انجیل عیسی (ع) بر اساس آن چه در قرآن آمده است، کتابی آسمانی است که مشتمل بر مطالبی است که به عیسی (ع) وحی شده است. ولی آن چه به نام انجیل امروز وجود دارد ـ همان گونه که سوال کننده اشاره کرده است ـ کتاب هایی است که بعد از عیسی (ع) توسط دیگران نوشته شده و هیچ یک انجیل عیسی (ع) نیست، هر چند ممکن است برخی مطالب آن از انجیل عیسی (ع) گرفته شده باشد. و همان طور که مسیحی شناسان اذعان دارند تشخیص مطالب انجیل عیسی (ع) یا گفته های وی از آن چه دیگران افزوده اند، بر اساس منابع مسیحی ممکن نیست و راهی جز مراجعه به قرآن که (مهیمن) بر کتاب های الهی است وجود ندارد.
به کتاب مسیح نوشته هامفری کارپنتر و کتاب سیمای محمد (ص) در تورات انجیل مراجعه شود.
برای پاسخ به سؤال شما ابتدا باید گفت از این که حضرت عیسی (ع) از پیامبران اولی العزم و صاحب کتاب آسمانی است، مورد اتفاق همه مسلمانان است و در این مسئله اختلافی نیست.
همچنین بحثی نیست که این کتاب آسمانی همانند سایر کتب آسمانی غیر از قرآن، مورد تحریف قرار گرفته است و منظور از انجیل، کتاب آسمانى است که قرآن کریم آن را نازل بر عیسى (ع) مىداند، نه این کتابى که فعلاً در دست است و به نام انجیل نامیده مىشود، چه این انجیل حقیقى و آسمانى نیست، بلکه مجموعهاى است که دست تحریف به این صورتش در آورده است.[1]
ضمنا از جمله "أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکِتابِ" بر مىآید که تورات و انجیلى که در دست یهود و نصارا در آن عصر (عصر پیامبر) بود، تمام تورات و انجیل اصلى نبود، بلکه احتمالا تنها قسمتى از آن بود و قسمت بیشتر از این دو کتاب آسمانى، از میان رفته یا تحریف شده بود.[2]
اما باید توجه داشت که آیات مختلفى از قرآن گواهى مىدهد که نشانههاى پیامبر اسلام (ص) و آیین او در همان کتاب هاى تحریف شده که در دست یهود و نصارا در آن زمان بوده وجود داشت؛ زیرا مسلم است که منظور از تحریف این کتب آسمانى، این نیست که تمام کتاب هاى موجود باطل و بر خلاف واقع است، بلکه قسمتى از تورات و انجیل واقعى در لابلاى همین کتب وجود داشته و دارد، و نشانههاى پیامبر اسلام، در همین کتب و یا سائر کتاب هاى مذهبى که در دست یهود و نصارا بوده، وجود داشته است (و الان هم بشاراتى در آنها هست).
به این ترتیب ظهور پیغمبر اسلام (ص) و کتاب آسمانى او عملاً تمام آن نشانهها را تصدیق مىنموده؛ زیرا با آن مطابقت داشته است.
بنابراین معناى تصدیق قرآن نسبت به تورات و انجیل این است که صفات و ویژگی هاى پیغمبر (ص) و قرآن با نشانههایى که در تورات و انجیل آمده مطابقت کامل دارد".[3]
اما در مورد سؤال شما که منظور قرآن (در آیه 47 از سوره مائده و آیات دیگر) از انجیلی که خدا نازل کرده است چیست؟
اولاً: در این آیه شریفه می فرماید: به اهل انجیل (پیروان مسیح) گفتیم باید به آن چه خداوند در آن نازل کرده حکم کنند. پس بحث از عمل کردن نیست که شما در سؤالتان مطرح کردید.
ثانیاً: بیان های متعددی در این زمینه وارد شده است که ما به بعضی از آنها اشاره می کنیم:
1. شک نیست که منظور از جمله بالا (به آن چه خداوند در آن نازل کرده حکم کنند)، این نیست که قرآن به پیروان مسیح (ع) دستور می دهد که هم اکنون باید به احکام انجیل عمل کنند؛ زیرا این سخن با سایر آیات قرآن و با اصل وجود قرآن که اعلام آیین جدید و نسخ آیین قدیم می کند، سازگار نیست، بلکه منظور این است، که ما پس از نزول انجیل بر عیسى (ع) به پیروان او دستور دادیم که به آن عمل کنند و طبق آن داورى نمایند (در حقیقت همان طور که بسیارى از مفسران گفتهاند در این جا جمله "قلنا" در تقدیر است و مفهوم آیه چنین مىشود و قلنا لیحکم اهل الانجیل ...).[4]
2. شک نیست که منظور از برپا داشتن تورات و انجیل، آن قسمت از تورات و انجیل واقعى است که در آن زمان در دست آنها بود، نه قسمت هاى تحریف یافته که کم و بیش از روى قراین شناخته مىشد، و منظور از "ما أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ" همه کتاب هاى آسمانى و دستورات الاهى است؛ زیرا این جمله مطلق است، و در حقیقت اشاره به این است که نباید تعصب هاى قومى را با مسائل دینى و الاهى آمیخت. کتاب هاى آسمانى عرب و یهود مطرح نیست. آن چه مطرح است دستورهاى الاهى است. با این بیان قرآن مىخواهد تا آن جا که ممکن است از تعصب آنها بکاهد و راه را براى نفوذ در اعماق جان شان هموار سازد.[5]
3. باید دانست همان طور که گفتیم خداى تعالى در انجیل تصدیق تورات و شرایع آن را نازل کرده، مگر بعضى از چیزهایى را که چون نسخ شده انجیل نازل بر عیسى (ع) آنها را استثناء کرده، چون بعد از آن که انجیل تورات را در شرایع و احکامش تصدیق کرد و بعضى از چیزها که در تورات حرام بود حلال کرد، قهرا عمل به سایر دستورات تورات یعنى عمل به غیر آنچه انجیل حلال کرده عمل به احکامى خواهد بود که خدا در انجیل نازل کرده و این خود روشن است.[6]
نکته: امروزه از انجیلی که خداوند بر حضرت عیسی (ع) نازل فرموده همان طور به صورت دست نخورده و غیر تحریف شده، خبری نیست. بعضی از آیات قرآن خالى از دلالت بر این معنا نیست که "تورات و انجیلى که آن روز (عصر پیامبر) در دست یهود و نصارا بوده، همهاش تحریف شده نبوده، بلکه پارهاى از مطالب آن همان تورات و انجیل واقعى بوده، که بر موسى و عیسى (ع) نازل شده، اما همه آنها آیاتى که از طرف خدا نازل شده باشد نبوده، بلکه دست خوش سقط و تحریف شده است".[7]
به هرحال انجیل عیسی (ع) بر اساس آنچه در قرآن آمده است، کتابی آسمانی است که مشتمل بر مطالبی است که به عیسی (ع) وحی شده است. ولی آن چه به نام انجیل امروز وجود دارد ـ همان گونه که سؤال کننده اشاره کرده است ـ کتاب هایی است که بعد از عیسی (ع) توسط دیگران نوشته شده و هیچ یک انجیل عیسی (ع) نیست، هر چند ممکن است برخی مطالب آن از انجیل عیسی (ع) گرفته شده باشد. و همان طور که مسیحی شناسان اذعان دارند تشخیص مطالب انجیل عیسی (ع) یا گفته های وی از آن چه دیگران افزوده اند، بر اساس منابع مسیحی ممکن نیست و راهی جز مراجعه به قرآن که (مهیمن) بر کتاب های الاهی است وجود ندارد.
به کتاب مسیح نوشته هامفری کارپنتر و کتاب سیمای محمد (ص) در تورات انجیل مراجعه شود.
[1] طباطبائی، محمد حسین، المیزان، ترجمه، ج 6، ص 52.
[2] مکارم، ناصر، تفسیر نمونه، ج 2، ص 484.
[3] همان، ج 1، ص 211؛ فخر الاسلام مؤلف کتاب "انیس الاعلام" که خود یکى از کشیشان معروف مسیحى بوده، و تحصیلات خود را نزد کشیشان مسیحى به پایان رسانیده است و به مقام ارجمندى از نظر آنان نائل آمده، در مقدمه این کتاب ماجراى عجیب اسلام آوردن خود را چنین شرح مىدهد:
" ... بعد از تجسس بسیار و زحمات فوق العاده و گردش در شهرها خدمت کشیش والا مقامى رسیدم، که از نظر زهد و تقوا ممتاز بود، فرقه کاتولیک از سلاطین و غیره سؤالات دینى خود را به او مراجعه مىکردند، من نزد او مدتى مذاهب مختلفه نصارا را فرا مىگرفتم، او شاگردان فراوانى داشت، ولى در میان همه به من علاقه خاصى داشت. کلیدهاى منزل ... همه در دست من بود، فقط کلید یکى از صندوق خانهها را پیش خود نگاهداشته بود ... .
در این بین روزى کشیش مزبور را عارضهاى رخ داد به من گفت به شاگردها بگو: حال تدریس ندارم. وقتى نزد شاگردان آمدم دیدم مشغول بحث اند، این بحث منجر به معناى لفظ" فارقلیطا" در سریانى و" پریکلتوس" به زبان یونانى ... جدال آنها به طول انجامید، هر کسى رأیى داشت ... .
پس از بازگشت، استاد پرسید: امروز چه مباحثه کردید؟! من اختلاف آنها را در لفظ" فارقلیطا" براى او تقریر کردم ... گفت: تو کدام یک از اقوال را انتخاب کردهاى؟
گفتم مختار فلان مفسر را اختیار کردهام.
کشیش گفت: تقصیر نکردهاى، و لکن حق و واقع خلاف همه این اقوال است؛ زیرا حقیقت این را جز راسخان در علم کسی نمىدانند، از آنها هم تعداد کمى با آن حقیقت آشنا هستند، من اصرار کردم که معناى آن را برایم بگوید، وى سخت گریست و گفت: هیچ چیز را از تو مضایقه نمىکنم ... در فرا گرفتن معناى اسم اثر بزرگى است، ولى به مجرد انتشار آن، من و تو را خواهند کشت! چنان چه عهد کنى به کسى نگویى این معنا را اظهار مىکنم ... من به تمام مقدسات قسم خوردم که نام او را فاش نکنم، پس گفت: این اسم از اسمای پیامبر مسلمانان است و به معناى" احمد" و" محمد" است.
پس از آن کلید آن اطاق کوچک را به من داد و گفت: در فلان صندوق را باز کن و فلان و فلان کتاب را بیاور، کتاب ها را نزد او آوردم، این دو کتاب به خط یونانى و سریانى پیش از ظهور پیامبر اسلام بر پوست نوشته شده بود.
در هر دو کتاب لفظ" فارقلیطا" را به معناى، احمد و محمد، ترجمه نموده بودند سپس استاد اضافه کرد: علمای نصارا قبل از ظهور او اختلافى نداشتند که" فارقلیطا" به معناى" احمد و محمد" است، ولى بعد از ظهور محمد (ص) براى بقاى ریاست خود و استفاده مادى، آن را تاویل کردند و معناى دیگر براى آن اختراع نمودند و آن معنا قطعا منظور صاحب انجیل نبوده است.
سؤال کردم در باره دین نصارا چه مىگویى؟ گفت با آمدن دین اسلام منسوخ است، این لفظ را سه بار تکرار نمود پس گفتم:
در این زمان طریقه نجات و صراط مستقیم ... کدام است؟ گفت: منحصر است در متابعت محمد (ص).
گفتم: آیا تابعان او از اهل نجات اند؟ گفت: آری و اللَّه (سه بار تکرار کرد) ... سپس استاد گریه کرد و من هم بسیار گریستم گفت: اگر آخرت و نجات می خواهى البته باید دین حق را قبول نمایى ... و من همیشه تو را دعا مىکنم، به شرط این که در روز قیامت شاهد باشى که در باطن مسلمان و از تابعان حضرت محمد (ص) هستم، ... هیچ شکى نیست که امروز بر روى زمین دین اسلام دین خدا است ..."! چنان که ملاحظه مىکنید طبق این سند علماى اهل کتاب پس از ظهور پیامبر اسلام (ص) به خاطر منافع شخصى خود، نام و نشانههاى او را طور دیگرى تفسیر و توجیه کردند.(اقتباس با کمى اختصار از" هدایت دوم" مقدمه کتاب "انیس الاعلام")، تفسیر نمونه، ج 1، ص 214.
[4] مکارم، ناصر، تفسیر نمونه، ج 4، ص 400.
[5] همان، ص 454.
[6] طباطبائی، محمد حسین، المیزان، ترجمه، ج 5، ص 568 ، 569.
[7] همان، ج 3، ص 10.