استعمال می شود. گاهی این دو واژه به صورت مترادف و به معنای "سرنوشت" نیز به کار می رود.
منظور از تقدیر الهی این است که خدای متعال برای هر پدیده ای، اندازه و حدود کمی و کیفی و زمانی و مکانی خاصی قرار داده است که تحت تأثیر علل و عوامل تدریجی، تحقق می یابد و منظور از قضای الهی این است که پس از فراهم شدن مقدمات و اسباب و شرایط یک پدیده، آن را به مرحله نهایی و حتمی می رساند.[2]
تقدیر الاهی یا سرنوشت، دو حوزه دارد:
1. حوزه ای که خارج از اختیار آدمی است؛ مانند وقوع حوادثی چون سیل، زلزله، طوفان و ... در زندگی انسان، که وظیفه انسان دین باور در برخورد با حوادثی که به وقوع پیوسته، چیزی جز تسلیم و خرسندی نیست. البته بدیهی است که تسلیم بودن در برابر این گونه امور الهی، با تلاش برای جلوگیری از حدوث بلایا یا تقلیل خسارات و یا جبران خسارات ناشی از آن بلایا منافاتی ندارد؛ چون تسلیم بودن، مربوط به اصل تحقق اموری است که بدون اختیار انسان واقع شده و تحقق یافته است و لزوم تلاش، یا برای جلوگیری از حدوث بلا، یا تقلیل آثار و یا برای جبران خسارت ناشی از آن است و بین این دو فرق است؛ چون ممکن است در همان موردی که انسان تمام تلاش و نهایت توان خود را به کار برده باز بلا و حادثه واقع شود؛ مثل این که نهایت قدرت انسان در استحکام بنا، مقاومت در برابر قدرت معینی از زلزله است، حال اگر زلزله ای با قدرت بالاتری واقع شود در چنین موردی انسان دین باور، وظیفه ای جز تسلیم و خرسندی ندارد.
2. حوزه ای که شامل افعال اختیاری انسان می شود. در این حوزه، تقدیر الاهی هیچ گونه منافاتی با اراده و تصمیم گیری آزاد انسان ندارد و از این رو، مسئولیت افعال آدمی در این حوزه بر عهده خود اوست؛ چون معنای قضا و قدر الاهی این است که تحقق هر پدیده ای با همه خصوصیات و قیود آن، مستند به علم و اراده الهی است و همه تحت تدبیر حکیمانه الاهی است. آنچه خداوند تقدیر می کند، فعل انسان همراه با همه خصوصیات و قیود آن است، نه بدون آنها. برخی از این خصوصیات به ویژگی های زمانی و مکانی باز می گردد و پاره ای نیز به فاعل آن مربوط می شود. یکی از خصوصیات افعال اختیاری، آن است که از سر اختیار و بر پایه گزینش آزادانه فاعل انجام شود. بنابراین، معنای این که خداوند افعال اختیاری انسان را از پیش تقدیرکرده است، این است که شخص خاصی در زمان و مکان معینی با بهره گیری از اختیار خویش - و نه به صورت جبری – آن کار را انجام می دهد.[3]،[4]
با این مقدمه باید گفت:
1. دعا یکی از اسباب است همانند اسباب دیگر؛ یعنی ممکن است خداوند متعال مقدر کرده باشد که شخص فقط به وسیله دعا کردن صاحب فرزند شود، و تا دعا نکند، به او اولاد ندهد، هر چند که به همه وسیله ظاهرى متوسل شود، همچنان که مقدر کرده است تا ازدواج نکند به او اولاد ندهد. پس با فرض مقدر بودن صاحب فرزند شدن باز هم به دعا احتیاج است. یا مقدر شده که فقط به وسیله معالجه بیمارى بر طرف شود، و تا درمان نکند، بهبودى نیابد.
به عبارت دیگر، سؤال فوق همانند آن است که گفته شود رضا به قضاى الاهى با تلاش براى رفع امورى همچون گناه و فقر و بیمارى، سازگار نیست. پاسخ مشترک این دو سؤال، آن است که اولا همه تلاشها و دعاها براى انسان مؤمن، اسبابى هستند که خداوند اراده کرده است واسطه پدید آمدن مسببى خاص باشند. استخدام این اسباب در واقع تسلیم شدن به سنت و اراده خدا و پذیرش یک قانون الهى در جریان یافتن امور است و اگر این مطلب را بپذیریم رضاى به قضاى الاهى وقتى کامل است که بنده مؤمن به سنن پروردگار نیز راضى باشد و اسباب را براى نیل به اهداف مورد رضاى خدا به استخدام آورد و نتیجه دعا و تلاش را هر چه باشد بپذیرد و از آن خشنود باشد؛ هر چند با گمان و پیش بینى او سازگار نباشد. اگر چه انسان در مقام رضا بر این باور است که هر چه پیش مىآید به اراده خداوند است و مصلحت او را در بر دارد، ولى به این نکته هم باور دارد که هر پیش آمدى بنابر عللى مصلحت او را تأمین مىکند و از جمله علل و عوامل مؤثر در این مصلحت خود او است؛ یعنى ویژگىهاى فردى و شایستگىهاى او در نزد خداوند چنان است که خداوند حوادث خاص را براى او و به مصلحت او رقم مىزند. پس اگر او بکوشد و از خدا بخواهد که شایستگیهاى بیشترى داشته باشد تا حوادثى دیگر و مناسبتر با تقرب او پیش آیند، از حالت رضا خارج نشده است. مثلا اگر کسى براى درمان بیمارى و رفع فقر دعا مىکند، بر این باور است که در شرایط سلامت و غنا توانایى بیشترى براى عبادت و نزدیکى به خداوند خواهد داشت. چنین فردى در واقع دعا مىکند که خود او شایسته فراهم آمدن شرایط مناسبتر گردد و در عین حال مىداند که اگر او قادر به قدرشناسى و اغتنام فرصتها و امکانات نباشد خداوند دعاى او را مستجاب نخواهد کرد و او بر این عدم استجابت راضى و خشنود خواهد بود.
ملا احمد نراقی در این باره می گوید: آنچه مذکور شد از شرف مرتبه رضا منافاتى با دعا ندارد؛ زیرا از جانب شریعت به دعا ماموریم. و خداوند عالم از ما دعا خواسته است و آن را مفتاح سعادات و کلید حاجات ساخته. و باران لطف و احسان از آن متواتر، و خیرات و برکات به واسطه آن متکاثر. نفس انسانى از آن روشن و منور، و آئینه دل از زنگ کدورات، مطهر. و گفتن این که دعا منافى رضا است، از جهل ربط مسببات به اسباب، و غفلت از تربیت بعضى موجودات نسبت به بعضى دیگر است. اگر آشامیدن آب به جهت رفع تشنگى، و خوردن غذا به جهت سد گرسنگى با مرتبه رضا مخالفت داشته باشد، دعا هم با رضا مخالفت خواهد داشت. همچنین امر به معروف و نهى از منکر، و کراهت معاصى و بغض اهل معصیت با مقام رضا منافات ندارد. و به قدر مقدور بر طالب سعادت دورى از ارباب معصیت و فرار از شهرى که در آن معصیت شایع است لازم؛ زیرا آنچه درفضیلت رضا و شرف آن وارد شده دخل به امور تکلیفیه ندارد. چنانچه سابق بر این مذکور شد حکیم على الاطلاق به جهت مصالح خفیه که عقل ما از آن قاصر است، در این امور ما را فى الجمله اختیارى داده و زمام آن را به وجهى در قبضه اختیار ما نهاده است و رضا در امورى است که از دیار الاهى وارد، و به امر پادشاهى برابر بندگان نازل مىگردد.[5]
2. هر گاه ما دعا مى کنیم، در واقع براى آینده مطلبى را مى خواهیم که واقع شود و ما خواست خدا را در آینده اطلاع نداریم؛ یعنى نمى دانیم خداوند در آینده چه چیزى براى ما خواسته، تا نسبت به آن راضى باشیم. بنابراین، شخص دعا کننده چند حال دارد: یا این که انگیزه اش براى دعا این است که چون خود دعا کردن عبادت است، دعا مى کند؛ در این صورت دعا کردن هیچ منافاتى با مقام رضا ندارد؛ چون به امر خدا دعا مى خواهد. در این صورت، چون خواست خدا را در آینده نمى داند، دو فرض پیش مى آید: یا این که حاجتش را مى خواهد، به شرطى که مورد رضا و صلاح خدا باشد؛ یعنى مى گوید: خدایا هر چه تو صلاح مى دانى و رضاى تو در آن است، براى من مقدر فرما! این دعا حقیقى و با ارزش است و هیچ منافاتى هم با مقام رضا ندارد. و یا این که حاجتش را مى خواهد، هر چند مخالف رضا و صلاح خدا باشد؛ در این صورت، دعا با مقام رضا منافات دارد.
[1] مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج 23، ص 791، چاپ اول، انتشارات صدرا ، تهران، اسفند 1383.
[2] مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید، ص 151.
[3] معارف اسلامی، ص 106 و 107 ، با کمی تغییر و اضافات.
[4] اقتباس از سؤال 342 (سایت: 360) نمایه: تناقض نداشتن قضا و قدر الاهی با خودکشی.
[5] نراقى، ملا احمد، معراج السعادة ، مقام پنجم: صفاتى که متعلق استبه سه قوه عاقله، غضبیه، شهویه، یا به دو قوه ازاین سه قوه از رذایل و فضایل و آن صفات بسیار است، صفتبیست و هشتم اعتراض بر اراده و تقدیرات خدا، ص 608- 609، انتشارات رشیدی، چاپ دوم، بهمن 1361.