اوج و شدت علاقه به شخص یا چیزی "عشق" نامیده می شود، و بر دو قسم است: حقیقی و مجازی.
عشق حقیقی یعنی عشق به کمال مطلق که همانا عشق به خداوند متعال و صفات و افعال اوست و عشق مجازی یعنی عشق ورزیدن به هر گونه معشوقی غیر از خدای متعال، این عشق اگر با عفت و تقوا همراه باشد، مذموم نیست.
اما عقل، همان حجت درونی انسان ها است که آنها را در مسیر کمال الهی راهنمایی می کند.
انسان، هم عاقل است و هم عاشق ، عاشق شیء نامحدود و کمال مطلق که خدای متعال است؛ چون که این عشق در عمق فطرت انسان ها است.
عقل متعارف و عشق حقیقی همیشه با یکدیگر درگیرند و در جنگ بین عقل متعارف و عشق حقیقی، عشق حاکم بر عقل است و مقدم می شود، اما اگر عقل انسان به مرحله "عقل برین" و "قدسی" برسد با عشق هماهنگ است و هیچ تعارضی بین آن دو نیست.
عشق در لغت از ماده «عَشَقَ» بوده و معنایش «پیچک» است و پیچک، گیاهی است که به درختان دیگر می پیچد.[1] علاقه به شخص یا چیزی وقتی به اوج شدت برسد، به طوری که وجود انسان را مسخر کند و حاکم مطلق بر وجود او گردد، عشق نامیده می شود. پس عشق، اوج علاقه و احساسات است و بر دو قسم است:
1-عشق حقیقی، که همان عشق به خدا و صفات و افعال اوست یعنی عشق به کمال مطلق.
2-عشق مجازی، این عشق دامنه وسیعی دارد که می توان گفت: عشق مجازی منحصراً عشق انسان به انسان نیست، بلکه عشق ورزیدن به هر گونه معشوقی غیر از ذات احدیت (خدای متعال) مجاز نام دارد.[2]
توضیح این که: احساسات انسان انواع و مراتبی دارد که برخی از آنها تخریب کننده و برخی دیگر سازنده است؛ یعنی برخی از مقوله شهوت و هواهای نفسانی است و برخی تحت تأثیر عواطف عالی انسانی قرار می گیرند. ما می خواهیم در مورد عشقی سخن به میان آوریم که سازنده است:
انسان گاهی تحت تأثیر عواطف عالی انسانی خویش قرار می گیرد و محبوب و معشوق در نظرش احترام و عظمت پیدا می کند؛ این محبوب و معشوق واقعی از نظر اندیشمندان اسلامی، خداوند متعال و پس از آن معصومین (ع)هستند.
به عبارت دیگر: هیچ عشقی بالاتر از عشق به خداوند و پس از آن معشوقی به پای اهل بیت عصمت و طهارت (ع)نمی رسد و در یک کلام، هر عشقی جز عشق به الله و معصومان (ع)، کاذب است.
البته این را باید دانست که نباید به طور کلی عشق مجازی را نکوهش کرد؛ چون که عشق مجازی اگر از نوع حیوانی آن که پائین ترین نوع عشق است باشد، اگر با عفاف و تقوا همراه باشد و از حریم عفت خارج نشود، بدون اشکال است.[3]
عشق حقیقی دارای آثاری است از جمله این که:
1- عاشق را نیرومند کرده و قدرت حرکت و نیروی اطاعت را به او ارزانی داده و او را از سکون و آرامش باز می دارد.
2- استعداد های باطنی او را ظاهر کرده و به شکوفایی می رساند.
3- شخص عاشق را به از خود گذشتگی وا می دارد که خود را ندیده بلکه به معشوق فکر کند و خود را فدای او نماید.
عقل چیست؟
عقل از «عقال» گرفته شده است؛ و «عقال» به معنای طنابی است که به وسیله آن زانوی شتر سرکش را می بندند و به این دلیل به عقل، عقل می گویند که این نیروی باطنی، شهوات و هواها و خواسته های شیطانی درون انسان را به بند می کشد.
عقل، حجت درونی انسان ها است که آنها را در مسیر کمال راهبری می کند و شریعت، حجت بیرونی است برای نجات انسان ها از گرداب آلودگی ها و سوق دادن آنها به سوی کمال و سعادت انسانی[4]. دین اسلام از حجیت عقل و مستند بودن اعتبار عقل حمایت کرده است؛ مثلاً در اصول دین، جز عقل، هیچ چیز دیگری حق مداخله ندارد. البته اسلام عقل را یک شاخه از وجود انسان می داند نه تمام وجود و هستی او.
برخی از دانشمندان مثل: بوعلی سینا گوهر انسان را همان عقل او می دانسته و مدعی بوده اند که انسان کامل یعنی انسان حکیم و کمال انسان در حکمت انسان است. به عقیده فلاسفه، انسان کامل، انسانی است که عقلش از راه استدلال و برهان و منطق به کمال رسیده است.
فلاسفه حکمت را بر دو قسم حکمت نظری، یعنی شناخت عالم و حکمت عملی، یعنی تسلط کامل عقل انسان بر همه غرایز و همه قوا و نیروهای وجود خود می دانند که اگر در حکمت نظری، عالم با فکر و استدلال درک شود و در حکمت عملی، عقل بر نفس مسلط شود به طوری که نفس و قوای نفسانی تابع عقل باشند، انسان کامل تحقق پیدا می کند.
اما این که آیا انسان عاشق است یا عاقل؟ باید گفت:
رفتارهای انسان از جهات گوناگون، اقسام مختلفی دارد، یکی از تقسیمات این است که رفتارهای انسان گاهی عاقلانه است و گاهی عاشقانه و برخی از رفتارهای عاشقانه انسان موافق عقل و برخی دیگر مخالف عقل می باشد.
انسان نمی تواند عاشق موجودی باشد که در زمان و مکان محدود است بلکه عاشق کمال مطلق است و آن ذات کامل حق یعنی خدای متعال است؛ حتی همان کسی که خدا را انکار می کند، در عمق فطرت خود عاشق خداست و راه دستیابی به معشوق را گم کرده است.
محیی الدین عربی در این مورد می گوید: «هیچ انسانی غیر از خدای خودش را دوست نداشته است و هنوز در دنیا یک نفر پیدا نشده که غیر خدا را دوست داشته باشد، ولی خدای متعال در زیر نام های سعاد و هند و غیره پنهان شده است.» و باز می گوید: «پیغمبران نیامده اند که عشق خدا و عبادت خدا را به بندگان یاد دهند، این فطری هر انسانی است، بلکه آمده اند که راه های کج و راست را نشان دهند.[5]
پس انسان عاشق است و آن هم عاشق شی نامحدود و کمال مطلق.
عقل متعارف و عشق حقیقی در مراحل اولیه با یکدیگر درگیر هستند. البته این به معنای تنافی و تعارض این دو نیست بلکه اگر انسان به مرحله ای از معنویت و سلوک الهی برسد که عقل برین را به دست آورد، در این مرحله عقل کاملاً با عشق هماهنگ می شود. نمونه کامل این هماهنگی را در قیام حضرت امام حسین (ع)می بینیم، ولی در اینجا عشق مقدم بوده و پیروز می شود.
اما در مواردی که عقل و عشق مقابل هم قرار می گیرند عقل، به زانو در می آید و حق مطلق از آن عشق حقیقی است. در جامعه بشری، افراد عاقل و تیزبین که با عقل خود راه بشر را روشن کرده اند کم نیستند، اما آنها نتوانستد تمام راه را نشان دهند و به همین علت ما نیازمند انبیاء و اولیای الهی هستیم؛ بزرگانی که راه را به وسیله عقل قدسی و عقل برین و عقل حقیقی پیدا کرده اند نه از طریق عقل متعارف.
لازم به تذکر است که "عقل قدسی" با "عقل برین" و "حقیقی" فرقی ندارند و همه به یک معنی بر می گردند عقل قدسی منبع معرفتی شهودی است که محل جوشش برخی از معارف می شود.
همه ما عقل و دلی داریم که با نفس آدمی متحد هستند و وقتی دل، پاک باشد عقل نیز نورانی می شود؛ برای پاکی دل احتیاج به عقل داریم یعنی ما باید بدانیم چه چیز را باید انجام دهیم و چه چیز را نباید انجام دهیم و وقتی قلب انسان پاک شد و نورانیت رسید ما به عقل قدسی یا همان عقل برین و عقل حقیقی می رسیم.[6]
برای آگاهی بیشتر به کتاب مراجعه فرمائید.
نمایه: عقل "حسابگر"، دل، ایمان و عشق، سؤال 175 (سایت: 937).
[1] جبران مسعود، الرائد، با ترجمه رضا اترابی نژاد، ج 2، ص 1190، چاپ دوم، 1376 هـ ش، مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی.
[2] اقتباس از نمایه: عشق از نظر عرفان و فلسفه، سؤال 882 (سایت: 963).
[3] اقتباس از نمایه: عشق از نظر عرفان و فلسفه، سؤال 882 (سایت: 963).
[4] نک: نمایه اسلام و عقلانیت سؤال 50 (سایت: 286).
[5] فتوحات مکیه، ابن عربی، (مترجم: محمد خواجوی، انتشارات مولی)، بخش معارف.
[6] با استفاده از سایت انجمن علمی دانشجویان فلسفه و حکمت دانشگاه قم.