کد سایت
fa33098
کد بایگانی
40128
نمایه
خداوند و تدبیر امور جهان
طبقه بندی موضوعی
تفسیر
برچسب
قیامت|آفرینش|خداوند|امر|دنیا|هزار سال|تدبیر امور|آیه 5 سجده
خلاصه پرسش
مقصود قرآن از تدبیر آسمان و زمین چیست؟ با آنکه در قرآن آمده بعد از 1000 سال دنیا پایان مییابد، چرا با وجود گذشت 1400 سال پایان نیافته است؟
پرسش
آیه «یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ فی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ» (سجده،5) میگوید بعد از 1000 سال دنیا پایان مییابد الان 1400 سال بیشتر گذشته چرا پایان نیافته است؟ این نشان تناقض نیست؟ آیا «الامر» در آیه دلالت بر مذهب و دین دارد؟
پاسخ اجمالی
در این آیه شریفه آمده: خداوند امور این جهان را از مقام قُرب خود به سوى زمین تدبیر میکند. به دیگر سخن؛ خداوند تمام عالم هستى را از آسمان گرفته تا زمین، زیر پوشش تدبیر خود قرار داده است، و جز او مدبّرى در این جهان وجود ندارد. سپس میافزاید: تدبیر امور در روزى که مقدار آن هزار سال از سالهایى است که شما میشمارید به سوى او باز میگردد که منظور از این روز، روز قیامت است.
مقصود از هزار سال در آیه شریفه، عدد شمارهاى نیست، بلکه براى تکثیر و بیان فزونى میباشد؛ که بیانگر مدت بسیار زیادى است.
معنای امر در آیه، هیچ دلالتی بر آوردن دین و مذهب ندارد تا مدت آن هزار سال باشد سپس دین جدیدی بیاید، بلکه در این آیه شریفه و آیات دیگر به معنای امر تکوینى استعمال شده، نه به معناى تشریع دین و مذهب. و اساساً هر جا سخن از آسمان و زمین و آفرینش و خلقت و مانند اینها است امر به همین معنای تکوینی است.
مقصود از هزار سال در آیه شریفه، عدد شمارهاى نیست، بلکه براى تکثیر و بیان فزونى میباشد؛ که بیانگر مدت بسیار زیادى است.
معنای امر در آیه، هیچ دلالتی بر آوردن دین و مذهب ندارد تا مدت آن هزار سال باشد سپس دین جدیدی بیاید، بلکه در این آیه شریفه و آیات دیگر به معنای امر تکوینى استعمال شده، نه به معناى تشریع دین و مذهب. و اساساً هر جا سخن از آسمان و زمین و آفرینش و خلقت و مانند اینها است امر به همین معنای تکوینی است.
پاسخ تفصیلی
در آیه شریفه مورد پرسش، نخست اشاره به توحید پروردگار شده، سپس به مسئله «معاد» اشاره میکند. «توحید ربوبیت»؛ یعنى تدبیر جهان هستى بهوسیله خداوند.[1]
نخست میفرماید: «خداوند امور این جهان را از مقام قُرب خود به سوى زمین تدبیر میکند» (یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الْأَرْضِ).[2] به دیگر سخن؛ خداوند تمام عالم هستى را از آسمان گرفته تا زمین، زیر پوشش تدبیر خود قرار داده است، و جز او مدبّرى در این جهان وجود ندارد.[3]
سپس میافزاید: «تدبیر امور در روزى که مقدار آن هزار سال از سالهایى است که شما میشمارید به سوى او باز میگردد» (ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ). منظور از این روز، روز قیامت است.[4]
توضیح اینکه: مفسران در تفسیر آیه فوق سخنان فراوانى گفتهاند و احتمالات مختلفى دادهاند:
1. بعضى آنرا اشاره به «قوس نزولى» و «صعودى» تدبیر عالم در همین دنیا دانستهاند.[5]
2. بعضى اشاره به فرشتگان الهى میدانند که فاصله آسمان را تا زمین در مدت پانصد سال طى میکنند، و در همین مدت نیز باز میگردند و به تدبیر این جهان به فرمان خدا مشغولاند.[6]
3. بعضى دیگر آنرا اشاره به دورانهاى تدبیر الهى در این عالم میدانند و معتقدند که دورانهاى مختلف تدبیر هر یک هزار ساله است، و در هر هزار سال خداوند تدبیر امر آسمان و زمین را به فرشتگان خود، دستور میدهد، و پس از پایان این دوران هزار ساله، دوران دیگرى آغاز میشود.[7]
ما نمیتوانیم مدرکی برای این تفسیرها از دیگر آیات قرآن بیابیم. اما به نظر میرسد منظور از این آیه به قرینه آیات دیگر قرآن، و نیز روایاتى که در تفسیر آیه وارد شده چیز دیگرى است. و آن اینکه؛ خداوند این جهان را آفریده، و آسمان و زمین را با تدبیر خاصى نظم بخشیده، و به انسانها و دیگر موجودات زنده لباس حیات پوشانده، ولى در پایان جهان این تدبیر را بر میچیند، خورشید تاریک و ستارگان بیفروغ میشوند و به فرموده قرآن کریم، آسمانها را همچون طومارى در مینوردد، تا به حالت قبل از گسترش این جهان در آیند: «در آن روز که آسمان را چون طومارى در هم میپیچیم، [سپس] همان گونه که آفرینش را آغاز کردیم، آنرا بازمیگردانیم این وعدهاى است بر ما، و قطعاً آنرا انجام خواهیم داد».[8]
و به دنبال در هم پیچیده شدن این جهان طرحى نوین و جهانى وسیعتر ابداع میگردد؛ یعنى پس از پایان این دنیا جهان دیگر آغاز میشود. این معنا در آیات دیگر قرآن نیز آمده است از جمله: در این آیه شریفه میخوانیم: «ما از آنِ خدائیم و به سوى او بازمیگردیم!».[9] و در آیه دیگری چنین آمده است: «او کسى است که آفرینش را آغاز میکند، سپس آنرا بازمیگرداند، و این کار براى او آسانتر میباشد و براى اوست توصیف برتر در آسمانها و زمین و اوست توانمند و حکیم».[10]و نیز در آیه دیگری میخوانیم: «تنها خدا آفرینش را ایجاد کرده، سپس بازمیگرداند با این حال، چرا از حق رویگردان میشوید؟!».[11]
با توجه به این تعبیرات و تعبیرات دیگرى که میگوید تمام امور سرانجام به خدا باز میگردند،[12]روشن میشود که آیه مورد بحث نیز از آغاز و ختم جهان و بر پا شدن روز قیامت سخن میگوید که گاهى از آن تعبیر به «قوس نزولى» و «قوس صعودى» میکنند. بنابراین، مفهوم آیه چنین میشود که «خداوند امر این جهان از آسمان به زمین را تدبیر میکند (از آسمان آغاز و به زمین منتهى میگردد) سپس همه اینها در روز قیامت به سوى او باز میگردند».[13]
در تفسیر «على بن ابراهیم» در ذیل همین آیه مورد بحث میخوانیم: منظور، تدبیر امورى است که خداوند به تدبیر آن میپردازد، و همچنین امر و نهى که در شرع وارد شده و اعمال همه بندگان، تمام اینها روز قیامت آشکار میشود، و مقدار آن روز به اندازه هزار سال از سالهاى این دنیا است».[14]
در اینجا این سؤال پیش میآید که چگونه میتوان میان این آیه شریفه «فرشتگان و روح به سوى او عروج میکنند در روزى که پنجاه هزار سال است»،[15] با آیه مورد بحث که مقدار آنرا فقط یکهزار سال تعیین مىکند جمع کرد؟
پاسخ این سؤال در حدیثى از امام صادق(ع) چنین نقل شده است: «در قیامت پنجاه موقف (محل توقف براى رسیدگى به اعمال و حساب) است که هر موقفى به اندازه یکهزار سال از سالهایى است که شما میشمرید، سپس این آیه را تلاوت فرمود: در روزى که مقدارش پنجاه هزار سال است».[16]
البته این تعبیرات منافاتى با این مطلب نیز ندارد که عدد هزار و پنجاه هزار در اینجا عدد شمارهاى نباشد، بلکه هر کدام براى تکثیر و بیان فزونى باشد؛ یعنى در قیامت پنجاه موقف است که در هر موقفى انسان مدت بسیار زیادى باید توقف کند.[17]
تفسیر اشتباه از آیه «یُدَبِّرُ الْأَمْرَ...»
بعضى از پیروان مسلکهاى ساختگى در عصر حاضر براى توجیه مسلک خود، آیه فوق را دستاویز قرار داده و با اشتباه کارى و مغالطه خواستهاند آنرا بر منظور خود تطبیق کنند، همین آیه «یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الْأَرْضِ ...» میباشد، آنها میگویند:
منظور از «امر» در این آیه «دین و مذهب» است و «تدبیر» به معناى فرستادن دین و «عروج» به معناى برداشتن و نسخ دین است! و روى این حساب هر مذهبى بیش از هزار سال نمیتواند عمر کند و باید جاى خود را به مذهب دیگر بسپارد و به این ترتیب میگویند: ما قرآن را قبول داریم، اما مطابق همین قرآن پس از گذشتن هزار سال مذهب دیگر خواهد آمد!! اکنون میخواهیم آیه مزبور را درست بررسى و تجزیه و تحلیل کنیم تا ببینیم آیا ارتباطى به آنچه آنها مدعى هستند دارد یا نه؟ بگذریم از اینکه این معنا به قدرى از مفهوم آیه دور است که به فکر هیچ خواننده خالى الذهنى نمیآید.
پس از دقت میبینیم تطبیق آیه بر آنچه آنها میگویند نه تنها با مفهوم آیه سازگار نیست، بلکه از جهات بسیارى اشکال واضح دارد:
1. کلمه «امر» را به معناى دین و مذهب گرفتن نه تنها دلیلى ندارد، بلکه آیات دیگر قرآن آنرا نفى میکند؛ زیرا در آیات دیگرى «امر» به معناى فرمان آفرینش استعمال شده است؛ مانند «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ»؛[18] فرمان او چنین است که هر گاه چیزى را اراده کند، تنها به آن میگوید: «موجود باش!»، آن نیز بیدرنگ موجود میشود.
در این آیه شریفه و آیات دیگرى[19] امر به همین معنای امر تکوینى استعمال شده، نه به معناى تشریع دین و مذهب.
اساساً هر جا سخن از آسمان و زمین و آفرینش و خلقت و مانند اینها است امر به همین معنا است.[20]
2. کلمه «تدبیر» نیز در مورد خلقت و آفرینش و سامان بخشیدن به وضع جهان هستى بهکار میرود، نه به معناى نازل گردانیدن مذهب، لذا میبینیم در آیات دیگر قرآن در مورد دین و مذهب هرگز کلمه «تدبیر» به کار نرفته، بلکه کلمه «تشریع» یا «تنزیل» یا «انزال» به کار رفته است؛[21] مانند آیات زیر:
«شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً»؛[22] آیینى را براى شما تشریع کرد که به نوح توصیه کرده بود.
«وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ»؛[23] کسى که به آنچه خدا نازل کرده حکم نکند کافر است.
«نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ»؛[24] [همان کسى که] کتاب را بهحق بر تو نازل کرد، که با نشانههاى کتب پیشین، منطبق است.
3. آیات قبل و بعد آیه مورد بحث مربوط به خلقت و آفرینش جهان است نه مربوط به تشریع ادیان؛ زیرا در آیه قبل گفتوگو از آفرینش آسمان و زمین در شش روز (و به عبارت دیگر شش دوران) بود[25] و در آیات بعد سخن از آفرینش انسان است.
ناگفته پیدا است تناسب آیات ایجاب میکنند که این آیه هم که در وسط آیات خلقت واقع شده مربوط به مسئله خلقت و تدبیر امر آفرینش باشد.[26]
لذا اگر کتابهای تفسیری را که صدها سال قبل نوشته شده مطالعه کنیم میبینیم با اینکه در تفسیر این آیه احتمالات گوناگونى دادهاند، هیچکس احتمال نداده که آیه مربوط به تشریع ادیان بوده باشد؛ مثلاً در تفسیر «مجمع البیان» که از مشهورترین تفاسیر اسلامى است و مؤلف آن در قرن ششم هجرى میزیسته با اینکه اقوال مختلفى در تفسیر آیه مورد بحث ذکر شده از احدى از دانشمندان اسلام دیدگاهی ناظر بر اینکه آیه مربوط به تشریع ادیان است نقل نکرده است.[27]
4. کلمه «عروج» به معناى «صعود کردن و بالا رفتن» است، نه به معناى نسخ ادیان و زائل شدن، و در هیچ جاى قرآن «عروج» به معناى «نسخ» دیده نمیشود، بلکه در مورد ادیان همان کلمه «نسخ» یا «تبدیل» و امثال آن به کار میرود.[28]
اساساً ادیان و کتب آسمانى چیزى نیستند که مثلاً مانند ارواح بشر پس از پایان عمر با فرشتگان به آسمان پرواز کنند، بلکه آئینهاى نسخ شده در همین زمین هستند، ولى در پارهاى از مسائل از درجه اعتبار افتادهاند، در حالىکه اصول آنها به قوّت خود باقى است.[29]
خلاصه اینکه؛ کلمه «عروج» علاوه بر اینکه در هیچ جاى قرآن مجید به معناى نسخ ادیان بهکار نرفته اصولاً با مفهوم نسخ ادیان سازش ندارد؛ زیرا ادیان منسوخه عروجى به آسمان ندارند.
5. علاوه بر همه اینها این معنا با واقعیت عینى ابداً تطبیق نمیکند؛ زیرا فاصله ادیان گذشته با یکدیگر در هیچ مورد یکهزار سال نبوده است!. مثلاً فاصله میان ظهور حضرت موسى و حضرت عیسی(ع) بیش از 1900 سال[30] و فاصله میان حضرت مسیح(ع) و ظهور پیامبر گرامی اسلام(ص) کمتر از 600 سال، است![31] همانطور که ملاحظه میکنید هیچیک از این دو نه تنها با هزار سال که آنها میگویند جور نیست، بلکه فاصله زیادى دارد.
نخست میفرماید: «خداوند امور این جهان را از مقام قُرب خود به سوى زمین تدبیر میکند» (یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الْأَرْضِ).[2] به دیگر سخن؛ خداوند تمام عالم هستى را از آسمان گرفته تا زمین، زیر پوشش تدبیر خود قرار داده است، و جز او مدبّرى در این جهان وجود ندارد.[3]
سپس میافزاید: «تدبیر امور در روزى که مقدار آن هزار سال از سالهایى است که شما میشمارید به سوى او باز میگردد» (ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ). منظور از این روز، روز قیامت است.[4]
توضیح اینکه: مفسران در تفسیر آیه فوق سخنان فراوانى گفتهاند و احتمالات مختلفى دادهاند:
1. بعضى آنرا اشاره به «قوس نزولى» و «صعودى» تدبیر عالم در همین دنیا دانستهاند.[5]
2. بعضى اشاره به فرشتگان الهى میدانند که فاصله آسمان را تا زمین در مدت پانصد سال طى میکنند، و در همین مدت نیز باز میگردند و به تدبیر این جهان به فرمان خدا مشغولاند.[6]
3. بعضى دیگر آنرا اشاره به دورانهاى تدبیر الهى در این عالم میدانند و معتقدند که دورانهاى مختلف تدبیر هر یک هزار ساله است، و در هر هزار سال خداوند تدبیر امر آسمان و زمین را به فرشتگان خود، دستور میدهد، و پس از پایان این دوران هزار ساله، دوران دیگرى آغاز میشود.[7]
ما نمیتوانیم مدرکی برای این تفسیرها از دیگر آیات قرآن بیابیم. اما به نظر میرسد منظور از این آیه به قرینه آیات دیگر قرآن، و نیز روایاتى که در تفسیر آیه وارد شده چیز دیگرى است. و آن اینکه؛ خداوند این جهان را آفریده، و آسمان و زمین را با تدبیر خاصى نظم بخشیده، و به انسانها و دیگر موجودات زنده لباس حیات پوشانده، ولى در پایان جهان این تدبیر را بر میچیند، خورشید تاریک و ستارگان بیفروغ میشوند و به فرموده قرآن کریم، آسمانها را همچون طومارى در مینوردد، تا به حالت قبل از گسترش این جهان در آیند: «در آن روز که آسمان را چون طومارى در هم میپیچیم، [سپس] همان گونه که آفرینش را آغاز کردیم، آنرا بازمیگردانیم این وعدهاى است بر ما، و قطعاً آنرا انجام خواهیم داد».[8]
و به دنبال در هم پیچیده شدن این جهان طرحى نوین و جهانى وسیعتر ابداع میگردد؛ یعنى پس از پایان این دنیا جهان دیگر آغاز میشود. این معنا در آیات دیگر قرآن نیز آمده است از جمله: در این آیه شریفه میخوانیم: «ما از آنِ خدائیم و به سوى او بازمیگردیم!».[9] و در آیه دیگری چنین آمده است: «او کسى است که آفرینش را آغاز میکند، سپس آنرا بازمیگرداند، و این کار براى او آسانتر میباشد و براى اوست توصیف برتر در آسمانها و زمین و اوست توانمند و حکیم».[10]و نیز در آیه دیگری میخوانیم: «تنها خدا آفرینش را ایجاد کرده، سپس بازمیگرداند با این حال، چرا از حق رویگردان میشوید؟!».[11]
با توجه به این تعبیرات و تعبیرات دیگرى که میگوید تمام امور سرانجام به خدا باز میگردند،[12]روشن میشود که آیه مورد بحث نیز از آغاز و ختم جهان و بر پا شدن روز قیامت سخن میگوید که گاهى از آن تعبیر به «قوس نزولى» و «قوس صعودى» میکنند. بنابراین، مفهوم آیه چنین میشود که «خداوند امر این جهان از آسمان به زمین را تدبیر میکند (از آسمان آغاز و به زمین منتهى میگردد) سپس همه اینها در روز قیامت به سوى او باز میگردند».[13]
در تفسیر «على بن ابراهیم» در ذیل همین آیه مورد بحث میخوانیم: منظور، تدبیر امورى است که خداوند به تدبیر آن میپردازد، و همچنین امر و نهى که در شرع وارد شده و اعمال همه بندگان، تمام اینها روز قیامت آشکار میشود، و مقدار آن روز به اندازه هزار سال از سالهاى این دنیا است».[14]
در اینجا این سؤال پیش میآید که چگونه میتوان میان این آیه شریفه «فرشتگان و روح به سوى او عروج میکنند در روزى که پنجاه هزار سال است»،[15] با آیه مورد بحث که مقدار آنرا فقط یکهزار سال تعیین مىکند جمع کرد؟
پاسخ این سؤال در حدیثى از امام صادق(ع) چنین نقل شده است: «در قیامت پنجاه موقف (محل توقف براى رسیدگى به اعمال و حساب) است که هر موقفى به اندازه یکهزار سال از سالهایى است که شما میشمرید، سپس این آیه را تلاوت فرمود: در روزى که مقدارش پنجاه هزار سال است».[16]
البته این تعبیرات منافاتى با این مطلب نیز ندارد که عدد هزار و پنجاه هزار در اینجا عدد شمارهاى نباشد، بلکه هر کدام براى تکثیر و بیان فزونى باشد؛ یعنى در قیامت پنجاه موقف است که در هر موقفى انسان مدت بسیار زیادى باید توقف کند.[17]
تفسیر اشتباه از آیه «یُدَبِّرُ الْأَمْرَ...»
بعضى از پیروان مسلکهاى ساختگى در عصر حاضر براى توجیه مسلک خود، آیه فوق را دستاویز قرار داده و با اشتباه کارى و مغالطه خواستهاند آنرا بر منظور خود تطبیق کنند، همین آیه «یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الْأَرْضِ ...» میباشد، آنها میگویند:
منظور از «امر» در این آیه «دین و مذهب» است و «تدبیر» به معناى فرستادن دین و «عروج» به معناى برداشتن و نسخ دین است! و روى این حساب هر مذهبى بیش از هزار سال نمیتواند عمر کند و باید جاى خود را به مذهب دیگر بسپارد و به این ترتیب میگویند: ما قرآن را قبول داریم، اما مطابق همین قرآن پس از گذشتن هزار سال مذهب دیگر خواهد آمد!! اکنون میخواهیم آیه مزبور را درست بررسى و تجزیه و تحلیل کنیم تا ببینیم آیا ارتباطى به آنچه آنها مدعى هستند دارد یا نه؟ بگذریم از اینکه این معنا به قدرى از مفهوم آیه دور است که به فکر هیچ خواننده خالى الذهنى نمیآید.
پس از دقت میبینیم تطبیق آیه بر آنچه آنها میگویند نه تنها با مفهوم آیه سازگار نیست، بلکه از جهات بسیارى اشکال واضح دارد:
1. کلمه «امر» را به معناى دین و مذهب گرفتن نه تنها دلیلى ندارد، بلکه آیات دیگر قرآن آنرا نفى میکند؛ زیرا در آیات دیگرى «امر» به معناى فرمان آفرینش استعمال شده است؛ مانند «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ»؛[18] فرمان او چنین است که هر گاه چیزى را اراده کند، تنها به آن میگوید: «موجود باش!»، آن نیز بیدرنگ موجود میشود.
در این آیه شریفه و آیات دیگرى[19] امر به همین معنای امر تکوینى استعمال شده، نه به معناى تشریع دین و مذهب.
اساساً هر جا سخن از آسمان و زمین و آفرینش و خلقت و مانند اینها است امر به همین معنا است.[20]
2. کلمه «تدبیر» نیز در مورد خلقت و آفرینش و سامان بخشیدن به وضع جهان هستى بهکار میرود، نه به معناى نازل گردانیدن مذهب، لذا میبینیم در آیات دیگر قرآن در مورد دین و مذهب هرگز کلمه «تدبیر» به کار نرفته، بلکه کلمه «تشریع» یا «تنزیل» یا «انزال» به کار رفته است؛[21] مانند آیات زیر:
«شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً»؛[22] آیینى را براى شما تشریع کرد که به نوح توصیه کرده بود.
«وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ»؛[23] کسى که به آنچه خدا نازل کرده حکم نکند کافر است.
«نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ»؛[24] [همان کسى که] کتاب را بهحق بر تو نازل کرد، که با نشانههاى کتب پیشین، منطبق است.
3. آیات قبل و بعد آیه مورد بحث مربوط به خلقت و آفرینش جهان است نه مربوط به تشریع ادیان؛ زیرا در آیه قبل گفتوگو از آفرینش آسمان و زمین در شش روز (و به عبارت دیگر شش دوران) بود[25] و در آیات بعد سخن از آفرینش انسان است.
ناگفته پیدا است تناسب آیات ایجاب میکنند که این آیه هم که در وسط آیات خلقت واقع شده مربوط به مسئله خلقت و تدبیر امر آفرینش باشد.[26]
لذا اگر کتابهای تفسیری را که صدها سال قبل نوشته شده مطالعه کنیم میبینیم با اینکه در تفسیر این آیه احتمالات گوناگونى دادهاند، هیچکس احتمال نداده که آیه مربوط به تشریع ادیان بوده باشد؛ مثلاً در تفسیر «مجمع البیان» که از مشهورترین تفاسیر اسلامى است و مؤلف آن در قرن ششم هجرى میزیسته با اینکه اقوال مختلفى در تفسیر آیه مورد بحث ذکر شده از احدى از دانشمندان اسلام دیدگاهی ناظر بر اینکه آیه مربوط به تشریع ادیان است نقل نکرده است.[27]
4. کلمه «عروج» به معناى «صعود کردن و بالا رفتن» است، نه به معناى نسخ ادیان و زائل شدن، و در هیچ جاى قرآن «عروج» به معناى «نسخ» دیده نمیشود، بلکه در مورد ادیان همان کلمه «نسخ» یا «تبدیل» و امثال آن به کار میرود.[28]
اساساً ادیان و کتب آسمانى چیزى نیستند که مثلاً مانند ارواح بشر پس از پایان عمر با فرشتگان به آسمان پرواز کنند، بلکه آئینهاى نسخ شده در همین زمین هستند، ولى در پارهاى از مسائل از درجه اعتبار افتادهاند، در حالىکه اصول آنها به قوّت خود باقى است.[29]
خلاصه اینکه؛ کلمه «عروج» علاوه بر اینکه در هیچ جاى قرآن مجید به معناى نسخ ادیان بهکار نرفته اصولاً با مفهوم نسخ ادیان سازش ندارد؛ زیرا ادیان منسوخه عروجى به آسمان ندارند.
5. علاوه بر همه اینها این معنا با واقعیت عینى ابداً تطبیق نمیکند؛ زیرا فاصله ادیان گذشته با یکدیگر در هیچ مورد یکهزار سال نبوده است!. مثلاً فاصله میان ظهور حضرت موسى و حضرت عیسی(ع) بیش از 1900 سال[30] و فاصله میان حضرت مسیح(ع) و ظهور پیامبر گرامی اسلام(ص) کمتر از 600 سال، است![31] همانطور که ملاحظه میکنید هیچیک از این دو نه تنها با هزار سال که آنها میگویند جور نیست، بلکه فاصله زیادى دارد.
[1]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 17، ص 114، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ اول، 1374ش؛ ر.ک: «مراتب توحید»، سؤال 1913.
[2]. سجده، 5.
[3]. طبق تعبیر اول «سماء» به معناى مقام قرب خدا است، و طبق تعبیر دوم «سماء» به معناى همین آسمان است. تفسیر نمونه، ج 17، ص 114؛ همچنین ر.ک: طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 16، ص 247، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ پنجم، 1417ق.
[4]. فیض کاشانی، ملا محسن، الاصفی فی تفسیرالقرآن، تحقیق: درایتی، محمدحسین، نعمتی، محمدرضا، ج 2، ص 975 – 976، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم، چاپ اول، 1418ق؛ تفسیر نمونه، ج 17، ص 114؛ قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن، ج 14، ص 87، انتشارات ناصر خسرو، تهران، چاپ اول، 1364ش.
[5]. ر.ک: شیخ طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، با مقدمه: شیخ آقابزرگ تهرانی، تحقیق: قصیرعاملی، احمد، ج 8، ص 294، دار احیاء التراث العربی، بیروت، بیتا؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج 16، ص 247؛ حسینی همدانی، سید محمد حسین، انوار درخشان، تحقیق: بهبودی، محمد باقر، ج 13، ص 12 – 13، کتابفروشی لطفی، تهران، چاپ اول، 1404ق؛ ثعلبی نیشابوری، احمد بن ابراهیم، الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ج 7، ص 326، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ اول، 1422ق.
[6]. طیب، سید عبد الحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج 10، ص 447، انتشارات اسلام، تهران، چاپ دوم، 1378ش؛حائری تهرانی، میر سید علی، مقتنیات الدرر و ملتقطات الثمر، ج 8، ص 259، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1377ش؛ سور آبادی، ابوبکر عتیق بن محمد، تفسیر سور آبادی، تحقیق: سعیدی سیرجانی، علی اکبر، ج 3، ص 1922، فرهنگ نشر نو، تهران، چاپ اول، 1380ش.
[7]. ر.ک: تفسیر نمونه، ج 17، ص 115؛ أنوار التنزیل و أسرار التأویل، ج 4، ص 219.
[8]. «یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ کَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعیدُهُ وَعْداً عَلَیْنا إِنَّا کُنَّا فاعِلینَ»؛ انبیاء، 104.
[9]. «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ»؛ بقره، 156.
[10]. «وَ هُوَ الَّذی یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعیدُهُ وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ وَ لَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلى فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیم»؛ روم، 27.
[11]. «اللَّهُ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعیدُهُ فَأَنَّى تُؤْفَکُون»؛ یونس، 34.
[12]. هود، 123: «وَ لِلَّهِ غَیْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُ الْأَمْرُ کُلُّهُ فَاعْبُدْهُ وَ تَوَکَّلْ عَلَیْهِ وَ ما رَبُّکَ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ»؛ و اسرار نهان آسمانها و زمین از آن خداست [در حیطه ملک و قدرت و علم اوست] و همه فرمانها و تمام کارها [در جهان هستى به نحو رجوع معلول به علت] به او بازگردانده میشود، پس او را بپرست و بر او توکل کن، و هرگز پروردگارت از آنچه میکنید غافل نیست.
[13]. تفسیر نمونه، ج 17، ص 116.
[14]. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، محقق و مصحح: موسوی جزائری، سید طیب، ج 2، ص 168، دار الکتاب، قم، چاپ سوم، 1404ق.
[15]. «تَعْرُجُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ إِلَیْهِ فی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ خَمْسینَ أَلْفَ سَنَةٍ»؛ معارج، 4.
[16]. شیخ طوسی، الأمالی، ص 111، دار الثقافة، قم، چاپ اول، 1414ق؛ شیخ مفید، الأمالی، محقق و مصحح: استاد ولی، حسین، غفاری، علی اکبر، ص 274، کنگره شیخ مفید، قم، چاپ اول، 1413ق.
[17]. تفسیر نمونه، ج 17، ص 117؛ و نیز ر.ک: «روز هایی برابر با 1000 سال یا 50000 سال»، سؤال 3255.
[18]. یس، 82.
[19]. قمر، 50؛ مؤمنون، 27؛ اعراف، 54؛ ابراهیم، 32؛ نحل، 12؛ روم، 25؛ جاثیه، 12.
[20]. تفسیر نمونه، ج 17، ص 118.
[21]. همان.
[22]. شوری، 13.
[23]. مائده، 44.
[24]. آل عمران، 3.
[25]. سجده، 4: «اللَّهُ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما فی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ ما لَکُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا شَفیعٍ أَ فَلا تَتَذَکَّرُون»؛ خداوند کسى است که آسمانها و زمین و آنچه را میان این دو است در شش روز [شش دوران] آفرید، سپس بر عرش (قدرت) قرار گرفت هیچ سرپرست و شفاعت کنندهاى براى شما جز او نیست آیا متذکّر نمیشوید؟
[26]. تفسیر نمونه، ج 17، ص 119.
[27]. ر.ک: طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه: بلاغی، محمد جواد، ج 8، ص 510، ناصر خسرو، تهران، چاپ سوم، 1372ش.
[28]. تفسیر نمونه، ج 17، ص 119.
[29]. همان.
[30]. ابن سعد کاتب واقدی، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج 1، ص 44، دار الکتب العلمیة، بیروت، چاپ دوم، 1418ق؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ طبری)، ج 2، ص 236، دار التراث، بیروت، چاپ دوم، 1387ق.
برخی نیز فاصله این دو پیامبر را تا 1200 سال نیز اعلام کرده اند اما در هر حال، بیش از هزار سال است.
برخی نیز فاصله این دو پیامبر را تا 1200 سال نیز اعلام کرده اند اما در هر حال، بیش از هزار سال است.
[31]. در تاریخ طبری آمده: «خمسمائة و تسع و ستون سنه»(یعنی 596)؛ تاریخ الأمم و الملوک، ج 2، ص 236.