کد سایت
fa37441
کد بایگانی
35380
نمایه
حادث بودن کلام خدا
طبقه بندی موضوعی
شیعه و دیگر مذاهب,صفات فعلیه,معجزه حضرت محمد(ص)
خلاصه پرسش
آیا کلام خدا حادث است یا قدیم؟ و مقصود از اینکه نمیتوان به کلام خدا، مخلوق گفت، چیست؟
پرسش
آیا کلام خدا و قرآن حادث است یا قدیم؟ و مقصود از این سخن آقای سبحانی که در منشور عقاید امامیه گفتهاند، چیست: «با آنکه کلام خدا حادث است برای رعایت ادب و نیز به منظور اینکه سوء تفاهمی پیش نیاید به کلام خدا "مخلوق" نمیگوییم؛ زیرا چه بسا آنرا به معنای "مجعول" و ساختگی تفسیر کنند». لطفا اینرا تبیین بفرمایید و چه ارتباطی بین این دو امر است؟
پاسخ اجمالی
درباره حادث یا قدیم بودن کلام خدا اختلاف نظر وجود دارد؛ امامیه عقیده دارند که کلام خدا حادث است و میگویند کلام خدا از صفات فعل و قائم به غیر است و معناى تکلم خدا این است که اصوات و حروفى را در محلى از قبیل درخت و غیره ایجاد میکند. قرآن این معنا را اثبات کرده آنجا که میفرماید: «وَ کَلَّمَ اللَّهُ مُوسى تَکْلیماً».
امامیّه درباره قرآن بر این باورند که آیات قرآنى همان الفاظ و حروف است که گاه در قالب سخن و گاه در شکل نوشته ظهور مییابد و بدینسان، کلام اللّه، حادث است نه قدیم.
با آنکه قرآن «مخلوق» است اما بهتر است جهت احترام، چنین وصفی را برای قرآن مورد استفاده قرار نداد؛ زیرا گاه لفظ «مخلوق» جایى بهکار میرود که حکایت از جعل و ساختگى بودن آن کند و به گویندهاى به دروغ نسبت دهند. این دیدگاه منحصر به نویسنده کتاب منشور عقاید شیعه نیست، بلکه شیخ مفید، نیز چنین نظری دارد و هرگز اصطلاح معتزلى «مخلوق» را بهکار نمیبرد، بلکه بجاى آن، از آموزه امامیّه پیروى میکند و قرآن را «پدیدارشده در زمان (مُحدَث)» میداند.
امامیّه درباره قرآن بر این باورند که آیات قرآنى همان الفاظ و حروف است که گاه در قالب سخن و گاه در شکل نوشته ظهور مییابد و بدینسان، کلام اللّه، حادث است نه قدیم.
با آنکه قرآن «مخلوق» است اما بهتر است جهت احترام، چنین وصفی را برای قرآن مورد استفاده قرار نداد؛ زیرا گاه لفظ «مخلوق» جایى بهکار میرود که حکایت از جعل و ساختگى بودن آن کند و به گویندهاى به دروغ نسبت دهند. این دیدگاه منحصر به نویسنده کتاب منشور عقاید شیعه نیست، بلکه شیخ مفید، نیز چنین نظری دارد و هرگز اصطلاح معتزلى «مخلوق» را بهکار نمیبرد، بلکه بجاى آن، از آموزه امامیّه پیروى میکند و قرآن را «پدیدارشده در زمان (مُحدَث)» میداند.
پاسخ تفصیلی
بحث کلام خدا از قدیمیترین بحثهایى است که علماى اسلام را به خود مشغول داشته، و اساساً علم کلام را به همین مناسبت علم کلام نامیدند؛ چون از اینجا شروع شد که آیا کلام خدا قدیم است یا حادث؟[1] برای روشن شدن این بحث، لازم است نگاهی به این موضوع کلامی داشته باشیم.
حقیقت و ماهیت کلام خدا
درباره حقیقت و ماهیت تکلّم و کلام خدا بهطور کلى دو نظریه مطرح است:
1. متکلمان امامیه و معتزله میگویند: کلام در همه جا عبارت است از همین حروف و اصوات که به طرز خاصى با یکدیگر تألیف شده و بر معناى مخصوصى دلالت دارند و این همان کلام لفظى است که داراى شعبههایی است؛[2] مانند اینکه: مفرد است یا مرکب، جمله اسمیه است یا فعلیه، جمله انشائیه است یا خبریه، امر است یا نهى و...
منتها انسانها جسم هستند و داراى حنجره و صوت و زبان و مخارج حروف؛ لذا با همین ابزار سخن مىگویند، امّا خداوند متکلم است؛ یعنى یک سلسله حروف و اصوات را در جسمى و جمادى ایجاد میکند که کاملاً مفید مراد و مقصود هستند همانگونه که خداوند در درخت، ایجاد کلام نمود و جناب موسى بن عمران شنید.[3]
2. متکلمان اشعرى میگویند: کلام خداوند یک کلام نفسى و معنوى است[4] و آن حقیقت نه امر است و نه نهى و ... و مانند سایر کمالات قدیم و زائد بر ذات است.[5]
در اینکه مراد اشاعره از کلام نفسى چیست؟ تفسیرهاى مختلفى ارائه شده است؛ از جمله اینکه گفته شده: مراد از کلام نفسى، همان امر ثابت در ضمیر متکلم است که ثابت است و با اختلاف عبارات مختلف نمىشود.[6] توضیح اینکه؛ هر گویندهاى که در مقام سخن برمیآید مراد و مقصودى دارد و چیزی در ضمیر باطن خود دارد که میخواهد با این الفاظ از آن تعبیر کند، آن امر باطنى را کلام نفسى میگویند و الفاظ آنرا کلام لفظى مینامند که کاشف از آن باطن هستند.
اینک، باید دانست مراد از کلام نفسى درباره خداوند چیست؟ آیا مراد این است که خداوند قدرت دارد بر ایجاد این الفاظ و کلمات؟ اینکه برگشت به قدرت الهی دارد آیا مقصود این است که خداوند به معانى و مفاهیم این الفاظ عالم است؟ در این صورت، به علم خدا بر میگردد و مورد پذیرش است.[7]
دلیل عقلی بر اثبات تکلم برای خداوند چنین است: جمیع ممکنات مقدور حق تعالى هستند و ایجاد اصوات و حروف در اجسام هم که مفاد را بفهماند امرى ممکن است، پس ایجاد کلام، مقدور خداوند است[8] و امّا اینکه خدای تعالی در خارج بالفعل متکلم هست یا خیر؟ قرآن این معنا را اثبات کرده آنجا که میفرماید: «وَ کَلَّمَ اللَّهُ مُوسى تَکْلیماً».[9] منظور از سخن گفتن خداوند، سخن گفتن با زبان نیست؛ زیرا سخن گفتن با زبان و از طریق تارهاى صوتى از عوارض جسم است و درباره خداوند که منزّه از جسم و جسمانیات است مفهوم ندارد، بلکه منظور سخن گفتن به وسیله الهام قلبى و یا ایجاد امواج صوتى در فضا است؛ چرا که خداوند قادر است بر اینکه امواج صوتى را در فضا بیافریند، و این امواج را به گوش پیامبرانش برساند و پیام خود را از این طریق به آنها ابلاغ کند.[10]
قدیم یا حادث بودن کلام خدا
درباره حادث و یا قدیم بودن کلام خدا اختلاف نظر وجود دارد:
1. اشاعره میگویند: کلام نفسى، قدیم است.[11] و گفتار خود را چنین تفسیر کردند که منظور از کلام، معانى ذهنى است که کلام لفظى بر آنها دلالت میکند، و این معانى همان علوم خداى سبحان است که قائم به ذات او است، و چون ذات او قدیم است صفات ذاتى او هم قدیم است، و اما کلام لفظى خدا که از مقوله صوت و نغمه است، حادث است؛ چون زائد بر ذات، و از صفات فعل او است.[12]
2. حنابله میگویند: کلام خدا، همین حروف بوده و قدیم است.[13]
3. معتزله طرفدار حدوث کلام خدا میباشند،[14] و گفته خود را تفسیر کردهاند به اینکه منظور ما از کلام، الفاظى است که طبق قرارداد لغت، دلالت بر معانى میکند، و کلام عرفى هم همین است، و اما معانى نفسانى که اشاعره آنرا کلام نامیدهاند، کلام نیست، بلکه صورتهاى علمى است، که جایش در نفس است.[15] به عبارت دیگر؛ وقتى ما سخن میگوئیم در درون دل و در نفس خود چیزى جز مفاهیم ذهنى که همان صورتهاى علمى است نمییابیم، اگر منظور اشاعره از کلام نفسى، همین مفاهیم باشد، مفاهیم کلام نیست، بلکه علم است، و اگر چیز دیگرى غیر صور علمى را کلام نامیدهاند، ما در نفس خود چنین چیزى سراغ نداریم.
علامه طباطبایی درباره نزاع اشاعره و معتزله میگوید: بیانى که این نزاع اشاعره و معتزله را از ریشه بر میکند، این است که؛ صفت علم در خداى سبحان به هر معنایى که گرفته شود،[16] علم حضورى است، نه حصولى. و آنچه معتزله و اشاعره بر سر آن نزاع کردهاند، علم حصولى است، که عبارت است از مفاهیم ذهنیهاى که از خارج در ذهن نقش میبندد، و هیچ اثر خارجى ندارد؛ همانطور که آتش ذهنى ذهن را نمیسوزاند، و یا تصوّر نان صاحب تصور را سیر نمیکند. و خداى سبحان منزه است از اینکه ذهن داشته باشد، تا مفاهیم، در ذهن او نقش ببندد. و گرنه باید ذات او محل ترکیب و معرض حدوث حوادث باشد، و گفتارش احتمال صدق و کذب داشته باشد، و محذوراتى دیگر از این قبیل که ساحت او منزه از آنها است. [17]
4. امامیه نیز طرفدار حدوث کلام خدا هستند و میگویند کلام خدا از صفات فعل و حادث و قائم به غیر است و معناى تکلم خدا این است که اصوات و حروفى را در محلى از قبیل درخت و غیره ایجاد میکند.[18]
امامیّه درباره قرآن بر این باورند که آیات قرآنى همان الفاظ و حروف است که گاه در قالب سخن و گاه در شکل نوشته ظهور مییابد و بدین سان، کلام اللّه، حادث است نه قدیم. امام صادق (ع) در اینباره میفرماید: «کلام الهى، حادث است نه ازلى؛ [زیرا] خداوند از ازل بوده است و متکلّم نبوده است و سپس کلام را آفریده است».[19]
چرا نمیتوان کلام خدا؛ یعنی قرآن را «مخلوق» نامید؟
اکنون پس از مباحث مقدماتی، به ذکر و بررسی کلامی که در کتاب «منشور عقاید امامیه» آمده است، میپردازیم. نویسنده در اصل سی و نهم این کتاب میگوید:
«از بحث گذشته ... ثابت میگردد که کلام خدا حادث است و قدیم نیست؛ زیرا کلام او همان فعل است و طبعاً فعل خدا حادث بوده و در نتیجه "تکلم" امرى حادث خواهد بود.
با آنکه کلام خدا حادث است، براى رعایت ادب و نیز به منظور اینکه سوء تفاهمى پیش نیاید، به کلام خدا "مخلوق" نمیگوییم؛ زیرا چه بسا آنرا به معناى "مجعول" و ساختگى تفسیر کنند. و الاّ اگر از این جهت صرف نظر کنیم، طبعاً ما سوى الله مخلوق خدا بوده و آفریده او است. سلیمان بن جعفرى میگوید: از امام هفتم موسى بن جعفر (ع) پرسیدم: آیا قرآن مخلوق است؟ آنحضرت در پاسخ فرمود: من میگویم قرآن کلام خدا است.[20]
در اینجا از ذکر نکتهاى ناگزیریم و آن اینکه در اوایل قرن سوم در سال 212 هـ ق مسئلهاى به نام قدیم یا حادث بودن قرآن، در میان مسلمین مطرح شده و مایه اختلاف و دو دستگى حادّى گردید، در حالیکه طرفداران قدیم بودن قرآن توجیه درستى براى ادعاى خود نداشتند؛ زیرا در اینجا احتمالاتى در کار است که طبق برخى از آنها قرآن مسلماً حادث و طبق برخى دیگر قدیم است.
اگر مقصود، کتاب قرآن و کلمات قرآن است که تلاوت میشود، و یا کلماتى است که جبرئیل امین از خدا دریافت کرد و به قلب پیامبر نازل نمود، مسلّماً همه اینها حادث است، و اگر مقصود مفاهیم و معانى آیات قرآنى است که قسمتى از آنها مربوط به قصص پیامبران، و غزوات پیامبر اکرم(ص) است، آنها را نیز نمیتوان قدیم دانست.
و بالأخره اگر مقصود، علم خدا به قرآن از نظر لفظ و معنا است، مسلماً علم خدا قدیم و از صفات ذات او است، ولى علم غیر از کلام است».[21]
در بخش اول از این اصل در «منشور عقاید امامیه»، دیدگاهی آمده که؛ منحصر به نویسنده این کتاب نیست، بلکه شیخ مفید، بنابر تعریفى که خود از کلام خدا به دست داده، قرآن را غیر مخلوق نمیخواند. با وجود این وى هرگز اصطلاح معتزلى «مخلوق» را بهکار نمیبرد، بلکه به جاى آن، از آموزه امامیّه پیروى میکند و قرآن را «پدیدارشده در زمان (مُحدَث)» میداند.[22] گفته وى چنین است:
«من میگویم که قرآن کلام خدا و وحى او و مُحدَث است چنانکه خود آنرا توصیف کرده است. و از آن خوددارى میکنم که بگویم مخلوق است، که در این خصوص آثارى از پیشوایان راستگو در دست است، و همه امامیّه، جز اندکى از ایشان، بر همین رأیند، و نیز چنین است نظر جمهور معتزلیان بغداد و بیشتر مرجئه و زیدیّه و اصحاب حدیث».[23]
علاوه بر روایات رسیده از ائمّه اطهار، این استدلال بر خود قرآن نیز متّکى است. ظاهراً باید نظر شیخ مفید و نویسنده منشور عقاید امامیه به آیاتى باشد که خدا در آنها از «ذکر» به «محدث» یاد کرده است؛ آنجا که میخوانیم:
«ما یَأْتیهِمْ مِنْ ذِکْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ إِلاَّ اسْتَمَعُوهُ وَ هُمْ یَلْعَبُون»،[24] و «وَ ما یَأْتیهِمْ مِنْ ذِکْرٍ مِنَ الرَّحْمنِ مُحْدَثٍ إِلاَّ کانُوا عَنْهُ مُعْرِضین».[25]
از طرف دیگر، در هیچ جاى قرآن لفظ «مخلوق» در موردى نیامده است که آنرا بتوان متعلّق به قرآن دانست.
بهعلاوه؛ «خلق» و آنچه از این ریشه ساخته شده، در زبان عرب چند معنا دارد که از جمله دو معناى مشهورى میباشد که بیان مینماییم:
1. «خلق اللّه»؛ یعنى خداوند آفرید، چنانکه خداوند در آیاتی میفرماید:
«خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ...»؛[26] یعنى در آفریدن آسمان و زمین. و «خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْض»؛[27] یعنی آسمان و زمین را آفرید. «مخلوقه»؛ یعنى آفریدهشده خداوند.
2. «خلق الکلام و کلام مخلوق»؛ در زبان عرب هرگاه کلام به «مخلوق بودن» توصیف شود، مقصود از آن دروغ بوده و جعلى و ساختگى بودن آن کلام است.[28] آنگاه که گویند «قصیدة مخلوقة»؛ یعنى قصیده ساختگى که به دروغ به کسى نسبت داده باشند.[29] و وقتى گویند «اختلق حدیثا»؛ یعنى حدیثى را جعل کرد و به پیامبر نسبت داد.
از این دسته است فرموده خدای تعالى در قرآن:
«وَ تَخْلُقُونَ إِفْکاً»؛[30] سخن دروغ ساختید.
«إِنْ هذا إِلَّا اخْتِلاقٌ»؛[31] این سخن، جز بافندگى و دروغ چیزى نیست.
نتیجهگیری:
یک. نمیتوان قرآن را قدیم گفت به دلیل آنکه خداوند ازلى میباشد و ازلى دیگرى وجود ندارد. و اینکه آیات قرآن خود دلالت دارند بر قدیم نبودن قرآن.
دو. با آنکه قرآن «مخلوق» است اما بهتر است جهت احترام، چنین وصفی را برای قرآن مورد استفاده قرار نداد؛ زیرا گاه لفظ «مخلوق» جایى بهکار میرود که حکایت از جعل و ساختگى بودن آن کند و به گویندهاى به دروغ نسبت دهند.
حقیقت و ماهیت کلام خدا
درباره حقیقت و ماهیت تکلّم و کلام خدا بهطور کلى دو نظریه مطرح است:
1. متکلمان امامیه و معتزله میگویند: کلام در همه جا عبارت است از همین حروف و اصوات که به طرز خاصى با یکدیگر تألیف شده و بر معناى مخصوصى دلالت دارند و این همان کلام لفظى است که داراى شعبههایی است؛[2] مانند اینکه: مفرد است یا مرکب، جمله اسمیه است یا فعلیه، جمله انشائیه است یا خبریه، امر است یا نهى و...
منتها انسانها جسم هستند و داراى حنجره و صوت و زبان و مخارج حروف؛ لذا با همین ابزار سخن مىگویند، امّا خداوند متکلم است؛ یعنى یک سلسله حروف و اصوات را در جسمى و جمادى ایجاد میکند که کاملاً مفید مراد و مقصود هستند همانگونه که خداوند در درخت، ایجاد کلام نمود و جناب موسى بن عمران شنید.[3]
2. متکلمان اشعرى میگویند: کلام خداوند یک کلام نفسى و معنوى است[4] و آن حقیقت نه امر است و نه نهى و ... و مانند سایر کمالات قدیم و زائد بر ذات است.[5]
در اینکه مراد اشاعره از کلام نفسى چیست؟ تفسیرهاى مختلفى ارائه شده است؛ از جمله اینکه گفته شده: مراد از کلام نفسى، همان امر ثابت در ضمیر متکلم است که ثابت است و با اختلاف عبارات مختلف نمىشود.[6] توضیح اینکه؛ هر گویندهاى که در مقام سخن برمیآید مراد و مقصودى دارد و چیزی در ضمیر باطن خود دارد که میخواهد با این الفاظ از آن تعبیر کند، آن امر باطنى را کلام نفسى میگویند و الفاظ آنرا کلام لفظى مینامند که کاشف از آن باطن هستند.
اینک، باید دانست مراد از کلام نفسى درباره خداوند چیست؟ آیا مراد این است که خداوند قدرت دارد بر ایجاد این الفاظ و کلمات؟ اینکه برگشت به قدرت الهی دارد آیا مقصود این است که خداوند به معانى و مفاهیم این الفاظ عالم است؟ در این صورت، به علم خدا بر میگردد و مورد پذیرش است.[7]
دلیل عقلی بر اثبات تکلم برای خداوند چنین است: جمیع ممکنات مقدور حق تعالى هستند و ایجاد اصوات و حروف در اجسام هم که مفاد را بفهماند امرى ممکن است، پس ایجاد کلام، مقدور خداوند است[8] و امّا اینکه خدای تعالی در خارج بالفعل متکلم هست یا خیر؟ قرآن این معنا را اثبات کرده آنجا که میفرماید: «وَ کَلَّمَ اللَّهُ مُوسى تَکْلیماً».[9] منظور از سخن گفتن خداوند، سخن گفتن با زبان نیست؛ زیرا سخن گفتن با زبان و از طریق تارهاى صوتى از عوارض جسم است و درباره خداوند که منزّه از جسم و جسمانیات است مفهوم ندارد، بلکه منظور سخن گفتن به وسیله الهام قلبى و یا ایجاد امواج صوتى در فضا است؛ چرا که خداوند قادر است بر اینکه امواج صوتى را در فضا بیافریند، و این امواج را به گوش پیامبرانش برساند و پیام خود را از این طریق به آنها ابلاغ کند.[10]
قدیم یا حادث بودن کلام خدا
درباره حادث و یا قدیم بودن کلام خدا اختلاف نظر وجود دارد:
1. اشاعره میگویند: کلام نفسى، قدیم است.[11] و گفتار خود را چنین تفسیر کردند که منظور از کلام، معانى ذهنى است که کلام لفظى بر آنها دلالت میکند، و این معانى همان علوم خداى سبحان است که قائم به ذات او است، و چون ذات او قدیم است صفات ذاتى او هم قدیم است، و اما کلام لفظى خدا که از مقوله صوت و نغمه است، حادث است؛ چون زائد بر ذات، و از صفات فعل او است.[12]
2. حنابله میگویند: کلام خدا، همین حروف بوده و قدیم است.[13]
3. معتزله طرفدار حدوث کلام خدا میباشند،[14] و گفته خود را تفسیر کردهاند به اینکه منظور ما از کلام، الفاظى است که طبق قرارداد لغت، دلالت بر معانى میکند، و کلام عرفى هم همین است، و اما معانى نفسانى که اشاعره آنرا کلام نامیدهاند، کلام نیست، بلکه صورتهاى علمى است، که جایش در نفس است.[15] به عبارت دیگر؛ وقتى ما سخن میگوئیم در درون دل و در نفس خود چیزى جز مفاهیم ذهنى که همان صورتهاى علمى است نمییابیم، اگر منظور اشاعره از کلام نفسى، همین مفاهیم باشد، مفاهیم کلام نیست، بلکه علم است، و اگر چیز دیگرى غیر صور علمى را کلام نامیدهاند، ما در نفس خود چنین چیزى سراغ نداریم.
علامه طباطبایی درباره نزاع اشاعره و معتزله میگوید: بیانى که این نزاع اشاعره و معتزله را از ریشه بر میکند، این است که؛ صفت علم در خداى سبحان به هر معنایى که گرفته شود،[16] علم حضورى است، نه حصولى. و آنچه معتزله و اشاعره بر سر آن نزاع کردهاند، علم حصولى است، که عبارت است از مفاهیم ذهنیهاى که از خارج در ذهن نقش میبندد، و هیچ اثر خارجى ندارد؛ همانطور که آتش ذهنى ذهن را نمیسوزاند، و یا تصوّر نان صاحب تصور را سیر نمیکند. و خداى سبحان منزه است از اینکه ذهن داشته باشد، تا مفاهیم، در ذهن او نقش ببندد. و گرنه باید ذات او محل ترکیب و معرض حدوث حوادث باشد، و گفتارش احتمال صدق و کذب داشته باشد، و محذوراتى دیگر از این قبیل که ساحت او منزه از آنها است. [17]
4. امامیه نیز طرفدار حدوث کلام خدا هستند و میگویند کلام خدا از صفات فعل و حادث و قائم به غیر است و معناى تکلم خدا این است که اصوات و حروفى را در محلى از قبیل درخت و غیره ایجاد میکند.[18]
امامیّه درباره قرآن بر این باورند که آیات قرآنى همان الفاظ و حروف است که گاه در قالب سخن و گاه در شکل نوشته ظهور مییابد و بدین سان، کلام اللّه، حادث است نه قدیم. امام صادق (ع) در اینباره میفرماید: «کلام الهى، حادث است نه ازلى؛ [زیرا] خداوند از ازل بوده است و متکلّم نبوده است و سپس کلام را آفریده است».[19]
چرا نمیتوان کلام خدا؛ یعنی قرآن را «مخلوق» نامید؟
اکنون پس از مباحث مقدماتی، به ذکر و بررسی کلامی که در کتاب «منشور عقاید امامیه» آمده است، میپردازیم. نویسنده در اصل سی و نهم این کتاب میگوید:
«از بحث گذشته ... ثابت میگردد که کلام خدا حادث است و قدیم نیست؛ زیرا کلام او همان فعل است و طبعاً فعل خدا حادث بوده و در نتیجه "تکلم" امرى حادث خواهد بود.
با آنکه کلام خدا حادث است، براى رعایت ادب و نیز به منظور اینکه سوء تفاهمى پیش نیاید، به کلام خدا "مخلوق" نمیگوییم؛ زیرا چه بسا آنرا به معناى "مجعول" و ساختگى تفسیر کنند. و الاّ اگر از این جهت صرف نظر کنیم، طبعاً ما سوى الله مخلوق خدا بوده و آفریده او است. سلیمان بن جعفرى میگوید: از امام هفتم موسى بن جعفر (ع) پرسیدم: آیا قرآن مخلوق است؟ آنحضرت در پاسخ فرمود: من میگویم قرآن کلام خدا است.[20]
در اینجا از ذکر نکتهاى ناگزیریم و آن اینکه در اوایل قرن سوم در سال 212 هـ ق مسئلهاى به نام قدیم یا حادث بودن قرآن، در میان مسلمین مطرح شده و مایه اختلاف و دو دستگى حادّى گردید، در حالیکه طرفداران قدیم بودن قرآن توجیه درستى براى ادعاى خود نداشتند؛ زیرا در اینجا احتمالاتى در کار است که طبق برخى از آنها قرآن مسلماً حادث و طبق برخى دیگر قدیم است.
اگر مقصود، کتاب قرآن و کلمات قرآن است که تلاوت میشود، و یا کلماتى است که جبرئیل امین از خدا دریافت کرد و به قلب پیامبر نازل نمود، مسلّماً همه اینها حادث است، و اگر مقصود مفاهیم و معانى آیات قرآنى است که قسمتى از آنها مربوط به قصص پیامبران، و غزوات پیامبر اکرم(ص) است، آنها را نیز نمیتوان قدیم دانست.
و بالأخره اگر مقصود، علم خدا به قرآن از نظر لفظ و معنا است، مسلماً علم خدا قدیم و از صفات ذات او است، ولى علم غیر از کلام است».[21]
در بخش اول از این اصل در «منشور عقاید امامیه»، دیدگاهی آمده که؛ منحصر به نویسنده این کتاب نیست، بلکه شیخ مفید، بنابر تعریفى که خود از کلام خدا به دست داده، قرآن را غیر مخلوق نمیخواند. با وجود این وى هرگز اصطلاح معتزلى «مخلوق» را بهکار نمیبرد، بلکه به جاى آن، از آموزه امامیّه پیروى میکند و قرآن را «پدیدارشده در زمان (مُحدَث)» میداند.[22] گفته وى چنین است:
«من میگویم که قرآن کلام خدا و وحى او و مُحدَث است چنانکه خود آنرا توصیف کرده است. و از آن خوددارى میکنم که بگویم مخلوق است، که در این خصوص آثارى از پیشوایان راستگو در دست است، و همه امامیّه، جز اندکى از ایشان، بر همین رأیند، و نیز چنین است نظر جمهور معتزلیان بغداد و بیشتر مرجئه و زیدیّه و اصحاب حدیث».[23]
علاوه بر روایات رسیده از ائمّه اطهار، این استدلال بر خود قرآن نیز متّکى است. ظاهراً باید نظر شیخ مفید و نویسنده منشور عقاید امامیه به آیاتى باشد که خدا در آنها از «ذکر» به «محدث» یاد کرده است؛ آنجا که میخوانیم:
«ما یَأْتیهِمْ مِنْ ذِکْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ إِلاَّ اسْتَمَعُوهُ وَ هُمْ یَلْعَبُون»،[24] و «وَ ما یَأْتیهِمْ مِنْ ذِکْرٍ مِنَ الرَّحْمنِ مُحْدَثٍ إِلاَّ کانُوا عَنْهُ مُعْرِضین».[25]
از طرف دیگر، در هیچ جاى قرآن لفظ «مخلوق» در موردى نیامده است که آنرا بتوان متعلّق به قرآن دانست.
بهعلاوه؛ «خلق» و آنچه از این ریشه ساخته شده، در زبان عرب چند معنا دارد که از جمله دو معناى مشهورى میباشد که بیان مینماییم:
1. «خلق اللّه»؛ یعنى خداوند آفرید، چنانکه خداوند در آیاتی میفرماید:
«خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ...»؛[26] یعنى در آفریدن آسمان و زمین. و «خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْض»؛[27] یعنی آسمان و زمین را آفرید. «مخلوقه»؛ یعنى آفریدهشده خداوند.
2. «خلق الکلام و کلام مخلوق»؛ در زبان عرب هرگاه کلام به «مخلوق بودن» توصیف شود، مقصود از آن دروغ بوده و جعلى و ساختگى بودن آن کلام است.[28] آنگاه که گویند «قصیدة مخلوقة»؛ یعنى قصیده ساختگى که به دروغ به کسى نسبت داده باشند.[29] و وقتى گویند «اختلق حدیثا»؛ یعنى حدیثى را جعل کرد و به پیامبر نسبت داد.
از این دسته است فرموده خدای تعالى در قرآن:
«وَ تَخْلُقُونَ إِفْکاً»؛[30] سخن دروغ ساختید.
«إِنْ هذا إِلَّا اخْتِلاقٌ»؛[31] این سخن، جز بافندگى و دروغ چیزى نیست.
نتیجهگیری:
یک. نمیتوان قرآن را قدیم گفت به دلیل آنکه خداوند ازلى میباشد و ازلى دیگرى وجود ندارد. و اینکه آیات قرآن خود دلالت دارند بر قدیم نبودن قرآن.
دو. با آنکه قرآن «مخلوق» است اما بهتر است جهت احترام، چنین وصفی را برای قرآن مورد استفاده قرار نداد؛ زیرا گاه لفظ «مخلوق» جایى بهکار میرود که حکایت از جعل و ساختگى بودن آن کند و به گویندهاى به دروغ نسبت دهند.
[1]. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 326، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق.
[2]. ر.ک: فاضل مقداد، إرشاد الطالبین إلى نهج المسترشدین، محقق، رجائى، سید مهدى، ص 211، قم، کتابخانه آیت الله مرعشى(ره)، 1405ق؛ سبحانى، جعفر، الالهیات على هدى الکتاب و السنة و العقل، ج 1، ص 191، قم، المرکز العالمی للدراسات الإسلامیة، چاپ سوم، 1412ق.
[3]. محمدی، علی، شرح کشف المراد، ص 135 – 136، قم، دار الفکر، چاپ چهارم، 1378ش.
[4]. سبحانی، جعفر، الأضواء على عقائد الشیعة الإمامیة، ص 381، قم، مؤسسه امام صادق(ع)؛ حوالی، سفر بن عبد الرحمن، منهج الأشاعرة فی العقیدة، ص 81، الجامعة الإسلامیة بالمدینة المنورة، 1404ق.
[5]. شرح کشف المراد، ص 136.
[6]. همان؛ سبحانی، جعفر، محاضرات فی الإلهیات، تلخیص، ربانی گلپایگانی، علی، ص 122، قم، مؤسسه امام صادق(ع)، چاپ یازدهم، 1428ق؛ حمود، محمد جمیل، الفوائد البهیة فی شرح عقائد الإمامیة، ج 1، ص 226، بیروت، مؤسسة الأعلمی، چاپ دوم، 1421ق.
[7]. شرح کشف المراد، ص 136؛ علامه حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، با تصحیح، مقدمه، تحقیق و تعلیقات: حسن زاده آملی، حسن، ص 289 – 290، قم، مؤسسه نشر اسلامی، چاپ چهارم، 1413ق.
[8]. کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص 289 – 290.
[9]. نساء، 164؛ شرح کشف المراد، ص 137.
[10]. فاضل مقداد، الاعتماد فی شرح واجب الاعتقاد، به تحقیق بصرى، ضیاء الدین، ص 67 – 68، مجمع البحوث الإسلامیة، چاپ اول، 1412ق.
[11]. سبحانی، جعفر، بحوث فی الملل و النحل، ج 3، ص 515، قم، مؤسسة نشر إسلامی، مؤسسة امام صادق(ع).
[12]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 326.
[13]. شرح کشف المراد، ص 137.
[14]. بحوث فی الملل و النحل، ج 3، ص 515.
[15]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 326 – 327.
[16]. چه عبارت باشد از علم تفصیلى به ذات، و علم اجمالى به غیر، و چه عبارت باشد از علم تفصیلى به ذات و به غیر، در مقام ذات و چه عبارت باشد از علم تفصیلى قبل از ایجاد و بعد از ذات، و یا عبارت باشد از علم تفصیلى بعد از ایجاد و ذات هر دو، به هر معنا که باشد.
[17]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 327.
[18]. شرح کشف المراد، ص 137؛ مظفر، محمد حسین، دلائل الصدق، ج 2، ص 241، قم، مؤسسة آل البیت(ع)، چاپ اول، 1422ق؛ پژوهشکده تحقیقات اسلامی، فرهنگ شیعه، ص 81، قم، زمزم هدایتچاپ دوم، 1386ش.
[19]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 1، ص 107، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[20]. شیخ صدوق، التوحید، محقق، مصحح، حسینی، هاشم، ص 224، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، 1398ق.
[21]. سبحانی، جعفر، منشور عقاید شیعه، ص 64، قم، مؤسسه امام صادق(ع).
[22]. مکدرموت، مارتین، اندیشههاى کلامى شیخ مفید، ترجمه آرام، احمد، ص 122، انتشارات دانشگاه تهران، 1372ش.
[23]. «و أقول إن القرآن کلام الله و وحیه و إنه محدث کما وصفه الله تعالى و امنع من إطلاق القول علیه بأنه مخلوق و بهذا جاءت الآثار عن الصادقین ع و علیه کافة الإمامیة إلا من شذ منهم و هو قول جمهور البغدادیین من المعتزلة و کثیر من المرجئة و الزیدیة و أصحاب الحدیث»؛ شیخ مفید، أوائل المقالات، ص 53، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق.
[24]. انبیاء، 2: «هیچ پند تازهاى از پروردگارشان نیامد، مگر اینکه بازیکنان آنرا شنیدند».
[25]. شعراء، 5: «و هیچ تذکّر جدیدى از سوى [خداى] رحمان برایشان نیامد جز اینکه همواره از آن روى برمیتافتند».
[26]. بقره، 164؛ آل عمران، 190 و 191.
[27]. توبه 36؛ یونس، 3؛ هود، 7.
[28]. عسکرى، سید مرتضى، نقش ائمه در احیاى دین، ج 2، ص 423، تهران، مرکز فرهنگى انتشارات منیر، چاپ اول، 1382ش؛ ر.ک: راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، ص 297، بیروت، دارالقلم، چاپ اول.
[29]. جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح (تاج اللغة و صحاح العربیة)، محقق، مصحح، عطار، احمد عبد الغفور، ج 4، ص 1471، بیروت، دار العلم للملایین، چاپ اول، 1410ق.
[30]. عنکبوت، 17.
[31]. سوره ص، 7.