کد سایت
fa36758
کد بایگانی
31567
نمایه
رحمت و مهربانی پیامبر اسلام(ص) نسبت به مردم در فتح مکه
طبقه بندی موضوعی
تاریخ,درایه الحدیث,پیامبر ص در مکه,رفتار با پیروان
خلاصه پرسش
آیا اینکه در ماجرای فتح مکّه، مردم غیر نظامی و نیز زنان از رفتار لشگر پیامبر(ص) در هراس بودند، صحیح است؟
پرسش
در مورد پیامبر اسلام و ماجرای فتح مکّه چنین نقل شده: «وقتی با لشکر مسلّحش به نزدیکی مکّه رسید، یک زن با کوزه آبی از شهر بیرون آمده بود، تا چشمش به لشکر انبوه و مسلّح افتاد، لرزید و گفت: «این همان کسی است که با آن همه اهانت بیرونش کردند، حالا برگشته و چه انتقامی از این مردم خواهد کشید و عجب دماری از روزگارشان خواهد درآورد.» پیغمبر اکرم(ص) متوجّه شد که این زن ترسیده است. خود را از مرکب به زیر انداخت و صورتش را روی خاک گذاشت و گفت: «خدایا! نظر من به اینها نظر رأفت و رحمت است. از من نترسید. من جنبه نبوّت دارم، نه کبکبۀ سلطنت. من نظری جز رحم و عطوفت بر شما ندارم...». آیا این ماجرا و سخن پیامبر در کتب تاریخی ذکر شده است؟
پاسخ اجمالی
در ماجرای فتح مکه؛ آنچه در پرسش آمده در منابع حدیثی و تاریخی شیعه و سنی یافت نشد، اما نقلهای دیگری مشابه آن وجود دارد که نشان از رحمت و مهربانی پیامبر اسلام(ص) نسبت به کسانی دارد که از لشکر مسلمانان ترسیده بودند. البته ناگفته نماند؛ پیامبر گرامی اسلام(ص) قبل از اینکه به مکه وارد شوند، به مسلمانان امر کردند در مکه به کسى صدمه و آزار نرسانند مگر کسانى که با آنها به مبارزه برخیزند. اما سعد بن عباده که یکى از فرماندهان بود، پرچم را به دست گرفت و با خواندن رجزها و اشعاری، شعار جنگ را زنده میکرد، و از این جهت افرادی از ورود پیامبر به مکه ترسیدند، اما وقتى پیامبر آنرا شنید پرچم را از دست او گرفت و به شخص دیگری داد و دستور داد به جاى رجز سعد بن عباده گفته شود: «الیوم یوم المرحمة»؛ امروز روز رحمت و مهربانی است. و بدین ترتیب شعار جنگ و انتقام خاموش شد.
پاسخ تفصیلی
با جستوجویی که در منابع حدیثی و تاریخی شیعه و سنی در موضوع فتح مکه انجام شد؛ در مورد رأفت و مهربانی پیامبر اسلام(ص) نسبت به کسانی که با شعرها و تبلیغ آتش جنگافروزی سعد بن عبادة ترسیده بودند، روایاتی نقل شده است، اما آنچه در پرسش آمده، در این نقلها یافت نشد. برخی از این روایات به شرح زیر است:
1. حماس بن قیس بن خالد دیلی پیش از آنکه پیامبر اسلام(ص) به مکه بیاید، سلاحى آماده کرده بود و آنرا تیز میکرد، در این هنگام زن او گفت: «اینرا براى چه آماده میکنى؟» حماس گفت: «براى محمد و یاران او»، همسرش گفت: واى بر تو چنین نکن و با محمد جنگ و ستیز مکن، که به خدا اگر محمد و اصحاب او را ببینى همین شمشیرت را هم از دست میدهى. مرد گفت: خواهى دید.[1]
در ادامه گفته شده است: پیامبر(ص) وارد مکه شد در حالى که عمامهاى سیاه بر سر داشت و پرچم بزرگ او هم سیاه بود. آن حضرت در ذى طوى میان مسلمانان ایستاد و سر خود را به علامت فروتنى براى خداوند متعال چنان پایین آورده بود که محاسن آنحضرت با لبه زین مماس و یا نزدیک به آن بود و سپاس فتح مکه و کثرت مسلمانان را داشت. سپس فرمود: «العیش عیش الآخرة»؛ همانا زندگى واقعى زندگى آن جهانى است.
همچنین در نقل تاریخی آمده است: پیش از ورود رسول خدا(ص) اسبها را در ذى طوى به هر سو میراندند و همینکه رسول خدا میان ایشان آمد، آرام و بیحرکت شدند.[2]
هنگامی که مشرکان در خندمه شکست خوردند حماس نیز که جزو آنها بود فرار کرده به سرعت خود را به در خانه رسانید و از پشت در بر زنش فریاد زد: در را باز کن! زن او گفت: پس چه شد آنکه میگفتى؟ حماس این شعر را خواند:
إنک لو شهدت یوم الخندمة إذ فر صفوان و فر عکرمة
و أبو یزید[3] قائم کالمؤتمة و استقبلتهم بالسیوف المسلمة
یقطعن کل ساعد و جمجمة ضربا فلا تسمع إلا غمغمة
لهم نهیت خلفنا و همهمة لم تنطقی فی اللؤم أدنى کلمة[4]
یعنى؛ اگر تو (اى زن) شاهد و ناظر واقعه خندمه بودى که صفوان و عکرمه هر دو گریختند و ابو زید مانند بیوه زن (ماتم زده) ایستاده بود و شمشیرهاى اسلام آنها را استقبال میکرد که دست و ساعد و سر را میبرید. با ضربتى که جز خروش از آن شنیده نمیشد. آنها (مسلمین) به دنبال ما نعره میزدند آنگاه (مرا معذور میداشتى) و یک کلمه در سرزنش من نمیگفتى.[5]
2. در جمعیتی که با پیامبر اسلام(ص) حرکت میکردند هزار نفر زره پوشیده بودند. رسول خدا(ص) پرچم خود را به سعد بن عباده داده بودند و او پیشاپیش آن جمعیت حرکت میکرد. همینکه سعد با پرچم رسول خدا(ص) از برابر ابو سفیان گذشت فریاد برداشت که: اى ابو سفیان! امروز روز خون ریختن است، امروز حرمتها از میان برمیخیزد و خدا قریش را خوار و زبون میسازد.
وقتی رسول خدا(ص) به مقابل ابو سفیان رسید، ابو سفیان آن حضرت را صدا زد و گفت: آیا شما دستور دادهاید که خویشاوندانت را بکشند؟ سعد و همراهانش چنین پندارى داشتند و هنگامى که از اینجا عبور کرد به من گفت: اى ابوسفیان! امروز روز خونریزى است، امروز حرمتها از میان میرود و خداوند قریش را خوار و زبون میسازد، من تو را در مورد قوم خودت به خدا سوگند میدهم و تو نیکوکارتر و مهربانتر و با پیوندترین مردم هستی. در این موقع، عبد الرحمن بن عوف و عثمان بن عفان گفتند: اى رسول خدا! ما از سعد در امان نیستیم که به قریش حملهاى نکند. پیامبر(ص) فرمود: «امروز روز رحمت و مهربانى است، امروز روزى است که خداوند قریش را عزیز و گرامى خواهد داشت!».[6]
3. از ابن عساکر نقل شده است: زنی در راهی که میرفت، به رسول خدا(ص) برخورد کرد و برانگیخته شد و اشعاری را از روی ترس خواند که اشاره به رفتار ناشایست سعد بن عبادة داشت. وقتی پیامبر اسلام(ص) این اشعار را شنید، با او به مهربانی و رحمت و رأفت رفتار نمود. و پرچم را از سعد بن عباده گرفت و به قیس پسر سعد داد.[7]
4. گفتنی است؛ پیامبر گرامی اسلام(ص) قبل از اینکه به مکه وارد شوند، به مسلمانان امر کردند در مکه به کسى صدمه و آزار نرسانند، مگر کسانى که با آنها در معرض مبارزه در آیند.[8] اما -همانطور که گفته شد- سعد بن عباده که یکى از فرماندهان بود پرچم را به دست گرفته و با خواندن رجزها و اشعاری شعار جنگ را زنده میکرد، و از این جهت افرادی از ورود پیامبر به مکه ترسیدند، اما وقتى پیامبر آنرا شنید پرچم را از دست او گرفته و به شخص دیگری داد و دستور داد به جاى رجز سعد گفته شود: «الیوم یوم المرحمة»؛ امروز روز رحمت و مهربانی است.[9] و بدین ترتیب این شعار هم خاموش شد.
1. حماس بن قیس بن خالد دیلی پیش از آنکه پیامبر اسلام(ص) به مکه بیاید، سلاحى آماده کرده بود و آنرا تیز میکرد، در این هنگام زن او گفت: «اینرا براى چه آماده میکنى؟» حماس گفت: «براى محمد و یاران او»، همسرش گفت: واى بر تو چنین نکن و با محمد جنگ و ستیز مکن، که به خدا اگر محمد و اصحاب او را ببینى همین شمشیرت را هم از دست میدهى. مرد گفت: خواهى دید.[1]
در ادامه گفته شده است: پیامبر(ص) وارد مکه شد در حالى که عمامهاى سیاه بر سر داشت و پرچم بزرگ او هم سیاه بود. آن حضرت در ذى طوى میان مسلمانان ایستاد و سر خود را به علامت فروتنى براى خداوند متعال چنان پایین آورده بود که محاسن آنحضرت با لبه زین مماس و یا نزدیک به آن بود و سپاس فتح مکه و کثرت مسلمانان را داشت. سپس فرمود: «العیش عیش الآخرة»؛ همانا زندگى واقعى زندگى آن جهانى است.
همچنین در نقل تاریخی آمده است: پیش از ورود رسول خدا(ص) اسبها را در ذى طوى به هر سو میراندند و همینکه رسول خدا میان ایشان آمد، آرام و بیحرکت شدند.[2]
هنگامی که مشرکان در خندمه شکست خوردند حماس نیز که جزو آنها بود فرار کرده به سرعت خود را به در خانه رسانید و از پشت در بر زنش فریاد زد: در را باز کن! زن او گفت: پس چه شد آنکه میگفتى؟ حماس این شعر را خواند:
إنک لو شهدت یوم الخندمة إذ فر صفوان و فر عکرمة
و أبو یزید[3] قائم کالمؤتمة و استقبلتهم بالسیوف المسلمة
یقطعن کل ساعد و جمجمة ضربا فلا تسمع إلا غمغمة
لهم نهیت خلفنا و همهمة لم تنطقی فی اللؤم أدنى کلمة[4]
یعنى؛ اگر تو (اى زن) شاهد و ناظر واقعه خندمه بودى که صفوان و عکرمه هر دو گریختند و ابو زید مانند بیوه زن (ماتم زده) ایستاده بود و شمشیرهاى اسلام آنها را استقبال میکرد که دست و ساعد و سر را میبرید. با ضربتى که جز خروش از آن شنیده نمیشد. آنها (مسلمین) به دنبال ما نعره میزدند آنگاه (مرا معذور میداشتى) و یک کلمه در سرزنش من نمیگفتى.[5]
2. در جمعیتی که با پیامبر اسلام(ص) حرکت میکردند هزار نفر زره پوشیده بودند. رسول خدا(ص) پرچم خود را به سعد بن عباده داده بودند و او پیشاپیش آن جمعیت حرکت میکرد. همینکه سعد با پرچم رسول خدا(ص) از برابر ابو سفیان گذشت فریاد برداشت که: اى ابو سفیان! امروز روز خون ریختن است، امروز حرمتها از میان برمیخیزد و خدا قریش را خوار و زبون میسازد.
وقتی رسول خدا(ص) به مقابل ابو سفیان رسید، ابو سفیان آن حضرت را صدا زد و گفت: آیا شما دستور دادهاید که خویشاوندانت را بکشند؟ سعد و همراهانش چنین پندارى داشتند و هنگامى که از اینجا عبور کرد به من گفت: اى ابوسفیان! امروز روز خونریزى است، امروز حرمتها از میان میرود و خداوند قریش را خوار و زبون میسازد، من تو را در مورد قوم خودت به خدا سوگند میدهم و تو نیکوکارتر و مهربانتر و با پیوندترین مردم هستی. در این موقع، عبد الرحمن بن عوف و عثمان بن عفان گفتند: اى رسول خدا! ما از سعد در امان نیستیم که به قریش حملهاى نکند. پیامبر(ص) فرمود: «امروز روز رحمت و مهربانى است، امروز روزى است که خداوند قریش را عزیز و گرامى خواهد داشت!».[6]
3. از ابن عساکر نقل شده است: زنی در راهی که میرفت، به رسول خدا(ص) برخورد کرد و برانگیخته شد و اشعاری را از روی ترس خواند که اشاره به رفتار ناشایست سعد بن عبادة داشت. وقتی پیامبر اسلام(ص) این اشعار را شنید، با او به مهربانی و رحمت و رأفت رفتار نمود. و پرچم را از سعد بن عباده گرفت و به قیس پسر سعد داد.[7]
4. گفتنی است؛ پیامبر گرامی اسلام(ص) قبل از اینکه به مکه وارد شوند، به مسلمانان امر کردند در مکه به کسى صدمه و آزار نرسانند، مگر کسانى که با آنها در معرض مبارزه در آیند.[8] اما -همانطور که گفته شد- سعد بن عباده که یکى از فرماندهان بود پرچم را به دست گرفته و با خواندن رجزها و اشعاری شعار جنگ را زنده میکرد، و از این جهت افرادی از ورود پیامبر به مکه ترسیدند، اما وقتى پیامبر آنرا شنید پرچم را از دست او گرفته و به شخص دیگری داد و دستور داد به جاى رجز سعد گفته شود: «الیوم یوم المرحمة»؛ امروز روز رحمت و مهربانی است.[9] و بدین ترتیب این شعار هم خاموش شد.
[1]. البته در برخی از منابع تاریخی در این بخش چنین آمده است: «زن او گفت: گمان ندارم چیزى بتواند در برابر محمد و یاران او مقاومت کند، حماس گفت: امیدوارم که یکى از آنها را [به صورت اسارت] براى خدمت تو بیاورم»؛ طبری، أبو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، تحقیق: ابراهیم، محمد أبو الفضل، ج 3، ص 57، دار التراث، بیروت، چاپ دوم، 1387ق؛ ابن کثیر دمشقی، أبو الفداء اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج 4، ص 296، دار الفکر، بیروت، 1407ق.
[2]. واقدی، محمد بن عمر، کتاب المغازى، تحقیق: مارسدن جونس، ج 2، ص 823 – 824، مؤسسة الأعلمى، بیروت، چاپ سوم، 1409ق.
[3]. مقصود از ابو یزید، سهیل بن عمرو است. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 247، دار صادر، بیروت، 1385ق.
[4]. تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، ج 3، ص 58؛ الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 247.
[5]. ابن اثیر جزری، علی بن محمد، الکامل (تاریخ بزرگ اسلام و ایران)، ترجمه: حالت، ابو القاسم، خلیلى، عباس، ج 7، ص 293، مؤسسه مطبوعاتى علمى، تهران، 1371ش.
[6]. کتاب المغازى، ج 2، ص 821 – 822.
[7]. البدایة و النهایة، ج 4، ص 295؛ ابن حجر عسقلانی، أحمد بن علی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج 8، ص 9، دار المعرفة، بیروت، 1379ق.
[8]. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری بأعلام الهدی، ص 110، دار الکتب الاسلامیة، تهران، چاپ سوم، 1390ق.
[9]. ر.ک: کتاب المغازی، ج 2، ص 822؛ ابوالفرج حلبی شافعی، على بن ابراهیم، السیرة الحلبیة، ج 3، ص 118، دارالکتب العلمیة، بیروت، چاپ دوم، 1427ق؛ نویری، شهاب الدین، نهایة الارب فی فنون الأدب، ج 17، ص 303، دار الکتب و الوثائق القومیة، قاهره، چاپ اول، 1423ق.