مخالفت برخی، با فرماندهی اسامه، بهانه جویی بود؛ زیرا نمیخواستند در آن شرایط مدینه را ترک کنند. هر کسی غیر از اسامه هم انتخاب می شد، باز مخالفت می کردند. امام علی (ع) هم به این سمت انتخاب نشد؛ زیرا پیامبر اکرم در نظر داشت که حضرت علی(ع) بدون حضور برخی در مدینه بماند و خلافت را بر عهده بگیرد.
برای انتخاب اسامه به عنوان فرمانده احتمالات زیر قابل طرح است:
1. لیاقت و شایستگی اسامه برای فرماندهی لشکر (با توجه به فرمایش پیامبر)
2. هر کسی غیر از او را به فرماندهی بر گزیده می شد، این احتمال وجود داشت که پس از پیامبر (ص) با حمایت قبیله اش ادعای خلافت نماید و اسامه چون برده زاده بود، از پشتوانه قبیله ای برخوردار نبود.
3. اگر رهبری سپاه به دیگرانی واگذار می شد که ادعاهایی داشتند، چه بسا از این که یک سپاه نظامی در اختیار آنان بود سوء استفاده می کردند، و بدیهی است که در صورت فرماندهی آنان، تخلف از فرمان پیامبر و حرکت ندادن سپاه، آسان تر بود.
4. رسول اکرم می خواست به مردم بفهماند، مقام و موقعیت های اجتماعی، جز لیاقت و کاردانی چیز دیگری نمی خواهد و هیچ گاه در گرو سن و سال نیست.
5. با این اقدام رسول اکرم(ص)، برخی از صحابه آزمایش شدند و چهره واقعی برخی از مدعیان اسلام و میزان پایبندی آنها به پیروی از فرامین رسول خدا برای همگان روشن شد.
اسامه فرزند زید بن حارثه است. زید در زمان جاهلیت اسیر شد.حکیم بن حزام او را در بازار عکاظ خرید و به حضرت خدیجه (س) هدیه کرد. خدیجه نیز او را به رسول خدا (ص) بخشید. از این رو زید بن حارثه در نزد پیامبر اکرم تربیت شد و علاقه و وابستگی شدیدی نسبت به رسول خدا (ص) پیدا کرد. رسول خدا نیز او را به فرزند خوانده گی خود انتخاب نمود و او در کنار پیامبر بود تا اینکه در جنگ موته شهید شد.[1]
پیامبر اکرم (ص) پس از بازگشت از حجة الوداع سپاهی از انصار و مهاجر که در آن افراد سرشناسی؛ مانند ابوبکر و عمر و ابو عبیده و سعد وقاص شرکت داشتند، ترتیب داد و با دست خود پرچمی برای اسامه بست و به او دستور داد: «به نام خدا و در راه خدا نبرد کن».[2]
فردای آن روز پیامبر خدا در بستر بیماری افتاد. در اثناء بیماری آگاه شد که در حرکت سپاه از لشکرگاه با کارشکنیهایی مواجه شده است. از این جریان سخت ناراحت شد. در حالی که حولهای بر دوش انداخته و دستمالی بر سر بسته بود، بالای منبر رفت و فرمود: «ای مردم من از تآخیر حرکت سپاه ناراحت هستم. گویا فرماندهی اسامه بر گروهی از شماها گران آمده و زبان به انتقاد گشودهاید؛ ولی سرپیچی شما تازگی ندارد. پیش از این، از فرماندهی پدر او نیز انتقاد می کردید. به خدا سوگند هم پدر او شایسته این منصب بود و هم فرزندش لایق این منصب است...»[3]
پس هرگز اسامه، جوان ناپخته ای نبود که در کلام پرسشگر محترم آمده است، بلکه با توجه به این کلام پیامبر(ص)، او شخص لایق و شایسته ای برای فرماندهی سپاه بوده است و این نافرمانی نیز فقط بهانه جویی بیش نبوده است، لذا رسول خدا به کسانی از بزرگان صحابه که به عیادت وی می آمدند مرتب سفارش می کرد و می فرمود: سپاه اسامه را حرکت دهید و به کسانی که می خواستند از سپاه او جدا شوند، لعنت می فرستاد.[4]
وقتی حال پیامبر وخیمتر شد بعضی که به دنبال بهانه بودند و شانزده روز، حرکت سپاه را به عقب انداخته بودند بار دیگر وضع وخیم رسول خدا را بهانه قرار دادند و به مدینه باز گشتند. اگر این افراد نگران پیامبر اکرم بودند و به دنبال هواهای نفسانی و پست و مقام نبودند؛ چرا پس از رحلت پیامبر اکرم، در مراسم کفن و دفن وی شرکت نکردند؟!
هر کسی غیر از اسامه هم به فرماندهی انتخاب شده بود، باز بهانه میآوردند و مدینه را ترک نمیکردند؛ تا مسیر حوادث را طبق امیال و خواستههای خود هدایت کنند و سرنوشت خلافت پس از پیامبراکرم (ص) را تعیین کنند. چون هدف متخلفان این بود که مدینه را در این اوضاع ترک نکنند، پس به هیچ وجه حاضر نمی شدند به لشکر اسلام بپیوندند و به جهاد بروند.
دلایل انتخاب و عدم تعویض اسامه:
1. لیاقت و شایستگی اسامه برای فرماندهی لشکر (با توجه به فرمایش پیامبر)
2. رسول اکرم در انتخاب اسامه - که حدوداً بیست ساله بود - به فرماندهی سپاه اسلام، دور اندیشی و تدبیر نمود؛ زیرا هر کسی غیر از او را به فرماندهی بر میگزید، پس از پیامبر (ص) احتمال ادعای خلافت از طرف او می رفت، ولی چون اسامه به علت برده زاده بودن، پشتوانه قبیله ای نداشت از این رو این احتمال، درباره او بعید بود. اگر هم ادعا می کرد کسی نبود تا از او حمایت نمایند. و از سوی دیگر او فرزند زید بود و تخلف او از سفارش های رسول اکرم بعید بود. حضرت علی (ع) هم به امیری سپاه منصوب نشد؛ زیرا او باید در مدینه میماند و خلافت را بر عهده می گرفت.
3. اگر رهبری سپاه به دیگرانی واگذار می شد که ادعاهایی داشتند، چه بسا از این که یک سپاه نظامی در اختیار آنان بود سوء استفاده می کردند، و بدیهی است که در صورت فرماندهی آنان،تخلف از فرمان پیامبر و حرکت ندادن سپاه، آسان تر بود.
4. رسول اکرم می خواست به مردم بفهماند، مقام و موقعیت های اجتماعی، جز لیاقت و کاردانی چیز دیگری نمی خواهد و هیچ گاه در گرو سن و سال نیست.
پس این کار پیامبر بهترین روش برای دور کردن مخالفان حضرت علی (ع) از طرفی و نسپردن قدرت (در سپاه و در مدینه) به آنان از طرف دیگر بود.
اما بالاخره عده ای که به مسائل دیگری می اندیشیدند، از فرمان پیامبر سر باز زدند.
5.حکمت دیگر این که، با این اقدام رسول اکرم(ص)، برخی از صحابه آزمایش شدند و چهره واقعی برخی از مدعیان اسلام و میزان پایبندی آنها به پیروی از فرامین رسول خدا برای همگان روشن شد.
مسلمانان بنابر تصریح قرآن وظیفه دارند از رسول خدا پیروی کنند نه آن که پیامبر خدا از مردم تبعیت کند. خداوند میفرماید: « شما آن چه رسول خدا دستور می دهد بگیرید و هر آن چه نهی کند واگذارید و از خدا بترسید که عقاب خدا بسیار سخت است».[5] همه سخنان و رفتار پیامبر اکرم برای همگان حجت است و پیامبر نمی تواند و روا هم نیست که در مقابل خواستههای غیر منطقی دیگران تسلیم گردد.
[1]. نک: قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال، ج1، ص166، چاپ چهارم، نسیم حیات، قم، 1386 ه.ق.
[2]. ابن بی الحدید معتزلی، عبد الحمید، شرح نهج البلاغه، ج1، ص159، کتابخانه آیة الله مرعشی نجفی، قم، 1404 ه.ق.
[3]. طبرسی، احمد بن علی، احتجاج، ج1،ص71، نشر مرتضی، مشهد، 1403ه.ق.
[4]. تمیمی، نعمان بن محمد، دعائم الاسلام، ج1، ص 40، دار المعارف، مصر، 1385 ه.ق.
[5]. حشر، 7.