کد سایت
fa32497
کد بایگانی
34857
نمایه
آیات قرآن درباره پسر خوانده و جواز ازدواج با همسر او
خلاصه پرسش
آیا در آیات مربوط به ازدواج با زنان فرزندخوانده، تناقض و منافاتی وجود دارد؟
پرسش
در قرآن کریم آمده: مسلمانان میتوانند با زنان فرزندخواندههایشان که از فرزندخواندههایشان طلاق گرفتهاند ازدواج کنند (سوره 33 آیه 37) اما در جای دیگر از قرآن آمده: مسلمانان نمیتوانند پسری را به پسرخواندگی بگیرند (سوره 33 آیه 4-5). ازدواج با زنان فرزندخوانده صحیح است یا خیر؟ این تناقض چگونه برطرف میشود؟
پاسخ اجمالی
در دو آیه از سوره مبارکه احزاب به موضوع فرزندخواندگی و احکام مرتبط به آن پرداخته است. این دو آیه نه تنها با هم تناقضی ندارند، بلکه به نوعی مکمل یکدیگراند. آیه 4 سوره احزاب، فرزندخواندگی را لغو میکند و در آیه 37 از همین سوره و با اتکا به لغو فرزندخواندگی در آیه 4 میفرماید: ازدواج با زن فرزندخواندههایتان برای شما جایز است؛ زیرا در واقع آنان فرزندان شما نیستند و زنان آنان، حکمِ همسران پسرانتان را ندارند.
پاسخ تفصیلی
از رسمهایی که در جاهلیت؛ بین مردم شیوع داشت، سنت فرزندخواندگی بود. بر طبق این سنت؛ برخی از خانوادهها پسرانی را به فرزندخواندگی انتخاب کرده و سرپرستی آنان را به عهده میگرفتند. این پسران در همین خانوادهها بزرگ شده و ازدواج میکردند. بر طبق رسم جاهلی، با این پسر همانند پسر واقعی برخورد میشد؛ مثلاً پدر خانواده نمیتوانست با همسر این پسر؛ بعد از وفاتش یا بعد از طلاق، ازدواج کند، درست مانند همسر پسر حقیقی شخص، که پدر شوهر در هیچ حالت نمیتواند با ازدواج کند.
با توجه به مطالب گفته شده، اسلام این رسم جاهلی را رد کرده و آنرا در قرآن کریم لغو کرد و فرمود: «... و (نیز) فرزندخواندههاى شما را فرزند حقیقى شما قرار نداده است این سخن شماست که به دهان خود میگویید (سخنى باطل و بیپایه) امّا خداوند حقّ را میگوید و او به راه راست هدایت میکند».[1]
با ابطال این رسم جاهلی، تمام احکام مرتبط با آن از جمله ارث بردن فرزندخوانده و حرمت ازدواج با همسر فرزندخوانده برای پدر، نیز از بین رفت؛ از جمله مواردی که در قرآن کریم به آن اشاره شده است، و مردم آن زمان؛ بسیار به آن پایبند بودند، حرمت ازدواج با همسر پسرخوانده برای پدر بود.
قرآن کریم میفرماید: «(به خاطر بیاور) زمانى را که به آنکس که خداوند به او نعمت داده بود و تو نیز به او نعمت داده بودى [فرزند خواندهات «زید»] میگفتى: همسرت را نگاهدار و از خدا بپرهیز! (و پیوسته این امر را تکرار میکردى) و در دل چیزى را پنهان میداشتى که خداوند آنرا آشکار میکند و از مردم میترسیدى در حالى که خداوند سزاوارتر است که از او بترسى! هنگامى که زید نیازش را از آن زن به سرآورد (و از او جدا شد)، ما او را به همسرى تو درآوردیم تا مشکلى براى مؤمنان در ازدواج با همسران پسر خواندههایشان -هنگامى که طلاق گیرند- نباشد و فرمان خدا انجام شدنى است (و سنّت غلط تحریم این زنان باید شکسته شود)».[2]
سؤالی اینجا مطرح است و آن اینکه: با توجه به ابطال فرزندخواندگی در آیات قبل (در آیه 4 از همین سوره) و در نتیجه؛ ابطال همه احکام مرتبط با فرزندخواندگی، چه لزومی داشت که در آیات بعد؛ به طور مشخص به موضوع ازدواج با زن پسرخوانده (بعد از وفات یا طلاق زن؛ توسط پسر خوانده) اشاره کند و پیامبر خودش را به چنین ازدواجی امر کند؟
بله! اگرچه در آیات قبل در همین سوره، فرزندخواندگی گفتاری بیاساس و باطل نامیده شد، ولی گویا برداشت مردم این بود که، از این به بعد نباید شخصی را به عنوان فرزندخوانده برگزید ولی احکام فرزندخواندههایی که در گذشته پذیرفته شدهاند همچنان باقی است، و ازدواج با همسر پسرخوانده را ناروا و حرام میدانستند.
یا اینکه مردم اگرچه به ظاهر قبول کرده بودند که فرزندخواندهها -به طور مطلق- فرزند شخص نیستند و احکام فرزند را ندارند، ولی در امور مهمی مانند ازدواج پدرخوانده با همسر پسرخوانده؛ هنوز حکم به حرمت چنین ازدواجی در اذهان آنان مستحکم بود و هیچکس از ترس گفتهها و کنایهها و نگاههای سرزنشآمیز و یا ترس از کنار زدن و به انزوا کشاندن شخص توسط مردم، جرأت مخالفت با آنرا نداشت؛ لذا خداوند این مأموریت را به پیامبرش واگذار کرد و به او گفت که از مخالفت مردم هراسی به خود راه ندهد.
بنابراین، این دو آیه نه تنها با هم منافاتی نداشته، بلکه تأیید کننده هم هستند و در یک راستا قرار دارند، آیه 4 سوره احزاب، فرزندخواندگی را لغو میکند و در آیه 37 از همین سوره و با اتکا به لغو فرزندخواندگی در آیه 4 میفرماید: ازدواج با زن فرزندخواندههایتان برای شما جایز است؛ زیرا در واقع آنان فرزندان شما نیستند.
با توجه به مطالب گفته شده، اسلام این رسم جاهلی را رد کرده و آنرا در قرآن کریم لغو کرد و فرمود: «... و (نیز) فرزندخواندههاى شما را فرزند حقیقى شما قرار نداده است این سخن شماست که به دهان خود میگویید (سخنى باطل و بیپایه) امّا خداوند حقّ را میگوید و او به راه راست هدایت میکند».[1]
با ابطال این رسم جاهلی، تمام احکام مرتبط با آن از جمله ارث بردن فرزندخوانده و حرمت ازدواج با همسر فرزندخوانده برای پدر، نیز از بین رفت؛ از جمله مواردی که در قرآن کریم به آن اشاره شده است، و مردم آن زمان؛ بسیار به آن پایبند بودند، حرمت ازدواج با همسر پسرخوانده برای پدر بود.
قرآن کریم میفرماید: «(به خاطر بیاور) زمانى را که به آنکس که خداوند به او نعمت داده بود و تو نیز به او نعمت داده بودى [فرزند خواندهات «زید»] میگفتى: همسرت را نگاهدار و از خدا بپرهیز! (و پیوسته این امر را تکرار میکردى) و در دل چیزى را پنهان میداشتى که خداوند آنرا آشکار میکند و از مردم میترسیدى در حالى که خداوند سزاوارتر است که از او بترسى! هنگامى که زید نیازش را از آن زن به سرآورد (و از او جدا شد)، ما او را به همسرى تو درآوردیم تا مشکلى براى مؤمنان در ازدواج با همسران پسر خواندههایشان -هنگامى که طلاق گیرند- نباشد و فرمان خدا انجام شدنى است (و سنّت غلط تحریم این زنان باید شکسته شود)».[2]
سؤالی اینجا مطرح است و آن اینکه: با توجه به ابطال فرزندخواندگی در آیات قبل (در آیه 4 از همین سوره) و در نتیجه؛ ابطال همه احکام مرتبط با فرزندخواندگی، چه لزومی داشت که در آیات بعد؛ به طور مشخص به موضوع ازدواج با زن پسرخوانده (بعد از وفات یا طلاق زن؛ توسط پسر خوانده) اشاره کند و پیامبر خودش را به چنین ازدواجی امر کند؟
بله! اگرچه در آیات قبل در همین سوره، فرزندخواندگی گفتاری بیاساس و باطل نامیده شد، ولی گویا برداشت مردم این بود که، از این به بعد نباید شخصی را به عنوان فرزندخوانده برگزید ولی احکام فرزندخواندههایی که در گذشته پذیرفته شدهاند همچنان باقی است، و ازدواج با همسر پسرخوانده را ناروا و حرام میدانستند.
یا اینکه مردم اگرچه به ظاهر قبول کرده بودند که فرزندخواندهها -به طور مطلق- فرزند شخص نیستند و احکام فرزند را ندارند، ولی در امور مهمی مانند ازدواج پدرخوانده با همسر پسرخوانده؛ هنوز حکم به حرمت چنین ازدواجی در اذهان آنان مستحکم بود و هیچکس از ترس گفتهها و کنایهها و نگاههای سرزنشآمیز و یا ترس از کنار زدن و به انزوا کشاندن شخص توسط مردم، جرأت مخالفت با آنرا نداشت؛ لذا خداوند این مأموریت را به پیامبرش واگذار کرد و به او گفت که از مخالفت مردم هراسی به خود راه ندهد.
بنابراین، این دو آیه نه تنها با هم منافاتی نداشته، بلکه تأیید کننده هم هستند و در یک راستا قرار دارند، آیه 4 سوره احزاب، فرزندخواندگی را لغو میکند و در آیه 37 از همین سوره و با اتکا به لغو فرزندخواندگی در آیه 4 میفرماید: ازدواج با زن فرزندخواندههایتان برای شما جایز است؛ زیرا در واقع آنان فرزندان شما نیستند.
[1]. احزاب، 4: «وَ مَا جَعَلَ أَدْعِیَاءَکُمْ أَبْنَاءَکُمْ ذَالِکُمْ قَوْلُکُم بِأَفْوَاهِکُمْ وَ اللَّهُ یَقُولُ الْحَقَّ وَ هُوَ یَهْدِى السَّبِیل».
[2]. احزاب، 37: «وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذِى أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِ أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ وَ اتَّقِ اللَّهَ وَ تخُفِى فىِ نَفْسِکَ مَا اللَّهُ مُبْدِیهِ وَ تخَشىَ النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَن تخَشَئهُ فَلَمَّا قَضىَ زَیْدٌ مِّنهْن وَطَرًا زَوَّجْنَکَهَا لِکَىْ لَا یَکُونَ عَلىَ الْمُؤْمِنِینَ حَرَجٌ فىِ أَزْوَاجِ أَدْعِیَائهِمْ إِذَا قَضَوْاْ مِنهْنَّ وَطَرًا وَ کاَنَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولا».