کد سایت
fa38875
کد بایگانی
47289
نمایه
شخصیت لقمان حکیم از نگاه روایات
طبقه بندی موضوعی
حدیث,تاريخ بزرگان,صحابه و یاران پیامبران,لقمان
برچسب
نبوت|حکمت|حضرت داود|لقمان حکیم
خلاصه پرسش
از نگاه روایات؛ لقمان حکیم دارای چه شخصیتی است؟ آیا او یک برده بوده و به جایی رسید که سمت استادی نسبت به برخی پیامبران پیدا کرد؟
پرسش
آیا لقمان حکیم واقعاً طبق احادیث، استاد پیامبران بوده و برخی پیامبران از ایشان و در خدمت ایشان تلمذ میکردهاند؟ لطفاً بررسی سندی بفرمایید. آیا این منافات با مقام پیامبران ندارد؟ و آیا این منافاتی با این ندارد که انبیا در هر عصر باید اکمل و افضل از مردم آن عصر یا قوم باشند؟
پاسخ اجمالی
لقمان؛ انسانی درست اندیش، صاحب فکر و نظر، پرهیزکار و دارای اراده قوی در راه خدا بود.
وی در حبشه متولد شد، اما به عنوان برده به میان بنی اسرائیل آورده شد. مالک او وقتی حکمت را در گفتار و اعمال او دید، او را آزاد کرد و اینگونه لقمان از بردگی آزاد شده و به زندگی در میان بنی اسرائیل میپردازد. این غلام سیاه پوست از بردگی به درجهای در اجتماع آن زمان میرسد که با داود پیامبر همنشین گشته، او را نصیحت میکند و استاد پیامبر خدا میگردد.
براساس روایات، لقمان پیامبر نبود، بلکه خداوند به او حکمت داد، و در روایات، این حکمت به فهم و عقل معنا شده است. مطالب مبسوط در مورد این حکیم الهی را در پاسخ تفصیلی مطالعه کنید.
وی در حبشه متولد شد، اما به عنوان برده به میان بنی اسرائیل آورده شد. مالک او وقتی حکمت را در گفتار و اعمال او دید، او را آزاد کرد و اینگونه لقمان از بردگی آزاد شده و به زندگی در میان بنی اسرائیل میپردازد. این غلام سیاه پوست از بردگی به درجهای در اجتماع آن زمان میرسد که با داود پیامبر همنشین گشته، او را نصیحت میکند و استاد پیامبر خدا میگردد.
براساس روایات، لقمان پیامبر نبود، بلکه خداوند به او حکمت داد، و در روایات، این حکمت به فهم و عقل معنا شده است. مطالب مبسوط در مورد این حکیم الهی را در پاسخ تفصیلی مطالعه کنید.
پاسخ تفصیلی
لقمان؛ حکیمی بزرگ بود که در آیات قرآن و روایت، نصایح و گفتارهای نغز بسیاری از او نقل شده است. اما در نقطه مقابل نصایح او که بسیار زیاد است، از زندگی او مطالب اندکی به ما رسیده و در همان اندک نیز اختلاف وجود دارد.
زندگی لقمان
در مورد پدر و جد او نقلهای مختلفی وجود دارد؛ برخی از منابع او را لقمان بن عنقاء بن سدون[1] معرفی کردهاند و برخی او را پسر ناحور میدانند.[2] عدهای نیز نسب او را چنین بر شمردهاند: لقمان بن عنقاء بن مربد بن صارون.[3] و... .[4]
محل تولد او را برخی از منابع «ایله» ذکر کردهاند،[5] اما نظر مشهور این است که او حبشی بود.[6] امام علی(ع) در این باره میفرماید: «...لقمان حکیم، بندهای از حبشه بود».[7]
با توجه به محل تولد(اتیوپی – آفریقا) لقمان، بدیهی است که وی از نظر چهره سیاه پوست باشد.[8] لقمان با اینکه متولد حبشه بود، اما به عنوان برده به میان بنی اسرائیل آورده شد. مالک او(نام قَین ابن جسر)[9] وقتی حکمت را در گفتار و اعمال او میبیند، او را آزاد میکند[10] و اینگونه لقمان از بردگی آزاد شده و به زندگی در میان بنی اسرائیل میپردازد. او همعصر با داود پیامبر بود و با او رفت و آمد داشت.[11]
نکته قابل توجه در زندگی لقمان اینجا است که این غلام سیاه پوست از بردگی و غلام بودن به درجهای در اجتماع آن زمان میرسد که با داود پیامبر همنشین گشته و حتی به او نصیحت میکند و استاد بر پیامبر خدا میگردد.
در مورد شغل او نیز گفتارهای بسیاری نقل شده است. البته قول مشهور آن است که وی نجار بود.[12] تعدادی نیز خیاط بودن را به او استناد دادهاند،[13] و برخی نیز معتقدند لقمان شغل قضاوت در میان بنی اسرائیل را بر عهده داشت. [14]
در مورد محل دفن لقمان؛ شهرزوری(متوفای 511 ق) در کتاب «نزهة الارواح» به نقل از ابراهیم ادهم میگوید: «به من رسید که قبر لقمان میان مسجد رمله و میان جایى که آن روز بازار بوده است [بود]. و در آن موضع قبر هفتاد پیغمبر بود، که بعد از لقمان رحلت نموده بودند که بنى اسرائیل ایشان را اخراج کرده بودند به طرف رمله و در آنجا همه از گرسنگى فوت شدند و قبرهاى ایشان میان مسجد رمله و میان بازار است».[15]
شخصیت لقمان
شاید بهترین معرفی برای لقمان، توضیحی باشد که امام صادق(ع) پیرامون شخصیت لقمان فرموده است که میتوان به صورت خلاصه آنرا اینگونه برشمرد:
1. حکمتى که به لقمان داده شده بود، درباره حسب و نسب، مال، خانواده، قدرت بدنى و جمال و زیبایى نبود، بلکه او مردى قوى در راه خدا، متّقى در محارم خدا، درستاندیش و صاحب فکر و نظر بود. همواره قلب خود را با تفکّر مداوا مىکرد و نفس خود را با عبرتها و مواعظ، تربیت و تعدیل مىنمود.
2. علاوه بر این، در رفتار روزانه خود نیز دقت بسیار داشت، به نحوی که هیچیک از مردم او را در حال قضاى حاجت و یا غسل ندید، و هرگز با فردى درگیر نشد.
3. او در طول زندگی خود چند ازدواج داشت و از این ازدواجها، فرزندان زیادى داشت که بیشتر آنها در کودکى مردند، امّا او براى هیچیک از آنها گریه و زارى نکرد.
4. هرگز از کنار دو نفر که در حال نزاع و کشمکش بودند عبور نمىکرد، مگر اینکه میانشان صلح و آشتى برقرار مىنمود.
5. هرگز هیچ سخن نیکو و پسندیدهاى را از کسى نمیشنید، جز اینکه او را تحسین میکرد و از او مىپرسید که این سخن را از که شنیده و چه تفسیری دارد؟
6. بسیار در مجالس حکما و فقها شرکت مىکرد. با قضات و پادشاهان معاشرت مىکرد و به آنها پند و اندرز مىداد که مواظب امتحان الهى باشند و به خدا تکیه کنند.
7. همواره در طلب علمى بود که بهوسیله آن بر نفس خود تسلّط یابد و با هواى نفس مبارزه کند.
8. هرگز درباره چیزى که ندیده بود اظهار نظر نمىکرد و...».[16]
در قرآن سورهای به نام این مرد بزرگ وجود دارد و خداوند در مورد او میفرماید: «وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَةَ أَنِ اشْکُرْ لِلَّهِ وَ مَنْ یَشْکُرْ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمیدٌ».[17]
براساس صریح این آیه خداوند به لقمان حکمت داد که در برخی از روایات این حکمت به فهم و عقل معنا شد و طبیعتاً داشته با ارزشی است. امام موسی بن جعفر(ع) فرمود: «وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَةَ؛ این حکمت، فهم و عقل است».[18]
در قرآن و روایات؛ عموماً آموزهها و نصیحتهای لقمان را اینگونه نقل کردهاند که ایشان به فرزند خود گفته است: «وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ یَعِظُهُ یا بُنَی»،[19] «قَالَ لُقْمَانُ یَا بُنَیَّ»[20] و موارد دیگری که همه از قول لقمان به فرزندش میباشد که اسم او نیز ناتان بوده است.[21]
حکیم بودن یا نبی بودن لقمان
روایاتی وجود دارد که در آن تصریح شده لقمان پیامبر نبوده، بلکه حکمت به او داده شده است:
رسول خدا(ص) فرمود: «واقعیت این است که بگویم لقمان پیامبر نبود، اما بندهاى بود بسیار اندیشمند، یقینش نیکو بود و خدا را دوست میداشت پس خدا هم او را دوست داشته و حکمت به او عنایت فرمود. ... ندایى به گوش او رسید: اى لقمان! آیا میل دارى خداوند تو را خلیفه و نماینده خود در زمین قرار دهد تا بین مردم به عدالت حکم کنى؟ پاسخ داد: اگر خداوند مرا در این کار آزاد قرار داده من هرگز این آزمایش و این مسئولیت را قبول نمیکنم، و اگر امر میفرماید پس مطیع دستور او خواهم بود؛ زیرا یقین دارم که در اجرای مسئولیت به من کمک نموده و موفق به وظائف خویش میفرماید. ملائکه از لقمان پرسیدند، در حالىکه ایشان را نمىدید و صدایشان را میشنید، دلیل کلام تو چیست؟
لقمان پاسخ داد: زیرا دادرسى و قضاوت مهمترین و مشکلترین شغلى است که تاریکى و ظلمت (اشتباه) از هر طرف آنرا فرا گرفته، اگر قاضى خود را حفظ کند راه نجات داشته و اگر خطا کرد از راه بهشت دور خواهد شد. (من خواهان چنین مقام سنگینى نیستم) کسى که در دنیا ذلیل و در آخرت صاحب مقام و ارجمند باشد بهتر از آن است که در دنیا ارجمند ولى در آخرت ذلیل باشد، آنکه دنیا را بر آخرت ترجیح دهد هرگز به آرزوهاى خود نرسیده و آخرت هم از دست او بیرون خواهد رفت. ملائکه از پاسخ و طرز استدلال لقمان تعجب کرده و او را تحسین نمودند، آنگاه لقمان به خواب رفت و خداوند حکمت را به او داد و لقمان از حکمت خویش بهرهمند میشد و با داود پیامبر(ص) همکارى و معاونت مىنمود». این نقل، به گونههای مختلف در منابع سنی[22] و شیعه[23] نقل شده است. از این روایت به دست میآید که لقمان، حکیم بوده و مقام نبوّت نداشته؛ با این حال برخی لقمان را نبی میدانستند.[24]
علاوه بر این، از روایت مذکور به دست میآید که لقمان در میان حکومت و حکمت مخیّر گشته و حکمت را انتخاب کرده است.[25]
در برخی از روایات نیز پیامبر(ص)، سلمان فارسی را مانند لقمان معرفی میکند.[26]
ارتباط لقمان با پیامبران
در این مورد روایتی وجود دارد: «و لقمان از آنجا که همعصر حضرت داود(ع) بود، بسیار با داود ملاقات مىکرد و او را موعظه مىنمود و داود به او گفت: خوشا به حالت! اى لقمان که داراى حکمت شدهاى و در عین حال بلا و امتحان از تو منصرف شده، در حالیکه داود به مقام خلافت رسیده و به خطا و آزمایش مبتلا گشته است».[27]
اما این مسئله، ضعف نبوّت داود و مقام پیامبری نخواهد بود؛ زیرا:
1. این احتمال وجود دارد که لقمان از داود و دیگر انبیای زمان خود پایینتر نبوده و از ظواهر برخی روایات نیز همین مطلب استنباط میشود.
2. اگر مقام لقمان را از مقام انبیای دیگر پایینتر بدانیم نیز هیچ اشکالی پیش نمیآید؛ زیرا انسان از افراد کوچکتر و یا پایینتر مطالبی را یاد میگیرد بدون اینکه از ارزش و یا مقامش، کم شود و همچنین گاهی مطالبی را میشنود که آنرا میدانسته اما به حسب شرائط در او اثر میگذارد؛ لذا داود از لقمان نصیحت میشنید و از او استفاده میکرد.
3. علاوه بر این در قرآن داستان موسی و خضر نیز بیان شده است که بسیار از این مسئله پیچیدهتر است و موسی(ع) که از پیامبران اولواالعزم است، حتی اجازه همراهی خضر نبی را از دست میدهد.
زندگی لقمان
در مورد پدر و جد او نقلهای مختلفی وجود دارد؛ برخی از منابع او را لقمان بن عنقاء بن سدون[1] معرفی کردهاند و برخی او را پسر ناحور میدانند.[2] عدهای نیز نسب او را چنین بر شمردهاند: لقمان بن عنقاء بن مربد بن صارون.[3] و... .[4]
محل تولد او را برخی از منابع «ایله» ذکر کردهاند،[5] اما نظر مشهور این است که او حبشی بود.[6] امام علی(ع) در این باره میفرماید: «...لقمان حکیم، بندهای از حبشه بود».[7]
با توجه به محل تولد(اتیوپی – آفریقا) لقمان، بدیهی است که وی از نظر چهره سیاه پوست باشد.[8] لقمان با اینکه متولد حبشه بود، اما به عنوان برده به میان بنی اسرائیل آورده شد. مالک او(نام قَین ابن جسر)[9] وقتی حکمت را در گفتار و اعمال او میبیند، او را آزاد میکند[10] و اینگونه لقمان از بردگی آزاد شده و به زندگی در میان بنی اسرائیل میپردازد. او همعصر با داود پیامبر بود و با او رفت و آمد داشت.[11]
نکته قابل توجه در زندگی لقمان اینجا است که این غلام سیاه پوست از بردگی و غلام بودن به درجهای در اجتماع آن زمان میرسد که با داود پیامبر همنشین گشته و حتی به او نصیحت میکند و استاد بر پیامبر خدا میگردد.
در مورد شغل او نیز گفتارهای بسیاری نقل شده است. البته قول مشهور آن است که وی نجار بود.[12] تعدادی نیز خیاط بودن را به او استناد دادهاند،[13] و برخی نیز معتقدند لقمان شغل قضاوت در میان بنی اسرائیل را بر عهده داشت. [14]
در مورد محل دفن لقمان؛ شهرزوری(متوفای 511 ق) در کتاب «نزهة الارواح» به نقل از ابراهیم ادهم میگوید: «به من رسید که قبر لقمان میان مسجد رمله و میان جایى که آن روز بازار بوده است [بود]. و در آن موضع قبر هفتاد پیغمبر بود، که بعد از لقمان رحلت نموده بودند که بنى اسرائیل ایشان را اخراج کرده بودند به طرف رمله و در آنجا همه از گرسنگى فوت شدند و قبرهاى ایشان میان مسجد رمله و میان بازار است».[15]
شخصیت لقمان
شاید بهترین معرفی برای لقمان، توضیحی باشد که امام صادق(ع) پیرامون شخصیت لقمان فرموده است که میتوان به صورت خلاصه آنرا اینگونه برشمرد:
1. حکمتى که به لقمان داده شده بود، درباره حسب و نسب، مال، خانواده، قدرت بدنى و جمال و زیبایى نبود، بلکه او مردى قوى در راه خدا، متّقى در محارم خدا، درستاندیش و صاحب فکر و نظر بود. همواره قلب خود را با تفکّر مداوا مىکرد و نفس خود را با عبرتها و مواعظ، تربیت و تعدیل مىنمود.
2. علاوه بر این، در رفتار روزانه خود نیز دقت بسیار داشت، به نحوی که هیچیک از مردم او را در حال قضاى حاجت و یا غسل ندید، و هرگز با فردى درگیر نشد.
3. او در طول زندگی خود چند ازدواج داشت و از این ازدواجها، فرزندان زیادى داشت که بیشتر آنها در کودکى مردند، امّا او براى هیچیک از آنها گریه و زارى نکرد.
4. هرگز از کنار دو نفر که در حال نزاع و کشمکش بودند عبور نمىکرد، مگر اینکه میانشان صلح و آشتى برقرار مىنمود.
5. هرگز هیچ سخن نیکو و پسندیدهاى را از کسى نمیشنید، جز اینکه او را تحسین میکرد و از او مىپرسید که این سخن را از که شنیده و چه تفسیری دارد؟
6. بسیار در مجالس حکما و فقها شرکت مىکرد. با قضات و پادشاهان معاشرت مىکرد و به آنها پند و اندرز مىداد که مواظب امتحان الهى باشند و به خدا تکیه کنند.
7. همواره در طلب علمى بود که بهوسیله آن بر نفس خود تسلّط یابد و با هواى نفس مبارزه کند.
8. هرگز درباره چیزى که ندیده بود اظهار نظر نمىکرد و...».[16]
در قرآن سورهای به نام این مرد بزرگ وجود دارد و خداوند در مورد او میفرماید: «وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَةَ أَنِ اشْکُرْ لِلَّهِ وَ مَنْ یَشْکُرْ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمیدٌ».[17]
براساس صریح این آیه خداوند به لقمان حکمت داد که در برخی از روایات این حکمت به فهم و عقل معنا شد و طبیعتاً داشته با ارزشی است. امام موسی بن جعفر(ع) فرمود: «وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَةَ؛ این حکمت، فهم و عقل است».[18]
در قرآن و روایات؛ عموماً آموزهها و نصیحتهای لقمان را اینگونه نقل کردهاند که ایشان به فرزند خود گفته است: «وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ یَعِظُهُ یا بُنَی»،[19] «قَالَ لُقْمَانُ یَا بُنَیَّ»[20] و موارد دیگری که همه از قول لقمان به فرزندش میباشد که اسم او نیز ناتان بوده است.[21]
حکیم بودن یا نبی بودن لقمان
روایاتی وجود دارد که در آن تصریح شده لقمان پیامبر نبوده، بلکه حکمت به او داده شده است:
رسول خدا(ص) فرمود: «واقعیت این است که بگویم لقمان پیامبر نبود، اما بندهاى بود بسیار اندیشمند، یقینش نیکو بود و خدا را دوست میداشت پس خدا هم او را دوست داشته و حکمت به او عنایت فرمود. ... ندایى به گوش او رسید: اى لقمان! آیا میل دارى خداوند تو را خلیفه و نماینده خود در زمین قرار دهد تا بین مردم به عدالت حکم کنى؟ پاسخ داد: اگر خداوند مرا در این کار آزاد قرار داده من هرگز این آزمایش و این مسئولیت را قبول نمیکنم، و اگر امر میفرماید پس مطیع دستور او خواهم بود؛ زیرا یقین دارم که در اجرای مسئولیت به من کمک نموده و موفق به وظائف خویش میفرماید. ملائکه از لقمان پرسیدند، در حالىکه ایشان را نمىدید و صدایشان را میشنید، دلیل کلام تو چیست؟
لقمان پاسخ داد: زیرا دادرسى و قضاوت مهمترین و مشکلترین شغلى است که تاریکى و ظلمت (اشتباه) از هر طرف آنرا فرا گرفته، اگر قاضى خود را حفظ کند راه نجات داشته و اگر خطا کرد از راه بهشت دور خواهد شد. (من خواهان چنین مقام سنگینى نیستم) کسى که در دنیا ذلیل و در آخرت صاحب مقام و ارجمند باشد بهتر از آن است که در دنیا ارجمند ولى در آخرت ذلیل باشد، آنکه دنیا را بر آخرت ترجیح دهد هرگز به آرزوهاى خود نرسیده و آخرت هم از دست او بیرون خواهد رفت. ملائکه از پاسخ و طرز استدلال لقمان تعجب کرده و او را تحسین نمودند، آنگاه لقمان به خواب رفت و خداوند حکمت را به او داد و لقمان از حکمت خویش بهرهمند میشد و با داود پیامبر(ص) همکارى و معاونت مىنمود». این نقل، به گونههای مختلف در منابع سنی[22] و شیعه[23] نقل شده است. از این روایت به دست میآید که لقمان، حکیم بوده و مقام نبوّت نداشته؛ با این حال برخی لقمان را نبی میدانستند.[24]
علاوه بر این، از روایت مذکور به دست میآید که لقمان در میان حکومت و حکمت مخیّر گشته و حکمت را انتخاب کرده است.[25]
در برخی از روایات نیز پیامبر(ص)، سلمان فارسی را مانند لقمان معرفی میکند.[26]
ارتباط لقمان با پیامبران
در این مورد روایتی وجود دارد: «و لقمان از آنجا که همعصر حضرت داود(ع) بود، بسیار با داود ملاقات مىکرد و او را موعظه مىنمود و داود به او گفت: خوشا به حالت! اى لقمان که داراى حکمت شدهاى و در عین حال بلا و امتحان از تو منصرف شده، در حالیکه داود به مقام خلافت رسیده و به خطا و آزمایش مبتلا گشته است».[27]
اما این مسئله، ضعف نبوّت داود و مقام پیامبری نخواهد بود؛ زیرا:
1. این احتمال وجود دارد که لقمان از داود و دیگر انبیای زمان خود پایینتر نبوده و از ظواهر برخی روایات نیز همین مطلب استنباط میشود.
2. اگر مقام لقمان را از مقام انبیای دیگر پایینتر بدانیم نیز هیچ اشکالی پیش نمیآید؛ زیرا انسان از افراد کوچکتر و یا پایینتر مطالبی را یاد میگیرد بدون اینکه از ارزش و یا مقامش، کم شود و همچنین گاهی مطالبی را میشنود که آنرا میدانسته اما به حسب شرائط در او اثر میگذارد؛ لذا داود از لقمان نصیحت میشنید و از او استفاده میکرد.
3. علاوه بر این در قرآن داستان موسی و خضر نیز بیان شده است که بسیار از این مسئله پیچیدهتر است و موسی(ع) که از پیامبران اولواالعزم است، حتی اجازه همراهی خضر نبی را از دست میدهد.
[1]. ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج 2، ص 123، دار الفکر، بیروت، 1407ق.
[2]. حمد الله بن ابى بکر بن احمد مستوفى قزوینى، تاریخ گزیده، تحقیق، عبد الحسین نوایى، ص 62، تهران، امیر کبیر، چ سوم، 1364ش.
[3]. مسعودی، ابو الحسن علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق، داغر، اسعد، ج 1، ص 70، دار الهجرة، قم، چاپ دوم، 1409ق.
[4]. آلوسی، سید محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، تحقیق، عطیة، علی عبدالباری، ج 11، ص 82، دارالکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، 1415ق.
[5]. مروج الذهب، ج 1، ص 70.
[6]. سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج 5، ص 160، کتابخانه آیة الله مرعشی نجفی، قم، 1404ق؛ البدایة و النهایة، ج 2، ص 124.
[7]. «لقمَانُ الْحَکِیمُ وَ کَانَ عَبْداً حَبَشِیّاً»؛ کوفی، محمد بن محمد اشعث، الجعفریات(الأشعثیات)، ص 241، ص 309، تهران، مکتبة نینوی الحدیثة، چاپ اول، بیتا؛ ابن حیون مغربی، نعمان بن محمد، دعائم الإسلام و ذکر الحلال و الحرام و القضایا و الأحکام، محقق، مصحح، فیضی، آصف، ج 2، ص 309، قم، مؤسسة آل البیت(علیهم السلام)، چاپ دوم، 1385ق.
[8]. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج 3، ص 102، مکتبة الثقافة الدینیة، بور سعید، بیتا.
[9]. مروج الذهب، ج 1، ص 70.
[10]. ابن قتیبة أبو محمد عبد الله بن مسلم، المعارف، تحقیق، ثروت عکاشة، ص 55، القاهرة، الهیئة المصریة العامة للکتاب، چاپ دوم، 1992 م.
[11]. تفسیر القمی، ج 2، ص 163؛ فیض کاشانی، محمد محسن، الوافی، ج 26، ص 301، اصفهان، کتابخانه امام أمیر المؤمنین علی(ع)، چاپ اول، 1406ق.
[12]. الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج 5، ص 160؛ البدء و التاریخ، ج 3، ص 102.
[13]. المعارف، متن، ص 55.
[14]. طبری، ابو جعفر محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج 21، ص 43، بیروت، دار المعرفة، چاپ اول، 1412ق.
[15]. شهرزورى، محمد بن محمود، نزهه الارواح و روضه الافراح( تاریخ الحکماء)، ص 326، تهران، شرکت انتشارات علمى فرهنگى، چاپ اول، 1365ش.
[16]. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، محقق، مصحح، موسوی جزائری، سید طیب، ج 2، ص 162، قم، دار الکتاب، چاپ سوم، 1404ق؛ فیض کاشانی، ملامحسن، تفسیر الصافی، تحقیق، اعلمی، حسین، ج 4، ص 142، تهران، انتشارات الصدر، چاپ دوم، 1415ق.
[17]. لقمان، 12: «و بهراستى ما به لقمان حکمت عطا کردیم که: براى خدا سپاسگزار و هرکه سپاس گزارد تنها به سود خود سپاس میگزارد، و هرکه ناسپاسى کند [به خدا زیان نمیزند، زیرا] خدا بینیاز و ستوده است».
[18]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 1، ص 16، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق؛ ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول عن آل الرسول(صلی الله علیه و آله)، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ص 385، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، 1404ق.
[19]. لقمان، 13: «و هنگامى که لقمان به پسرش در حالى که او را موعظه میکرد، گفت: پسرم ...».
[20]. قطب الدین راوندی، سعید بن هبة الله، قصص الأنبیاء(علیهم السلام)، محقق، مصحح، عرفانیان یزدی، غلامرضا، ص 194، مشهد، مرکز پژوهشهای اسلامی، چاپ اول، 1409ق.
[21]. شیخ صدوق، الامالی، ص 668، بیروت، اعلمی، چاپ پنجم، 1400ق؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 13، ص 413، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.
[22]. زحیلی، وهبة بن مصطفی، التفسیر المنیر فی العقیدة و الشریعة و المنهج، ج 3، ص 202، بیروت، دمشق، دار الفکر المعاصر، چاپ دوم، 1418ق؛ قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن، ج 14، ص 59 – 60، تهران، انتشارات ناصر خسرو، چاپ اول، 1364ش؛ ثعلبی نیشابوری، ابو اسحاق احمد بن ابراهیم، الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ج 7، ص 312، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ اول، 1422ق.
[23]. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، بلاغی، محمد جواد، ج 8، ص 494، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، 1372ش.
[24]. به نقل از: شیخ طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، شیخ آقابزرگ تهرانی، تحقیق، قصیرعاملی، احمد، ج 8، ص 275، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بیتا.
[25]. قمی مشهدی، محمد بن محمدرضا، تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، تحقیق، درگاهی، حسین، ج 10، ص 238، تهران، وزارت ارشاد اسلامی، چاپ اول، 1368ش.
[26]. فتال نیشابوری، محمد بن احمد، روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ج 2، ص 281، قم، انتشارات رضی، چاپ اول، 1375ش؛ ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبیطالب(علیهم السلام)، ج 3، ص 199، قم، انتشارات علامه، چاپ اول، 1379ق.
[27]. «و کان لقمان یکثر زیارة داود و یعظه بمواعظه و حکمته و فضل علمه و کان داود یقول له: طوبى لک یا لقمان أوتیت الحکمة و صرفت عنک البلیة و أعطی داود الخلافة و ابتلی بالحکم و الفتنة»؛ تفسیر القمی، ج 2، ص 162.